سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

هستی - نیستی

دارم نگاه می کنم به لیست لینک دوستان

روی هر لینک چند ثانیه ( گاه تا چند دقیقه ) چشمم متوقف می مونه. دقیقا حسم روی هر اسمی متفاوت از اسم و لینک قبلیه. کلی خاطره خوب و بد از نوشته ها و پست ها و موضوعاتی که باعث خلق اون کامنتها و پستها شده بود و ...

یه عده هنوز هستن. اما نه اونا به من سر می زنن نه من به اونا. یه عده نیستن اما هنوز دلم نمیاد لینکشونو پاک کنم *

یه عده هستن. به من سر هم می زنن.( اینو "وبگذر" با ریز مشخصات و وقت و محل و براوزر جدید ! و ... داره بهم می گه ) اما من بهشون سر نمی زنم.نه اینکه ازشون بدم بیاد. نه . حوصله شونو ندارم. یعنی راحت تر بگم : حوصله ندارم باز سر یه سری چیزای بی ارزش کلی مغز و روح و دل و اعصابمو ، خرج که نه... لِه کنم !


یه عده هم هستن

که چه سر بزنن چه سر نزنن  بودنشون افتخاریه برای این وبلاگ . آدم پستاشونو که میخونه حظ می کنه.از بودنشون هم همینطور

حرمت قلم رو نگه می دارن و به آدم خیلی چیزا یاد می دن.از این دست...لیست دوستان من بحمدلله کم نداره.


اما دارم کم کم یاد می گیرم که بپذیرم یه سری از افراد... حالا هستن دیگه. همین. هستن !

این ماییم که باید یاد بگیریم وقتی بودنه یه نفر نه برامون جذابیتی داره  و نه به ارزشهامون احترام می ذاره خیلی ریلکس و راحت تمومش کنیم و نجنگیم. یه  تموم بگیم و ...تموم !

یه عده رو هم امروز حذف کردم.البته پی اینم به تنم مالیدم که باز بیان و شروع کنن بگن اسم من کو؟ کامنت من کو؟ و ...

چون این بعضی ها نبودنشون لازم بود. فقط خالق استرس و اعصاب خرابی بودن

خلاصه اینکه امروز هم لینکدونی رو   و  هم آرشیو قلبم رو  اساسی  شخم زدم


شما هم با من همین کارو بکنین

اگه براتون مایه اعصاب خرابی ام

حذف. دیلیت. شیفت دیلیت.پاک کردن...هرجوری که می خواین از شرم خلاص بشین


فقط یه چیزی خیلی مهمه

ما نیومدیم که بجنگیم

اومدیم کمی آرامش داشته باشیم

پس همه عوامل سلب آرامش رو در یه اقدام انقلابی باید ریشه کن کنیم

احتمالا این کار خودش یه جورایی سلب آرامشه


* نوشت:

دلم برای نوشته های فرداد تنگ تر شده ! دوست داشتنیه بی انصاف همچین رفت که...

نظرات 8 + ارسال نظر
ریحانه دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:52 ب.ظ

چه جالب ، ای کاش حستون از هر لینک رو هم می نوشتین

کلی با حال می شد

اون وقت یه شر دیگه درست می شد

baran سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 ب.ظ http://taranome-baran.blogsky.com

salam doste aftabi
bah bah che veblog tekoni shode inja
bahaton movafegham lazeme baziha hazf beshan k be aramesh beresim .
bebakhshid sar nemizanam system kharab shode gahi systeme baba ro kesh miram miyam
k farsi nist
movafagh v hamishe dar aramesh bashin

سلام دوست بارانی

بله
از فینگیلیش نوشتنتون حدس زدم که یه بلایی سر سیستمتون اومده
:)
گاهی بعضی ها مثل دندون خراب ( بلا نسبت بقیه . اصلا خودمو می گم ) می مونن. نباید وقت و انرژیتو هدر کنی و باهاش بجنگی. همینکه وجودش رو باور کنی تمومه.چون فورا می ری سراغ راه حل اساسی و کشیدن دندون :)

زهره حاجیان سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ق.ظ http://veshto.blogfa.com

هیچ مگو ...و خود خدیث مفصل بخوان از این مجمل .....



کجای قصه گم شدی؟؟



حالا دیگر عادت کرده ام به این رفتن ها و آمدن های هرروز....



به این باران بلندی که در گلویم گیر کرده و نمی بارد...



عادت کرده ام به این بی تفاوتی و تنهایی.. .



حالا خوب می دانم چرا گاهی آدم دلش برای خودش هم تنگ


نمی شود .خیلی وقت است



خیلی چیزها از یادم رفته اند.حتی رقص گاهگاه انگشتانش بر کلمات.. .







کجای قصه گم شدی



که بعد این همه سال



کلاغ ها



به خانه هایشان برگشتند و تو



هنوز نیامدی؟؟؟

درود بر استاد گرامی
سلام
چقدر زیبا و استعاره مند گفتید گفتنی ها را
من هم طبق معمول جلوی این قدرت قلم و بیان کم آورده ام

ببخشایید نبودنم را
کلاغ های شما به خانه برگشتند ؟
سهم ما اما
کلاغهایی گم شده و برنگشته است... :(

_________

یاد اولدوز و کلاغ های صمد
این داستان تمام نشدنی و جاوید افتادم

دست و قلمتان سبز و گرم باد

سایه سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:50 ق.ظ

اول رفتم نگاه کردم دیدم هستم

پس هنوز جایی دارم در دل دوستان !

ممنونم

نفرمایید قربان

شما جزو محترمین هستین

نگاه نکرده هم جوابش معلوم بود. حق آب و گل دوستان ادیب و فرهیخته دائمیست

حسرت سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:15 ب.ظ http://hasrat9.mihanblog.com

اتفاقا کار خیلی خوبیه. من هم چند ماه پیش مشابه همین عمل رو مرتکب شدم!

کار خوبی کردی
اصلا خونه تکونی نزدیک عید هم یه بخش از ریشه هاش به همین بر میگرده :)

سهبا سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:49 ب.ظ

منم نگاه کردم دیدم هنوز هستم ! خدا رو شکر ...
بعد اینکه به قول ریحانه کاش حستون رو می نوشتین ,یا خاطره تون رو , خودش یه پست جذاب و خوندنی میشه ها !

البته ریحانه خانوم فرمایششون متین
منتها سر بنده به بدنم زیادی نکرده
پاسخ خط اولتون رو هم قبلا به دوست دیگری دادم

زینب دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:03 ق.ظ

سلام ب سزمین آفتاب
انصافا تو این هوای گرم کاش موقتا یه اسم دیگه برا وبلاگ میذاشتی
از شوخی که بگذریم،بعد مدتها اومدم تا به دوستانی که گاه همفکی باهاشون مایه بلند فک کردن بود سلام ی بگم و حالی بپرسم...
وبلاگم رو فعلافرستادم مرخصی،نمیدونم چرا...یه حس بود...
انگار میخواستم اینروزها مخفی باشه مال خودم باشه...
شایدم بخاط این بود که اکثر عکسهایی که آپلود کرده بودم و حسم رو بیان میکرد همش پریده بود.
بهرحال نمیدونم آیا دوباره به نوشتن برمیگردم یا نه اما دیدم که این روزها هنوز تو لینک های شما هست...
ا

با سلام

من متوجه این حس شما هستم
گاهی آدم حوصله فلان چیزو نداره
گاهی زمان ...زمانش نیست
به هر حال ممنون از بودن دوباره شما

راستی

فک کردن ( فکر کردن ) توی ادبیات محاوره یا ما چندان غریب نیست اما همفکی ( همفکری ) رسما آدمو گیج می کنه
من و شما وبلاگ می نویسیم و وظایفی داریم
بهتر نیست همینجا هم سعی کنیم حتی المقدور صحیح تر بنویسیم ؟

[ بدون نام ] دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:59 ق.ظ

سلام
مدتیه حرف ر کیبوردم مشکل پیدا کرده و گاهی تایپ نمیشه متوجه نشدم که همفکری،همفکی نوشته شده!!!!

:))

No Problem

حالا اگه هواگرمتر شد اسمشو می ذارم سرزمین یخ در بهشت :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد