سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

این روزها...

تقدیم به تو



آن سوی شهر من ، همه فریاد می زنند

سردند و دم ز گرمی مرداد می زنند


تا زنده اند ، زمزمه شان ذکر :مُرده باد !

تا هر که رفت ، حرف زنده باد می زنند


با ادعای نور ، رفیق سیاهی اند

آتش به هر چه خاطره و یاد می زنند


نامردمان همیشه لگد های خویش را

بر شانه های سرو ، که افتاد می زنند


" آواز عاشقانه ما درگلو شکست "

قیصر کجاست؟خرمگسان داد می زنند !



(سرزمین آفتاب)

نظرات 12 + ارسال نظر
سمیرا چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:13 ق.ظ http://nahavand.persianblog.ir

این شعرخودتان است یعنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ احسنت احسنت احسنت...رو نمیکردید این استعدادهای نهفته را

سلام
لطف دارید
غایت طبع و ذوق بنده در همین حد خلاصه می شود و بس ! :)
:)
آنهم اتفاقی...گاهی... :)

حسرت چهارشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:49 ب.ظ http://hasrat9.mihanblog.com

حقیقتش فکر نمیکردم تا این حد ذوق و قریحه شاعرانه داشته باشی. چون تا به حال کمتر شعرهات رو نوشتی بودی. در دلم تحسینت میکنم. بسیار خوب بود و امیدوارم باز هم شعرهات رو اینجا بخونم.

سلام و سپاس
مطمئنا هرگز به پای دل نوشته های زیبا و سلیس شما نمی رسه

ممنون

ریحانه پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:08 ق.ظ

امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت
آری گذشت! مستی دلدادگی گذشت

در آتش خیال تو با خود قدم زدم
دوران عاشقی به همین سادگی گذشت

می دانم ای فرشته که باور نمی کنی
شب های قصه گویی و شهزادگی گذشت

روزی ز چشم مردم و روزی به پای تو!!
عمر مرا ببین که به افتادگی گذشت

شرمنده ی توایم و سرافراز از این که عمر
گر دین نداشتیم به آزادگی گذشت...

ضد - آزادگی - فاضل نظری

امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
اینهم از عمر شبی بود که حالی کردیم

ریحانه پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:12 ق.ظ

به به

چه همه خوبه

خواهش
لطف دارید

زهره حاجیان جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:42 ب.ظ http://veshto.blogfa.com

عالی بود دوست ...

نامردمان همیشه لگد های خویش را

بر شانه های سرو که افتاد می زنند ....
با این بیت بارها درد کشیدم
حکایت خیلی از ما شبه همان سرو افتاده است ....به همان شدت ...به همان اندازه دردناک ...
دوستم مرسی که سر می زنی و می خونی ام ....

سلام استاد
شما همیشه لطف داشتید و دارید
گاهی بعضی از عبارات
علیرغم پیکر بندی ضعیفشون
از ته دل به زبان و قلم می رسن و جاری می شن...بیتی که اشاره فرمودید از جنس همین دل نوشته ها بود که البته با لطف و محبت مضاعف شما هم همراه شد
سپاس
سربلند باشید

سهبا شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:15 ب.ظ

با ادعای نور رفیق سیاهی اند
آتش به هر چه خاطره و یاد می زنند

نامردمان همیشه لگدهای خویش را
بر شانه های سرو که افتاد می زنند

عالیه برادر . قلمتان مانا و طبع نازکتان پاینده باد .

سلام
متشکرم

زهره حاجیان یکشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:40 ب.ظ http://veshto.blogfa.com

جواب سوال‌ام تو باشی اگر
ز دنیا ندارم سوالی دگر

که من پاسخی چون تو می‌خواستم
مباد آرزویم از این بیش‌تر

نشستم به بامی که بامی‌ش نیست
شگفتا دل‌م می‌‌زند باز پر

نفس‌گیر گردیده آرامش‌ام
خوشا بار دیگر هوای خطر

بر آن است شب تا به خوابم کشد
بزن باز بر زخم من نیشتر

دل‌م چون عطش قطره‌ای بیش نیست
تو از عشق او را به دریا ببر

..محمدعلی بهمنی..

بیخود تقلا میکنی زنده بمانم
چیزی مرا از زنده بودن سیر کرده

این ژست های مسخره لبهای کشدار
من را میان عکس هایم پیر کرده

در ذهن معلولم به هر جا میکشانم
با ویلچر هی درد مادرزادیم را

یک لخته ی بالقوه مثل مرگ عمریست
یک گوشه در ماهیچه هایم گیر کرده

از بسته های قرص خواب آور میایند
دانه به دانه روبرویم مینشینند

این شخصیت های فروپاشیده در من
هر شب مرا با دختری درگیر کرده

مثل روانی ها به دنبالم میایند
هی مشت میکوبند در بی خاطراتم

انگار قفلی آهنی در خواب یک تخت
من را به این دیوانه ها زنجیر کرده

در چرخ دنده های کوچک چفت هستم
با عقربک هایی که می چرخند دایم

هرشب که برمیگردم از ساعات رفته
انگار ماشینی سرم را زیر کرده....


"نسرین مرادیان"

یگانه سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:45 ق.ظ


هر چند که من زیاد شعرتون رو نفهمیدم،اما آفرین!

یعنی انقدر شعرم پیچیده و سخت بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مهرداد سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:09 ب.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

درود بر شما دوست عزیز
ممنونم بابت این شعر زیبا

ارادت مهرداد همیشه مهربان
پاینده باشی

یگانه چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:08 ب.ظ

خب من نه آقا قیصر رو می شناسم
نه ربطش رو با خرمگس می دونم
____
ولی جای امیدواریه!
چون بقیه ی بیت ها را فهمیدم!

قیصر امین پور
یکی از بزرگترین شعرای معاصر بود که ... خدا رحمتش کنه

آخرین بیت- مصراع اول ،از مرحوم قیصر امین پوره و به استفاده از یک بیت یا یک مصراع شاعری دیگر در اصطلاح ادبی " تضمین" می گن:
{آواز عاشقانه ما در گلو شکست}
ربط این مصراع با مصراع بعدی: یک نوع پارادوکس تصویری ( یعنی تضاد) عمدی بین : "آواز عاشقانه " و داد کشیدن "خرمگس ها " یا همون ویز ویز آزار دهنده شون وجود داره ...که البته ظرافتش در حد سواد اندک من بود نه بیشتر.

بعد... همه این کامنتت سرکاری بود دیگه. نه ؟ تو قیصر رو نمی شناسی؟؟؟؟ تو ؟

سایه پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:36 ق.ظ

سلاام

ممنونم از حضور همیشگی شما ..

دوست را باید در تنهایی ها شناخت !! سپاسگزارم

سلام
هستم اگر می روم
گر نروم ، نیستم
شما لطف دارید
بجز سر زدن و خوندن پست هاتون کار دیگری ازم برنمیاد
شما بدون پیرایه و بدون تظاهر می نویسید
در تنگنای محاسبات و دو دوتا چهارتا های رایج نوشته هاتون رو حبس نمی کنید
نه اهل سیاست و نه اهل دشمنی با کسی هستید
و...
خوب
مسلما نتیجه ی همچین دست و قلمی ارزش خوندن داره
سبز باشید

ریحانه پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:42 ب.ظ

دعوتید به غزل

سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد