سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

خاطرت باشد

این پست تقدیم به دوست عزیزم امپراتور بهار بخاطر نگرانی ها و دلمشغولی های اخیرش



خاطرت باشد

وقتی که دلت غمگین است

بر دلت بارِ غمی سنگین است

- یا تک و تنهائی –

چهره‌ات از غم اندوه کسان پر چین است

بازهم غصه نخور!

عاشقان می‌دانند

زندگی شیرین است!
عشق همسایه‌ی دیوار به دیوار خداست...

نظرات 7 + ارسال نظر
ریحانه چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:22 ب.ظ

عشق بعضی وقت‌ها از درد دوری بهتر است
بی‌قرارم کرده و گفته "صبوری بهتر است"

توی قرآن خوانده‌ام، یعقوب یادم داده است :
دلبرت وقتی کنارت نیست، کوری بهتر است

نامه‌هایم، چشم‌هایت را اذیت می‌کند
درددل کردن برای تو حضوری بهتر است

چای دم کن، خسته‌ام از تلخیِ نسکافه‌ها
چای با عطر هل و گل‌های قوری بهتر است

من، سرم بر شانه‌ات ...؟ یا تو سرت بر شانه‌ام ...؟
فکر کن خانم ... اگر باشم ... چه جوری بهتر است؟

حامد عسکری

یعنی... معرکه بود
تا امروز شعری به این لطافت از حامد عسکری نخونده بودم
عاااااااااااالی بود
عاااااااااااالی بود
عاااااااااااالی بود

این تیکه که ... :
دلبرت وقتی کنارت نیست، کوری بهتر است


من وقتی از یه چیزی خییییییییلی خوشم بیاد بهش می گم :
بیییییییییشرف :)
الان حامد عسکری بدجوری فحش خورش ملس شد :)

باران چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:37 ب.ظ http://taranome-baran.blogsky.com

سلام دوست آفتابی
به به چه شعر قشنگی .چه خوبه که برای شادی و شریک شدن در غم هاشون سهیم هستین . آفرین به شما دوست مهربان و خوب

مخلصیم

آخه دوست خیلی خوبیه

ریحانه پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:17 ب.ظ

چقدر با احساس

دست شاعرش درد نکنه
من فقط راوی بودم
کار قشنگ و متناسب با حال و احوال دوست عزیزمون بود
حس کردم می تونه بجا باشه

سهبا پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:32 ب.ظ

مهربانی هم همسایه ی دیوار به دیوار خداست ..
ممنون مهربان برادر آفتابی ام .
غم از دلتان دور.

ممنون
خداوند به حق این ماه عزیز
غم را از دل همه انسانهای خوب دور کند
حاجت همه حاجتمندان را روا
و شادی را میهمان دل وکاشانه همه کند
انشاله

اون آقاهه جمعه 28 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:05 ب.ظ http://lov3r.persianblog.ir

سلام دوستِ عزیز . .
یه کوچولو وقت گذاشتم و مطالبتُ خوندم..
قشنگ مینویسی..
خوشحال میشم یه سری هم بهم بزنی و اگه افتخار بدی بگی با چه اسمی میتونم لینکتون کنم؟!
و خوشحال میشم اگه قابل دونستی منُ هم لینک کنی [چشمک]

سلام
از لطفی که دارید ممنون
مطالبتونو خوندم
ضمن عذر خواهی عرض می کنم که ترجیح می دم مزاحمتون نشم. تجانس چندانی ندیدم.
سربلند باشید

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:14 ب.ظ

سلام مهربان آفتابی

از دیوار بالا می روم
سمت شاه توت نگاهت
دستهایم
لو می دهند
که از چیدن آفتاب برگشته ام

هی فلانی زندگی شاید همی باشد اخوان گفته بود خدایش بیامرزد « همین...» خیلی درد دارد مثل پیشانی باغ پشت خانه مان که دزدکی چغاله می بردیم و پیرمرد فحش مان نمی داد می گفت ببرید اما شاخه نشکنید
این روزها چقدر شاخه می شکنند...
بابت همه خوبی هایت یک مشت دعا برایت زمزمه می کنم در گوش مرغ آمین

سلام برادر عزیزم

در کشاکش بدی ها و خوبی ها ی روزگار
هرچند دلم زنگار بسته اما
همین آیینه ی نیمدار و شکسته
تمام هنرش انعکاس خوبی ها و رنگ سبز دل دوستان است
دعا می کنم همیشه شادی میهمان ماندگار حوالی قلبتان باشد
با شادی چای مهربانی بنوشید و به روی هم لبخند بزنید

زهره حاجیان جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:26 ق.ظ http://veshto.blogfa.com

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را


منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را


از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را


مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
...
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را


عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را


قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را


حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را :


منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را ...

کاظم بهمنی


سلام با گزارشی تلخ از کمپ ترک اعتیاد زنان به روزم

اینم لینک گزارش تو روزنامه تابناک

http://www.tabnakdaily.ir/archive/1392/04/29/page/12

سلام استاد حاجیان بزرگوار

ممنون از این شعر زیبا و اون گزارش تلخ اما واقعی
انقدر سالها روی دردهای ما سرپوش گذاشتن که الان دیگه با مسکن و داروهای عادی نمی شه کاری براش کرد
باید یه تیغ تیز برداری
بندازی از زیر
هر چی رگ و ریشه ی بیمار و فاسده بکنی و بکشی پرت کنی بیرون
منتها یه عده شجاعت این دست به تیغ شدن رو ندارن
بقیه هم شهامت و توان تحمل گزندگی اون تیغ رو...که آخرش راحت بشن...و نمی شن و نمی شیم
خلاصی درد داره.خرج داره.زحمت داره و ...ما عادت به مفت خوری کردیم

مرسی بابت این انعکاس رئال و مفید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد