سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

جزر چشمان تو


تقدیم به یه مسافر


من امشب از آیینه ها رد شدم

و در جزر چشمان تو ، مد شدم


نه با شب ، نه با آسمان ، گفتگو

نه در راه آن برکه ها سد شدم


هراسان و زخمی نگاهم نکن

برای شکارت ، مردد شدم


و آخر ، سحر ، از لب پنجره 

همان یا کریمی که پر زد ، شدم


...


منم  ، آنکه دیروزها خوب بود

منم ، آنکه این روزها بد شدم !



(سرزمین آفتاب)