سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

نفس


تو مرا یاد کنی یا نکنی 


باورت گر بشود، گر نشود 

 

حرفی نیست؛


اما...

نفسم می گیرد  

 

در هوایی که نفس های تو نیست!

نظرات 15 + ارسال نظر
لیلی سا جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:51 ق.ظ http://ghadam-ghadam.persianblog.ir

زیبا بود...خیلی...
این ترک ها چقدر آشنا هستن......عکس کار خودتونه؟!

سلام لیلی سا
ممنون
نگاه شما زیباتره
ترک ها که همه جا هستن
مخصوصا توی روح و دلمون...
نه. عکس کار من نیست
اما خیلی به دلم نشست.آخه به قول شما آشناس !!

زهره حاجیان جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ق.ظ http://veshto.blogfa.com

سلام دوست من
ممنون که سرزدی و خوندی
قالب وبلاگت و نوشته هاوتونو دوست می دارم
اگر دوست داشتید نوشته های یه روزنامه نگاری که گاهی داستان می نویسه و گاه مرتکب شعر میشه بخونی بازم سر بزن
با سپاس

به به
سلام
بهترین سردبیر
بهترین گوینده
خوش اومدین
قدم رنجه فرمودین
بازم بیایین
چشم
خدمت میرسم

داستانا و شعرای قشنگ شما همیشه خوندنی اند

زهره حاجیان جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ق.ظ http://veshto.blogfa.com

مرسی که سر زدی
قالب وبلاگ و نوشته هاتونو دوست دارم
ممنون از تذکر و یاد آوریتون اگر مطمئن هستی که
شعر از حسین وفادار ست بگو تا تصحیح کنم
ممنو ن باز هم به من سر بزن

سلام
خواهش می کنم

بله
هم زبان شعر اصلا مال دوره وحشی بافقی نیست
خصوصا استعاره هاش و اشاراتش ! که کاملا منطبق بر زبان انتقادی شعر امروزه
هم امضا داره اون شعر...
آخرش نوشته : ... وفادار برفت

این شعر رو خیلی سال پیش با اسم حسین وفادار ( بخدا یادم نیست کجا بود- ولی چاپی... نشریه ای..چیزی بود ) خوندم

مریم جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogfa.com

خوبی آفتاب جون؟
نه به اون ننوشتنت نه به این تند تند مطلب گذاشتنت
چه خبره اینجا!
چه قالب قشنگی چقدر با سلیقه س
میگم از کجا آوردی این قالبو؟
بر میگردم
فعلا

سلام
دیگه عصر ارتباطات سایبریه دیگه
چیه؟
جا موندید؟


قالب رو ...
والا یه دوستی... چند تا آدرس بهم داد
اسمشم فراموش کردم
ولی لینک وبلاگش توی کامنت شماهست !

زهرا جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ب.ظ

میدونی یه جای این شعر قسم کم داشت... حس قسم بود.

باورت گر بشود گر نشود
حرفی نیست
اما
به خدا
نفسم میگیرد
در هوایی که نفس های تو نیست..

نمیدونم چرا حس میکنم قسم یه جور بغض رو میاره. به حسش مینشت
(قرمز شاید قشنگه!)

وقتی
همه ی کاراتو کردی و به جایی رسیدی که انقدر از خودت روی ادعات مطمئنی که میگی :
باورت گر بشود گر نشود ...

دیگه قسم
کاره یی نیست !

نفس که بگیره
دیگه فرقی نمی کنه که طرف باور کنه یا نکنه
که اگه اهل باور بود
نمی ذاشت نفس بند بیاد
...
حالا که بند اومده...
بد جوری هم بند اومده


( شاید نه - حتما. واسه اونی که مشتری اصلیه حتما همینجوریه که میگه و میگی.خوشبخت باشید)

الی جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ب.ظ http://elisismcom.blogsky.com

سلااااااااااام...خوبی شما؟
اینجا
قد خوشگل شده
و این شعره چقد قشنگه....

علیک سلام
ممنون
دوست کم پیدا
اینجا؟
قابلی نداره
بفرمایید یه لقمه نون و آفتاب و چایی در خدمت باشیم

شعره ؟
آره
یه جا
پابلو نرودا نوشته بود :
هوا را از من بگیر
خنده ات را نه

ثنائی فر شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 ق.ظ

این قالب هم مبارک که زیبائیش بی نهایت است و با عنوان بسیار هماهنگ سلیقه شما حرف ندارد
مرد آفتابی آفتابی باش اما کسی را نسوزان

سلام
شما لطف دارید
بنده هم چشم
اما شما هم مدتهاست رفتید پشت ابرها جا خوش کرده و بیرون آمدنی هم نیستید
گفتم که بدانید که می دانیم !!

چی شده که اینهمه کمرنگ شدین؟ حیف اون وبلاگ خوش قیافه و خوش آهنگ و خوش محتوا نیست که اینجوری خاک می خوره ؟

سمیرا شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

توی کتابهای فارسی مدرسه یه سوال تکراری به یاد ماندنی بود...این شعر از کیست؟ از هر کی بود قشنگ بود...واقعا که نفس می گیرد در هوای بی او...سخت است...اما گاهی اگر با او هم نفس بگیرد همان بهتر که نفس بگیرد در نبودن نفسهایش...چه اراجیف مزمنی به هم بافتم ....

صد و هشتاد در صد با این جمله حکیمانه ت موافقم که اگه قراره نفس با او هم بگیره همون بهتر که بی او بگیره
والا
چه دردیه
نباشه بگیره
باشه هم بگیره؟بذار نباشه و بگیره
نه بابا مزمن نیست
مسریه !!
ایناها.اینم نمونه ش
یکی ازتون گرفت !!

زهرا شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:47 ب.ظ

دلم گرفت از جوابت.
نامردیه اونی که میزاره نفس بگیره

دلت؟از جواب من؟جواب؟؟؟؟


اصلا دوره دوره ی نامردیه ! بخدا !

ثنائی فر شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ

من که تازه آپ کردم اینجا هم که زیاد میام پس چرا کمرنگ؟

تازه آپ کردی؟
نخیر بانو
اونی که تازه آب کردی طلاهات بوده !!
اینجا رو ماهی یه بار آپ می کنی
تا هم نیام تق تق تق در خونه ت رو نکوبم فرمون اون مرکب رهوارت رو اینوری کج نمی کنی
حالا کی کمرنگه؟
من که تازگی ها ماژیک دار شدم و حسابی پر رنگم !

نرجس شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 ب.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

نفسم می گیرد
در هوایی که نفسهای تو نیست !

سلام .

سمیرا تیکه ی جالبی اومده بود. خوندینش؟

نرجس یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:25 ق.ظ http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

الان خوندم . تیکه ی جالب سمیرا رو میگم . ضمنا ماژیک دار شدید ولی من ندیدم پررنگ بودنتون رو !
گفتم که گفته باشم !

هم ماژیک
هم مداد رنگی

شما هم میخواین؟ بفرستم براتون ؟

ثنائی فر یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:37 ق.ظ

من تسلیم

ما بیشتر

مهرداد یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ق.ظ http://kahkashan

صدای پای شعر می آید
افسوس ،
دست شاعران پا کوتاه ،
به آسمان نمیرسد
شعر می میرد در گلو
همچون حلقه ی دود سیگار ،
در حلقوم هوا !!!
چه باید کرد،
چه باید گفت...

آسمان یک متر و هفتاد و دو سانت
ارتفاع بالها سقف قفس
...

فرداد یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

یادته قدیما می گفتن:
گرم یادآوری یانه
من از یادت نمی کاهم
تورا من چشم دراهم...
نکنه می خواستی اینو بگی آفتاب جان؟
چشم به راهی سخته برادر ...نه؟

...
دست و دهنم قفل شده
...خیلی سخته
افتضاحه
لعنت به انتظار
...
مرگ بر انتظار

اولین تازیانه یی که زنم
بر سر انتظار خواهم زد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد