سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

رضآ برضائک

خدایا

تو بردی
...

من تسلیم! 
 
پی نوشت:
خیلی بدجنسی  !
پی نوشت اخیر:
یه جا خوندم : خداوندا مرا آن ده ، که خودم بیشتر  حال می کنم ! عواقبشم با خودم !!
نظرات 10 + ارسال نظر
تی تی پنج‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:12 ب.ظ

خدا این روزاا ناقلا شده

دقیقا .
مثل بعضی ها !!

سهبا جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:38 ب.ظ

چقدر دلم می خواهد خدا برنده شود و من دو دست به نشانه تسلیم بالا برم و آرام شوم ...
الهی رضا برضائک ....

سلام .

آخه اغلب خدا تا پوزه تکبر آدمو اونم به دست خود آدم بخاک نماله که راضی نمی شه
اگه یه کم مهربون تر رفتار کنه احتمالا نتیجه بهتری می ده ها !
حالا چی می شه همون اول یا با دل آدم کنار بیاد یا آروم و بدون کتک کاری به آدم حالی کنه که فلان چیز به نفعت نیست عزیزم !!؟ حتما باید آدم کنف بشه ؟
به هر حال این سری که برنده شده
تسلیم شدن منم همه ش از سر ناچاری نیست
چون توی دست به یقه شدن باهاش ید طولایی دارم ! این سری هم یهو دلم لرزید...گفتم بازم اعتماد کنم.
اما... خب آخه این سری فکر کنم کمی هم تقلب کرده ! بجان خودم

خدای مهربون ولی بد اخلاق...دوستت دارم

و علیکم السلام.

شنگین کلک شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:45 ق.ظ http://shang.blogsky.com

درود
خوش به حال شما که تحویلتون می گیره باهاتون کل میندازه
و حتی تقلب می کنه رو نشون میده حالا بدجنس یا خوش جنس اونها که سالهاست دایورتشون کرده چی بگن ؟!

درود یار خوب

یه جورایی باید قبول می کردم که داره گردن کلفتیشو به رخم می کشه دیگه !
به قول یه دوستی : می تونه ! مشکلی داری؟
...

دایورت ؟... آره... منم همچین حسی دارم خیلی وقتا
نمی دونم تعریفی که از عدلش برامون ارائه دادن اشکال داره یا تصور ما از عدل !

ریحانه شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ب.ظ

همراه با وزیدن نت های ساکسیفون...در عصر شرجی غزلی غرق ادکلن....یک جفت چشم شرجی شاعر کش قشنگ...از بستگان دختر همسایه نرون...بر روی کاج پیر دلم لانه کرده اند....آرام و سرد مثل غم و خنده ژکون.... "د"وزن بیت قبلی من را بهم زده....لعنت به فاعلات مفاعیل فاعلن....من قانعم تو را به خدا جان مادرت...امشب بیا و روسری ات را سرت نکن....(حامد عسکری)

لعنت به فاعلات مفاعیل فاعلن

ممنون از این انتخاب زیبا از حامد عسکری

یاد اون مصرع افتادم :
این مفتعلن مفتعلن کشت مرا

ریحانه شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ب.ظ

زینب شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ب.ظ http://inrouzha.mihanblog.com


منکه هرچی خواستمو زور کردم یه جوری بهم داد که آخرش به غلط کردم افتادم و خودم از خواسته خودم پشیمون شدم!
نه خداجون
همون هرچی خودت دوست داری انجام بده
فقط گاهی رضای مارو هم درنظر بگیری بدنیست!
اما واقعا انگار خدا گاهی همه راه ها رو میبنده تا آدم بفهمه جز او راهی نیست
همه حساب کتابا رو خراب میکنه تا یادت بمونه که حرف اول و خودش میزنه
و اون حرف اول بهترین حرف برا زندگی توست...و چه لذتی داره وقتی که تسلیم خدا میشی
اون موقع است که احساس میکنی واقعا بردی

واسه همینه گفتن اول هر کاری بگید بسم الله...
دلیلش اینه که یادت بمونه که تو همه کاره نیستی

بهت اختیار داده شده
اما
نمی تونی نظم همه چیز و همه جارو به هم بزنی
یادت بمونه که که جز تو یکی دیگه اون بالا حواسش به کارات هست
اگه دخالت نمی کنه می خواد تو ورزیده و قوی بشی

حالا راحت می تونی بهش اعتماد کنی و کارتو انجام بدی

نتیجه ش خیلی مهم نیست
مزه ی این اعتماد خیلی بیشتره

یگانه شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ب.ظ

خدا که جای خودشو داره
...
والا شما حتی از منم که یه بچه ی کوچولوئم می بازید
(منظورم تو کل کل کردن و اینا بود...)

ما کلا به خانوم ها
در هر سنی باشند
می بازیم !


بذار فکر کنن برنده شدن

جوجه اردک زشت شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ب.ظ

سلام
شناگر خوبی شده ام این را روزگار یادم داده است و زیر ابی می روم وخدا برایم آن بالا نگران است خفه نشوم
کاش همیشه تسلیم خدا باشم
آخ می چسبد به خدا ببازی و او اصلا به روی خودش نیاورد که مباد دلخور شویم

گاهی شیطنتم می گیرد
دلم می خواد درست وسط آن زیر آبی ادا در بیاورم
حباب های هوا را بدهم بیرون
تا ببینم چقدر نگران من است

شاید با نگرانی تا کمر بپرد توی آب و مرا بکشد بیرون و بعد که خنده ی مرا ببیند با یک اخم ملایم بگوید : پدرسوخته...ترسیدم

شنگین کلک دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:08 ق.ظ http://shang.blogsky.com

درود بر یار مهربان
به گمانم کلاً تعاریفی که از ایشون ارائه شده هرکدام
یک جورهایی مشکل داره . واقعا شناختش سخته
هر وقت فکر میکنی یک تعریف درست پیدا کرده ای
چیزی نمی گذره که کاری میکنه تا بفهمی اون هم غلط
بوده . شاید بهتر باشه کلا تعریفات را بگذاریم کنار و اجازه
بدیم احساسمون هرجور دوست داره حس کنه .

یاد اون داستان : پیل اندر خانه تاریک بود
افتادم

هر کسی به فراخور فهم و امکانات و ظرفیت عقلش یه تصویر و تصوری از خدا برای خودش درست می کنه
حتی تعاریفی رو هم که ارائه می دن بر اساس اون چیزی که دوست داریم گزینش و گوش می کنیم نه دقیقا همون چیزی که راوی می گه !!

الان یه ارباب رجوع توی راهرو آدرس اتاق همکارم رو پرسید
گفتم طبقه بالا.دقیقا مشابه همین راهرو. انتهای راهرو فقط یه اتاق هست

گفت مرسی و راهروی همین طبقه !! که ۶ تا اتاق توش هست رو گرفت که بره جلو!!!!
گفتم آقا ! عین این راهرو در طبقه بالا !
می گه بله بله ممنون فهمیدم و باز ادامه می ده !!
رفتم دستشو گرفتم گفتم دوست عزیز ! می گم طبقه بالا !!!!
یه کمی گیج به من نگاه می کنه انگار دارم باهاش ارمنی حرف می زنم...بعد یهو گفت : آآآآآآآآخ شرمنده....طبقه بالا . آره طبقه بالا!!!!

دیدم طرف علیرغم سه بار اعلام واضح از طرف من فقط قسمتی رو که دوست داره شنیده
نه اون قسمتی که بخاطر پله !!! سخته !!
نا خودآگاه قسمت ناخوشایندش رو نشنیده !!
مقصر هم نیست...اینها واکنش های نا خودآگاه ماست
اون وقت می خوایم به اتکا این خودآگاه و نا خودآگاه های ناقص و مسخره پی به رموز فلسفه آفرینش ببریم...
به قول خودت : شاید بهتر باشه از قید تعاریف بیاییم بیرون تا احساسمون راه خودشو پیدا کنه

حسرت دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:09 ق.ظ http://hasrat9.mihanblog.com

حکومت آسمانی هم چیزی شبیه حکومتهای زمینی ست!

ولی بعضی ها! میگن : حکومت زمینی ما شبیه حکومت آسمانیه !!

احتمالا هم جفتش به درد...
استغفراله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد