سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

GOLDEN TIME

چند شب پیش ،به اتفاق یکی از همکارام داشتیم می رفتیم ماموریت .

هنوز از شهر خارج نشده بودیم که اوایل بلوار خروجی شهر  و حدود صدمتر جلوتر از ماشینمون دیدیم یهو  حرکت ماشین ها به هم ریخت و یه ذره جلوتر شعله آتیش هم به این معرکه اضافه شد. 

هنوز ترافیک نشده بود و ما ظرف ۲۰-۳۰ ثانیه رسیدیم به این صحنه.اول دیدیم یه نفر با کلاه کاسکت ( تورو خدا شما دیگه نگید «کلاه کاسک!» ) و دست و پای خونی عین قالی روی زمین ولو شده...بیست متر جلوتر راننده شروع کرد به : یا ابالفضل و یا زهرا گفتن. دیدم یکی دیگه بدون کلاه با صورت روی آسفالت افتاده و دست و پاش هر کدوم ۱۸۰ درجه خلاف جهت عادی مفاصلش ! پیچ و تاب خوردن و مچاله شدن روی همدیگه و خون به شدت از دماغ و گوش و دهنش می زنه بیرون و نه نفس می کشه نه ... 

ده متر جلوتر یه موتورسیکلت له شده شدیدا توی شعله های آتیش می سوخت و کنار بلوار هم یه پراید ترمز کرده بود که شیشه جلو و کاپوت و سپرش داغون و خورد و خمیر شده بود و دختری که ظاهرا راننده ش بود شوکه و وحشت زده از ماشین اومده بود بیرون و می خواست جیغ بزنه اما نمی تونست و هی به اون دونفر روی زمین اشاره می کرد و می رفت بالای سرشون و هراسون و گیج عقب عقب بر می گشت و باز می رفت وسط بلوار...  

اونایی که صحنه تصادف رو دیده بودن می گفتن که موتوری بلوار رو باسرعت و خلاف جهت حرکت می کرد!!

پریدیم پایین و اول با کپسول فسقلی توی ماشین خواستیم آتیش رو مهار کنیم که کپسول کوچیک بود و جواب نداد و یه نفر دیگه هم کپسولشو آورد و دونفری خاموشش کردیم .

فورا زنگ زدم به ۱۱۵ و بدون معطلی آدرس محل تصادف رو گفتم و تاکید کردم که حال یکی از سرنشینان موتور سیکلت وخیمه . خانومی که پشت خط بود دوباره حال مصدومین رو پرسید و منم تاکید کردم که یکیشون خونریزی شدید داره و حالش وخیمه و نفس هم نمی کشه... 

عابربغل دستی من گفت: داداش من دو دقیقه پیش که شما داشتین آتیش رو خاموش می کردین به اورژانس زنگ زدم... 

محض احتیاط به ۱۱۰ هم زنگ زدم که تا اومدم آدرس بدم گفت : بله درجریانیم و خیلی ممنون... 

 

ساعت ۲۰:۳۳ بود  

نمی گم چیز خاصی بلدم اما با دوره های محدودی که در مورد احیا و امداد و CPR و...گذروندم حداقل می تونم از تشدید وضع یه مصدوم جلوگیری کنم. رفتم جلو و سر مردمی که هرکدوم به روشهای من در آوردی می خواستن به اون مصدوم دوم کمک کنن داد زدم که ولش کنین.با کارای شما هیچ بعید نیست نخاعش هم قطع بشه...خلاصه با یه مکافاتی اونا رو از بالای سرش اندازه50 سانتیمتر دور کردم !! ( همین 50 سانت خیلی هنر می خواد توی اون شرایط) 

دیدم نه...حالش خرابتر از این حرفاس. به ساعتم نگاه کردم. 20:38 دقیقه بود و هنوز از آمبولانسی که ظاهرا یه نفر زودتر از من هم خبرشون کرده بود خبری نشده بود. دیدم اینجوری جلو بره طرف می میره. سعی کردم بدون اینکه به ستون فقراتش حرکتی بدم دست و پاشو صاف کنم و به پهلو بخوابونمش.به همکارم گفتم من آروم صافش می کنم و تو هم دستاتو بذار روی کتف و گردنش که تکون نخوره و من بتونم آروم برش گردونم به وضعیتی که لا اقل راه نفسش باز بمونه. ساعت 20:42 شده بود و بازم آمبولانس بی آمبولانس. دوباره زنگ زدم و گفتم خانوم این مریض داره می میره.پس این آمبولانس توی این شهر یه وجبی چی شد؟ گفت آقا ترافیکه ! گفتم شما موتورلانس هم دارین برای همین مواقع.چرا اونو نفرستادین. شما که کار همیشگیتونه و می دونین که به قول خودتون این ساعت ترافیکه ! 

خلاصه دقیقا ساعت 20:51 دقیقه بود ( یعنی 18 دقیقه بعد از زنگ من.قبل از منم که یکی دیگه خبر داده بود) که آمبولانس رسید و ما هم بخاطر شلوغی بیش از حد اون بلوار و همینطور عجله ای که داشتیم محل رو ترک کردیم .

 

توی مسیر داشتم به بازدیدی که سه ماه پیش از اورژانس داشتیم فکر می کردم 

مسوولین اورژانس با افتخار اعلام می کردن که ما  گلدن تایم رسیدنمون به افرادی که نیاز به کمک دارن بین 5 تا 7 دقیقه س !!! 

نقطه شروع این GOLDEN TIME !!! از کجاس؟ اولین تماس؟ابلاغ با بیسیم؟ احساس ضرورت برای حرکت آمبولانس؟؟!! شاید اون 5تا 7 دقیقه رو از لحظه یی که از دور مصدوم یا بیمار رو می بینن حساب می کنن ! نه از لحظه ای که یه سانحه بهشون گزارش می شه!!!

( یادم باشه منبعد که خواستم دچار سانحه بشم ! قبلش برم نزدیک پایگاه اورژانس!! که طفلی ها دیر نرسن! )

.

.

.

چه عبارت مضحک اما دردآوری... 

GOLDEN TIME رو می گم !  

 

پی نوشت: 

نمی خوام روی تلاش های این عزیزان که روز و شب برای امداد به مردمی که در وضعیت وخیم و اورژانسی قرار دارن زحمت می کشن پا بذارم ...اما حداقل ادعایی نکنن که خودشونم می دونن نمی تونن از پسش بر بیان . مردم هم بر اساس همین ادعا در هنگام بروز مشکل خودشونو تنظیم می کنن نه بر اساس وخامت اوضاع !

 

- راستی ، دوستان پلیس تا آخر این حکایت نیومدن که نیومدن... شاید اونا هم توی ترافیک مونده بودن !  

 

نظرات 19 + ارسال نظر
یه مسافر سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:01 ب.ظ

فقط می‌‌گم که متاسفم....

من هم...
هرچند که تاسف این مشکلات رو در کشور ما حل نمی کنه.
خانه از پای بست ویران است
اورژانس هم روش !

یه مسافر سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:04 ب.ظ

مگه کسی به "کلاه کاسکت" می‌گه "کلاه کاسک" ؟؟!!

یه نفر توی یه تیمارستان می پرسه اینجا چند تا دیوونه داریم؟ یکی جواب می ده عاقل ها رو بشماری زودتر به جواب می رسی !

حالا انقدر شنیدم که "کاسک " گفتن به جرات می گم که اگه اونایی که درست می گن رو بشماری زودتر متوجه می شی که چنننننننند نفرررررر بجای کاسکت می گن " کاسک" !!!

تهران و شهرستان هم نداره !

یه مسافر سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:14 ب.ظ

با اینکه اون شب برام تعریف کرده بودی، اما امروز که مروری شد بر اون واقعه و متن‌ت رو خوندم... دوباره هم دلم سوخت هم افسوس خوردم هم ...
کاش در هر موقعیت و شغل، و مقام و مرتبه‌ای هستیم وجدان کاری هم داشته باشیم ... خودمون رو بزاریم جای ارباب رجوع... این ارباب رجوع میتونه مشتری یه بقالی باشه یا مصدوم که هر ثانیه توی مرگ و زندگیش اثر داره...

آره
وقتی زنگ زدم بهت کاملا صدای آژیر آمبولانس رو می شنیدی
صحنه جالبی نبود
کل آسفالت رو خون و تیکه های سپر پراید و قطعات خورد شده ی موتور و کفش های راکبین موتور که هر کدوم یه طرف پرت شده بود .... گرفته بود

اما وجدان یا احساس مسوولیت در کسانی که باید زودتر خودشونو به صحنه می رسوندن ولی ترافیک رو بهونه کرده بودن در اون صحنه خیلی پررنگ نبود

حتی پلیس هم تا آخرش نیومد

بادوم هندی چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:15 ق.ظ

جناب سرزمین آفتاب
شما و این مسافرعزیزتون یا خیلی خشن تشریف دارین یا خیلی دیرجوش و مردم گریز و شکاک
این از برخوردهای شما
اون از کامنتهای قبل و بعد مسافرجان !
از چیزی میترسین ؟ "تیک ایت ایزی" جانم !

اصلا زنگ بزنم آمبولانس بیاد سراغ جفتتون ؟ سفارش میکنم در گولدن تایم ! بهتون برسن !

اِذا خاطَبَهم الجاهلون ، قالوا سَلامآ

پس : سلام !

سارا .::زندگی من و همسرم::. چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:26 ق.ظ http://zendegi-manoto.blogfa.com/

چقدر وحشتناک
راستش تقریبا همچین مورد مشابهی بای خودم پیش اومد.. البته امبولانس نه !!!پلیس!!!!!!!
اینجا ایرانه پس هیچ چیزی اینجا عجیب نیست...

اینجا ایران است !

یه زمانی
یه قومی
به گفتن این جمله خیلی فخر و مباهات می کردن
الان نمی دونم چی باید بگم وقتی با این جمله روبرو می شم

سارا .::زندگی من و همسرم::. چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ق.ظ http://zendegi-manoto.blogfa.com/

حال اون پسرک هم همچنان همونطوره

خدا به حق همین شب اربعین شفاش بده

حسرت چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ق.ظ http://hasrat9.mihanblog.com

من فکر میکنم رانندگان آمبولانس به این نکته خیلی توجه دارند که ((دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است))!

حالا یه لطیفه یی هم در همین مورد هست که خصوصی خدمتت می فرستم

شنگین کلک چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ق.ظ http://shang.blogsky.com

درود
میدونی که ما الان در جهان رکورد دار ادعا هستیم
تازه هلیکوپتر امداد هم داریم . وقتی می آید مجروحین
را سوار می کند برود چند متر جلوتر خودش سقوط میکنه
و کار همه را یک سره میکنه . حتماً خبرش را خوانده اید
از این نظر فکر کنم این مجروحین شانس هم داشته اند
که هلیکوپتره نیومده !

بله
خبر خجالت آور این واقعه رو که ...فکر کنم در استان خراسان ( شاید خراسان جنوبی-دقیق یادم نیست) بوده خوندم

چی بگم؟
فقط باید خجالت بکشیم
از خودمون
از بقیه
از دنیا !

ممنون شنگین عزیزم

ثنائی فر چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:20 ب.ظ

قدرت قلم شما هم که همه حادثه رو مو به مو توصیف کرد و جلوی چشممون نقاشی کرد اجازه هستم بگم حس بدی بود؟
سلام حال و احوال هوای دلتان سرد نباشد

سلام
خوش اومدید
لطف دارید
قدرت قلم کجا بود؟
فشار درد و تاسف و دریغ و اندوه بود که تصویر رو واضح بیان کرد
من کاره ای نبودم

بله
حتما
همه در بیان حس واقعیشون آزادن
اتفاقا خوشحالم که تونستم یه حس واقعی رو منتقل کنم

مذاب ها پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ق.ظ http://mozab2.blogsky.com

سلام کیارش جان
متأسفانه و هزاران افسوس که هیچ چیز سرجای خودش‏ نیست ؛ متاسفانه آنگونه که شایسته مردم غزیزمان است به آنان رسیدگی‏ نمیشه

سپهر عزیزم خوشحالم که بعد از مدتها دوباره می بینمت

همونطوری که گفتی مدتهاس که هیچی سرجای خودش نیست و این زندگی هم شایسته مردم ما و کشور و فرهنگ و ثروت و قابلیت های ما نیست...
هیچکس در مورد هیچی پاسخگو نیست و کسی هم نمی تونه اعتراضی بکنه
نتایج اعتراض به حتی دیر رسیدن یه آمبولانس رو اگه اراده کنن تا جایی می برن بالا که هزینه این اعتراض برات چنان زیاد بشه که دیگه از مسیر آمبولانس رو رد نشی ! اعتراض پیشکش...
فعلا که این شده سرنوشتی که خودمون رقم زدیم

سهبا پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

سلام . راستش اینقدر بی تعهدی دیدم توی این روزگار , که باید بگم متاسفانه عادت کردم به دیدنش . شدیم عین کادر بیمارستان که با دیدن خون و مریض , هیچ حسی بهشون دست نمیده و عادیه مرگ و میر و بیماری واسشون !
کاشکی هر کسی در هر مسئولیتی که باشه , وجدانش رو همراهش داشته باشه .

وجدان ...

چه اسم نا آشنایی...


چقدر بده که به رسم عادت !! یه چیزای خیلی مهم
برامون پیش پا افتاده می شن

یه مسافر پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ب.ظ

بادوم هندی محترم! خاله زاده نسبی مشکوک!
آدمایی که ناشناس میان و سرک میکشن حتما ریگی به کفش دارن، پس گریز از اونها از اهم واجباته

راستی، یه قانونی هست که میگه هرکسی پاشو از گلیمش درازتر کنه نباید به لگد شدن پاش اعتراض کنه

مسافر عزیزم
همیشه هستن کسایی که نه اسم و رسمی ازشون بجا می مونه نه هویتی ارائه می دن
به قول تو این موضوع همون داستان ریگ رو توی ذهن بقیه زنده می کنه
درسته ؟

یه مسافر پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ب.ظ

(اینو یادم رفت تو کامنت قبلی بنویسم)

بادوم هندی عزیز!
"ایتس نات یور بیزینس" جانم!

اینم مربوط به هردوکامنتت :

My idea is just like your,s

Sara جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ http://sara-1376.blogsky.com

به قول خودتون سلام مجدد!
(آیکون تأسسسسسسسسسسف)
بازم ممنون که اومدی

تاسف
در قبال مسایل این جامعه
کار هر روزمون شده

فریناز دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:18 ق.ظ

زمان طلایی

ای بابا
دلتون خوشه ها آفتاب عزیز

واسه تشییع جنازش آمبولانس می رسه ولی! مطمئن باشین:)


خدایا همه رو حفظ کن از این خطرات و حوادث...

همه مسئولیم ولیا
مگه نه؟

کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیت

فکر کنم این دستور صریح و واضح قرآنه

ولی خوب...مثل خیلی چیزای دیگه ی قرآن ...اینم به دست فراموشی سپرده شده

آخه مشکل اینجاس که دروغ و پنهانکاری داریم
می گیم ظرف ۵ تا ۷ دقیقه می رسیم سر صحنه !

خوب اگه از اول بگن لا اقل دو و نیم برابر این تایم ٬ طول می کشه اون وقت کم کم به فکر راهکار های اصولی باید بیفتن ت این تایم رو کاهش بدن و به درد مردم بخورن.
ولی با این دروغ و ادعای الکی هم زحمت خودشونو کم می کنن
هم زحمت کادر اورژانس بیمارستانها رو !
آدم مرده که بیمارستان لازم نداره
قبر لازم داره !

اینکه آخرش باید بمیره
خوب بذار کمکش کنیم و میانبر ببریمش بهشت زهرا !

فریناز دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 ب.ظ

آره
نباید اشتباه آمار بدن
یاد اون اخباره افتادم چند وقت پیش که توی شهرکرد بود فک کنم خانومه توی خیابون وضع حمل کرد و بعد اخبار بیست و سی رفته بود آمبولانس اونجا رو نشون داده بود که تو پارکینگ هوا می خوردن!


بخوای حرفی یم بزنی فقط تویی که ضرر کردی...

همون که یکی از دوستان تو کامنتا گفتن درسته
اینجا ایران است جای تعجبی نیست...

مرسی که کمکش کردین به قدر خودتون

دوست من
مدتها گفتیم و گفتند که : به مرور...کم کم درسته میشه...ولی هرچی جلوتر می ریم همه چی داره خرابتر می شه
وقتی مبنای همه چیز فقط و فقط پول می شه !
وقتی معیار سنجش هرچیزی فقط و فقط مادیات می شه

انتظار داریم که «فرهنگ» جایی برای رشد توی جامعه ما پیدا کنه؟
فرهنگ طفل بی متولی و بی سرپرستی می شه که دیگه نمی شه بهش هیچ امیدی داشت

درست مثل الان !
یعنی این فاجعه نیست که یه زن توی خیابون وضع حمل کنه و یه آمبولانس به موقع نرسه ؟
این آمبولانس ها...ماشینهای آتش نشانی...خودروهای پلیس... تجهیزات امدادی و ... از پول همین کشور خریده نشدن؟ که امروز برای همین مردم به عنوان ابزار کارآمدی محسوب نمی شن ؟


من فکر نمی کنم که توی وبلاگ همیشه و دایم موظف باشیم بیاییم از دعا و نیایش و گل و بلبل و شعر و غزل بگیم
گاهی از این دریچه و رسانه باید یه سری از مشکلاتمون رو هم بگیم و برجسته سازی ( نه بزرگ نمایی ! - اون فرق داره ) کنیم...شاید یه زنگی یه جایی بیخ گوش یه کسی به صدا در بیاد

فریناز سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:09 ب.ظ

من از دعا و نیایشش می گم و شما از این قبیل بحثا

جناب کیارش آدم ها اگه همه مثل هم بودن که نمیشد

شما همیشه می خوای همه اونطوری باشن که شما میخوای
از وبلاگا اونطوری استفاده کنن که شما میخوای
شما می گی
نظر شماس

این اصلا درست نیست

حرفاتون درسته و میایم و می خونیم و به قدر تموم کسایی که می خونن و حتی اگه یادشون رفته باشه یه تلنگر خوبه
ولی این درست نیست که موضع بگیریم و همیشه طلبکار باشیم و بخوایم به کسایی که وبلاگاشون رو اونطوری که خودشون دوست دارن می سازن و می نویسن اظهار نظر بیش از حد خودمون بکنیم

اگه اینطوریه شما هم باید آهنگ گندم محمد اصفهانی یا مثلا آهنگ های داریوش در این زمینه ها رو بذاری نه آهنگ دوست دارم امین فیاضو

شما حتی به رمزدار بودن نوشته ی من اوندفه گیر دادین چون از نظر شما چیزی نداشت ولی از نظر من خیلی چیزا داشت



یه آدم هایی و یه قلم هایی هم باید باشن که به روح و روان تو تلنگر بزنن

خیلی وقت بود می خواستم بهتون بگم و مطمئنم الانم با توجه به شناختی که ازتون دارم موضع می گیرین
به هر حال مخلص کلام من اینه که به عقاید و افکار و دنیای خصوصیه آدم ها احترام بگذاریم
چون ما جای اون ها نیستیم


توی همون دعاها و نیایش ها و از گل و بلبل نوشتن ها هم یه قلب و روح و حتی جسم زخم خورده هست
باید دقیق بخونی و ببینی چقدر مشکلات جامعه رو به سبک خودش به فریاد و تصویر کشیده

با کمال احترامی که براتون قائلم بخونین
ممنون

متاسفم که هنوز و قبل از اینکه دقیقا لحن و زاویه منو توی نوشتن پاسخم برای شما متوجه بشین با عجله و شتابی که کم کم داره دلیلش برام مشخص می شه دست به نوشتن بردید
اونم با لحنی که :
کاملا حق به جانبه !!
نصیحت گرانه است !! و
علیرغم اظهار احترامی که در پایانش وجود داره عملا هیچ نشونه یی از رعایت احترامات دوطرفه در اون به چشم نمی خوره!!
چیزی گفتم که بر آشفتید؟
چیزی گفتم که الان !! و بعد از ماهها به فکر اون پست «وبلاگ چیه» افتادین و حساب اونجا رو الان تسویه کردین؟
من گفتم همه مثل من فکر کنن؟!؟!چقدر راحت دارید تهمت می زنید !!

خداروشکر که نظر همه رو عینا از روی نوشته ی خودشون کپی کردم
و قضاوت رو به شعور مخاطبین واگذار کردم نه اونطوری که شما متهمم کردید به «سلیقه و نگاه خودم »
حالا اینکه چی شد که ناراحتی اون روز به امروز منتقل شد ...

ضمنا قضاوت شما
صددرصد غلطه
من به رمز دار بودن فلان پست «گیر» ندادم
اومدم خیلی مودبانه فقط سوال کردم که : من مطلب رو خوندم.چیز خاص و محرمانه یی ندیدم.دلیل رمزدار بودن چی بود؟

این گیر دادنه ؟ شما که حتی از یه سوال ساده گریزانید اون وقت دیگران رو ...
متاسفم

قضاوت بعدی شما هم باز غلطه
من وقتی که نوشتم: مجبور نیستیم همه ش از گل و بلبل و دعا و نیایش بگیم
انگشتم رو نه به طرف شخص شما گرفته بودم نه با اینجور نوشتن مشکلی دارم.اینجور نوشتن هم بجای خودش خوبه

اما من صراحتا نوشتم :
«من فکر نمی کنم که توی وبلاگ همیشه و دایم موظف باشیم بیاییم از دعا و نیایش و گل و بلبل و شعر و غزل بگیم
گاهی از این دریچه و رسانه باید یه سری از مشکلاتمون رو هم بگیم»

خوب؟
مشکل شما با این دو سه خط چیه که اینجوری تخت گاز از روی هر چی به اصطلاح احترامه ! رژه رفتید و یک طرفه قضاوت کردید؟ و منو به جبهه گرفتن و خودخواهی و خیلی چیزای دیگه متهم کردید؟ مگه منظور من به شما بود؟؟؟؟؟؟؟ که یهو اینجوری...
انصاف بدین. چه کسی الان جبهه گرفته؟ من یا شما ؟؟؟

نوشتین : خیلی وقته می خواستم بهتون بگم...

چرا نگفتین؟
چرا الان ؟
چون بعضی جاها از رفتار یکی دو نفر خوشم نیومد و رک و بدون ظاهر سازی و منافق بودن ، به صراحت نظرم رو اعلام کردم از اون موقع ! دلخور بودین و گذاشتین امروز که تصور کردین مخاطب اون جمله شما هستید یهو اینجوری و با این لحن !!؟؟ دست به قلم شدین ؟اولش برام زیادی عجیب بود اما الان دیگه نه !!!

باز هم متاسفم
امشب هر چی کامنت آخر شما رو می خونم و پاسخ قبلی خودم رو مرور می کنم جز تاسف و روشن شدن یه سری خونه های خاموشی که محتویاتشون چندان هم جالب نیست چیز دیگری عایدم نمیشه

ابایی هم از اظهار نظر شخصی خودم و خوندن نظرات دیگران ندارم

بر خلاف بعضی ها هم اصلا نیومدم توی وبلاگ تا تایید دیگران رو بگیرم یا بخاطر خوشامد بقیه چیزی بنویسم که بخوام با همه عقاید کنار بیام و با همه سلایق خودمو جور نشون بدم که آخرش بقیه بگن : به به فلانی چقدر ...
با احدی هم دشمنی ندارم
با عده ای از دوستان عزیز و محترم هم که همچنان برای من لازم الاحترامند ارتباط بسیار موجه و مودبانه یی داریم

با سرکار هم تا امشب یادم نمیاد جوری صحبت کرده باشم که الان به خودتون این مجوز رو بدید که شخص من رو ( و نه وبلاگم رو ) اینجوری به نقد بکشید و آخرش رو هم مزین به یه چاشنی صوری احترام کنید. چاشنی اغماضی که به کار بردم بیش از چیزی بود که خواستید!!
شما هم بهتره یه بار دیگه آخرین کامنتتونو بخونین تا الان که عصبانیتتون کمی فروکش کرده ! ببینید بعضی از کلمات و عبارت ها مثل :
«بر اساس شناختی که ازتون دارم»
و
«طلبکار بودن» و ...
چه معنایی می تونه داشته باشه

اما...
احترام ،کلمه و شعار نیست
رفتاره !

بگذریم

شب بخیر

فریناز سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:14 ب.ظ

اصلاح می کنم اسم آهنگ رو
یه تیکه زمین از محمداصفهانی

و اینکه از اونجایی که می شناسمتون با یک قاشق اغماض نقد منو بپذیرین گرامی

ممنون

مشکلی نیست

ظاهرا شما عادت دارید به پیشداوری یا تحمیل نظر شخصی خودتون و اینکه دائم تکرار کنین که : چون من شما رو می شناسم و الان فلان رفتار رو میکنی لذا ...


لابد می شناسین دیگه !
در جایی که حتی سوال هم نخواستید بکنید که فلانی من از لحنت فلان برداشت رو کردم.آیا برداشتم درسته ؟
دیگه انتظار منطق و انصاف ...
انتظار زیادیه !

یه مسافر سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:58 ب.ظ

با عذرخواهی از صاحب این وبلاگ که عزیزترین عزیزه برام، بابت چیزایی که میخوام در جواب کامنت اخیر یکی از دوستان بنویسم، درسته که من در مقام پاسخ نیستم چون
1- کامنت مربوط به یه پست میشه که اون پست رو هم صاحب وبلاگ نوشته، پس پاسخ دهنده ش هم همون فرد باید باشه (واسه همینه که پاسخ دادن فقط تو محیط ادمین وبلاگ امکانپذیره که کاربری و رمزش رو صاحب وبلاگ داره؛ نه جای دیگه)
2- من خودم خیلی اشکال ها دارم و از قدیم گفتن رطب خورده منع رطب کی کند؟
اما
دعا و نیایش هم به اندازه و به جای خودش خیلی هم لازم و خوبه ولی همه چیز نیست
کدوم معصوم و مقربی با دعا و نیایش به جایگاهش رسیده؟ کدومشون هیچ قدمی برای آدما برنداشتن؟ حالا این قدم در حد و توان خودشون و اقتضای زمان و مکان بوده که یکی قیام میکنه و از سر و پسر دل می بره (ای تشنه شیهد سر بریده/ دل از سر و از پسر بریده/ در ظهر عطش مگر چه دیدی؟/ کز جان و جهان نظر بریدی؟) یکی هم روش دیگه ای پیش میگره و به دست محرم ترین کسش مسموم و کشته میشه و ....
هر چیزی اندازه و جا داره
ما که ادعامون میشه اگه یه روز عزیزمون بیمار باشه و ببریمش اورژانس بیمارستان، اگه دکتر کمی تاخیر کنه پدر سوپروایزو پرستار رو درنمیاریم؟ مرگ خوبه واسه همسایه؟ برای درد و رنج و غم همسایه دعا و نیایش میکنیم و برای مشکلات خودمون زمین و زمان رو به هم میدوزیم؟
نه سرزمین آفتاب نه هیچ کس دیگه ای ادعا نمیکنه که آدما همه مثل هم هستن، به قول مادربزرگ ها مگه پنج تا انگشت یه دست مثل هم هستن؟!!
لذا کسی نمیخواد و نمیتونه هم بخواد که کل بقیه آدما مثل خودش باشن ولی هر فرد چیزی رو که به نظر درسته به بقیه میگه تا بقیه هم درست تر و بهتر بشن
حرف میتونه درست باشه یا غلط
اگه درست بود انجامش میشه بهتر شدن
اگه هم بد بود که آدم میفهمه راه درست این نیست پس یه راه درسته دیگه وجود داره که باید پیداش کرد
حرف رو باید باید گوش کرد، شنیدن تنها کافی نیست؛ همه اصوات اطراف هم شنیده میشن ولی توی فکر و رفتار آدم هم تاثیر مثبتی دارن؟؟
حالا اگه این حرف بصورت نوشته باشه خوندنش مثل شنیدن میمونه، و درک و تعمق در اون مثل گوش کردن
این همه آدمایی که سرشون به تنشون می ارزیده از قرن ها پیش نوشتن، چه شعر و چه نثر، یعنی فقط حرفاشون رو نوشتن که ما بخونیم؟ یا نوشتن که یه چیزهایی رو به بقیه برسونن، بفهمونن؛ نشون بدن؛ یاد بدن و ...؟؟؟
حرف یه مخاطب داشته باشه که بفهمه و تغییری در اون ایجاد بشه ارزشش خیلی بیشتره تا اینکه هزار نفر فقط بشنونش
اگه فقط شنیدن نظر و حرف بقیه کافی بود حضرت علی نمی گفت تا آخر عمر بنده کسیه که حتی یک کلمه یادش داده باشه... منظورش اینه که بشینه سر کلاس و یکی درس بده؟ نخیر... یاد دادن یاد گرفتن فقط مال کلاس درس و شاگرد و استاد نیست، لقمان ادب رو سر کلاس یاد گرفت؟ استاد داشت؟ یا یه رفتار رو دید، نگاه کرد (فقط با دیدن رد نشد از رفتار) دید بده و مخالفش رو انجام داد؟
توی اعلام خطا یا درستی چیزی موضع نگیریم پس کی موضع بگیریم؟ (بگذریم از این موضوع که من توی این پست و کامنت ها و پاسخ هاش، به جز یکی از کامنت ها!، موضع گیری نمیبینم)
اگه به چیزی یا گوشه ای از کاری اعتراضی داریم یا اشتباه بودنش رو به خودمون و بقیه گوشزد میکنیم دلیل نمیشه که از همه عالم و آدم شاکی باشیم و عینه یه سری آدمای بی خاصیت فقط غر بزنیم و آیه یاس بخونیم؛ یا مثه عده ای فقط تو رویا باشیم و از ایده آل های دست نیافتنی بگیم و ...
همونطور که گفتم هیچ کس ادعای کامل بودن نمیکنه (البته اگه آدم باشه!) و خودش رو مطلق و بی نقص نمیدونه و از نظرات دیگران هم استقبال میکنه
صاحب این وبلاگ هم تو این زمینه از بقیه کسایی که اینجا هستن پذیراتره
تا حالا هم ندیدم که موضع گیری بی دلیل و اصرار به رفتار بی منطقی داشته باشه

مخلص کلام اینکه آدم نباید افکار و عقاید خصوصیش رو عمومی کنه، افکار و عقاید عمومی آدمن که باید بیان بشن

راستی یه سوال؟ گل و بلبل مشکلات ما هستن؟؟ اگه فقط میخوایم بگیم که آی ما زخم خورده ایم و گناه داریم، اونم تو یه دنیای مجازی که واقعا ....
اگه هم ادعا می کنیم از مشکلات جامعه میگیم دیگه سبک من و تو و اون نداره و باید جوری باشه که همه متفق القول همین برداشت رو بکنن
...

باز هم میگم دعا و نیایش به جای خود، حرکت و رفتار هم به جای خود
گل و بلبل و حرفای شیرین به جای خود به تصویر کشیدن زشتی ها و کاستی ها هم به جای خود

من
نه اهل تملق و ریا هستم
نه اهل ویترین درست کردن

لحنمم اصلا خطاب به فرد خاصی نبود که ظاهرا یکی از دوستان بدجوری به خودشون گرفتن و بدون اینکه حتی بنده رو قابل بدونن که یه سوال کوچیک بپرسن گازشو گرفتن و ...
توی چند خطی هم که نوشتن اصرار بر تحمیل نظرات شخصیشون دارن

من همچنان نظرم اینه که اینجا وبلاگه و هر کسی می تونه مطالبی رو که صلاح می دونه بگذاره و بنویسه
اما...
طبیعتآ باید واکنش دیگران رو هم بپذیره
و همینطور جوابهاشونو !

مهم نیست...

دارم تمرین می کنم همه رو همون جوری که هستن بپذیرم.همونجوری که خودمم پر از اشکال و ایرادم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد