سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

یک خاطره از مُحرَم

نمی دونم چی شد که این فکر به ذهنم رسید

شاید رفتار مردم

شایدم چیزهایی که این روزها واسه ی من حساسیت برانگیز شده

یا شایدم خاطره خوبی که از روزهای محرم در ایام کودکی داشتم و دیگه این روزا خبری ازش نیست

امسال با اینکه خیلی کم و محدود برای تماشای دسته های عزادار و سینه زنی رفتم ولی همه ش این فکر توی ذهنم می چرخید که این روزها - خصوصا این دوروز تاسوعا و عاشورا - واسه بقیه چه جوری بوده؟

پس زحمت بکشین و اگه خاطره جالب یا خوب یا حتی ناراحت کننده ای دارین از تاسوعا و عاشورای امسال برام بنویسین

شاید به حدی رسید که بتونم تبدیلش کنم به یه پست شایدم تعدادش خیلی کم باشه و نشه ازش یه پست در آورد

با این حال و به ناچار موقتا کامنت ها تاییدی می شن تا 3 روز

لطفا زشت و زیبا نکنین

هرچی که به ذهنتون رسید رو بنویسین

بالشخصه توی همون حضور های کم و کمرنگم چیزای خاصی دیدم که ممکنه ارزش نوشتن داشته باشه . قطعا برای شما هم همینطوره

منتظرم

ممنون


پی نوشت:

( کامنت ها باز هستن)

دو دست - هفت آسمان


در خودش قُدرت صد معجزه را جا داده

این دو تا دست که بر روی زمین افتاده


من همیشه در مقابل این اسم احساس خجالت می کنم . این الگو آنچنان برایم بزرگ و خارج از  حد تصور است که گاه بجای آنکه به هدف و حرکتش بیاندیشم فقط احساس یآس و کوچکی می کنم . امروز هم جو گیر ایام محرم نیستم که هی پست محرمی بنویسم . اما به تناسب زمان گاهی یک اسم برایت پر رنگ تر از همیشه می شود

و امشب ، شب عباس است.

یادم می آید زمانی که دانش آموز بودم و به اتفاق خانواده  عازم آذربایجان ، ابتدای گردنه حیران برای چای و رفع خستگی پدرم ماشین را جلوی یک قهوه خانه متوقف کرد . چند نفر از جمله صاحب قهوه خانه داستانی مربوط به یک ربع پیش را با اشاره به کامیونی پیش کشیدند که کمی آنطرف تر ، درست لبه پرتگاه متوقف شده بود . می گفتند راننده کامیون ارمنی ست اما وقتی در پیچ ها و سرازیری ها می فهمد که ترمز ندارد و بکار گرفتن تمام تجربیاتش هم بی اثر می شود بی اختیار فریاد می کشد یا ابا الفضل ...  و کامیون با آن وزن و سرعت ، آنهم در سرازیری  اما درست لب پرتگاه ، متوقف می شود...

و راننده هنوز با صورتی شگفت زده کنار کامیون روی زمین نشسته بود و به ما نگاه می کرد اما به وضوح می شد فهمید که ته نگاهش جای دیگری ست ... یک جای دور ... یک جای عجیب .

هیچ کاری به قوانین فیزیک ندارم. ترمز کامیون هنوز هم خراب بود و پمپ بادش از کار افتاده بود  و فرستاده بودند دنبال مکانیک . مسلما هر چیزی که کامیون را نگه داشته بود ترمز خالی اش نبود . نمی دانم چه بود اما ترمز نبود !


در انتهای کامنتی  در پست زیبای برادر عزیزم امپراتور بهار نوشتم که ... " کم آوردم "


حالا باز هم به اسم بلندت رسیده ام و باز مثل همیشه  " کم آورده ام "

وقتی آخر  آخر نا امیدی کسی را صدا می کنی

وقتی دستت از همه جا کوتاه است و صدایش می کنی

رسم عاشقی نیست که خانه آخر به یادش بیفتی

اما رسم میهمان نوازی ست که صاحبخانه مهربان

حتی آن آخر خط هم که یادش می افتی

باز هم می شنود و با مهربانی دستت را می گیرد

حق ندارم کم بیاورم ؟


" ای دست گیر بی دست ، مدد "

مُحرَم با بوی اسکناس !

 


بوی ماه محرم که می آید
دیگر براحتی نمی توانم  ضبط ماشین را روشن کنم. دستم کمی سست می شود و ...
از جفنگیاتی هم که رادیو پخش می کند ( حالا باز رادیو گاهی کمی بهتر از تلویزیون است و ندرتآ قابل تحمل! ) بیزارم. هر کسی را که پیدا می کنند می آورند و او هم برای مردم نسخه های من در آوردی می پیچد.حدیث می سازد و روایت خلق می کند و خرافه می بافد
اسم حسین را که می برند حالم یک جوری می شود...این اسم برای من مقدس است اما اینها که اسمش را می برند می بینم که نه از ته دل بلکه برای رزق و روزی خودشان می گویند و بدم می آید.
خوب است که حرکت های اعتقادی خودجوش است و مردمی
خوب است که مردم ما عاشق حسین اند
خوب است که معنویات تا آخرین پستوی خانه ی دل تک تک مسلمانان رفته و نشسته اما ...
بخدا از نود درصد چیزهایی که می بینم و می شنوم تهوع می گیرم
از کل حماسه حسین
هدف حسین
مردانگی حسین
اعتقاد حسین
و سیره و منش و رسالت و فلسفه اقدام حسین
فقط لب تشنه اهل بیتش را دیده اند و سرهایی که بریده شدند !!
اصلا اگر بخواهی اصل رسالت حسین را بگویی که دکان یک عده از این مردک های یاوه باف حرف مفت زن تخته می شود !
حسین یک بیعت صوری و ظاهری می کرد و بعدا به کوفه می رسید و دوباره قیام می کرد که کار برعکس می شد. اما اصول شرافت و مردانگی را از پدرش به ارث برده بود. اهل این مارموز بازی ها نبود.حسین صاف و صادق و یکدست بود. پیچ نداشت. مرد بود. گفتند نمی شود بروی کوفه. گفت باشد برمی گردم. گفتند نمی شود ! یا بیعت می کنی یا کشته می شوی گفت بیعت نمی کنم . به همین سادگی !
یعنی منافعش را نکشید وسط
آقا بیلبرد زده و برای هر شب ضجه مویه تصنعی با آن صدای کریه و گوشخراشش 2 میلیون تومان از هر مجلس ( شبی دو یا سه مجلس می روند ) مطالبه می کند.می گوید اول کارت به کارت کنید. مسیجش که رسید می آیم !!

یادم نمی آید در تمام طول عمر وقتی که گریه ام گرفته باشد تا سی چهل ثانیه بعد توانسته باشم درست حرف بزنم
آقا ظرف سه ثانیه ضجه می زند و دوباره صدایش عادی می شود و ادامه نوحه !!!! حرفه ای شده اند. !
خرافات و مزخرفات و اراجیف را هم یک بند و بدون خساست چنان به گوش ملت بی سواد می بندد که اگر نشناسی اش فکر می کنی یا علم حدیث را تا آخر خوانده یا خودش مدرس حوزه است و سواد دینی دارد.
اما بی سواد تر از خودش ، خودش است
اصلا هم کک مبارکش نمی گزد که با این خزعبلاتی که به نام دین به خورد مردم می دهد فردای قیامت جواب انحراف مردم را چه خواهد داد
از برکات !!!  گریه ی بی تفکر و بی تدبر می گوید و می بافد و می بافد و می بافد
صیحه و نعره می زند اما دریغ از دو کلام حرف حساب و آموزنده
موکب و کاروان تشییع صوری ائمه راه می اندازند
جنازه علی اصغر را می برند و دفن می کنند ! و آب و برق و نعمت خداست که حیف و میل می شود و ...در آخر هر چه شکم گنده ی بازاریست را دعوت می کنند و شام نذری بهشان می دهند !!! و ته همان شهر در کوچه های قدیمی و تاریک...گرسنگان واقعی بسیارند !!!
ملت ما هم که ...خلایق هر چه لایق . برای یک ظرف غذای نذری صدتا دروغ می گویند که به امام هشتم ده تا میمان داریم !!!یک ظرف کم است...کارد بخورد به آن شکمت...نذری برای تبرک است نه برای چریدن تا خرخره و ... خودم دیدم و شنیدم که توی صف غذای نذری ( بفرمایید غذای مفتی ) چه رفتارهای زشتی که نکردند و چه فحش هایی نثار زن و دختر و خواهر و مادر همدیگر نکردند

آقای مداح
آقای واعظ
فردای قیامت بابت تک تک کلماتی که در مقابل مردم و به اسم دین و حسین از دهانت در آمده و آخر شب بسته های تراول را در جیبت نشانده...اگر جفنگ گفته باشی ( که بسیار می گویی ) باید جواب بدهی
اگر به همان دینی که نانش را می خوری معتقد باشی ( که نیستی ) پس لابد می دانی اگر مزخرف بگویی و مردم را از مسیری که حسین و علی برای ثابت و سالم ماندنش خون دادند منحرف کنی آن دنیا باید بنشینی و هیزم هایی را که دارند برایت حاضر می کنند با دهان باز ! تماشا کنی... دیر و زود دارد ...سوخت و سوز ندارد !
طرف بابایش در آمده رفته 23 سال درس خوانده شده فوق تخصص آن وقت در یک روز اندازه تو بابت 35 دقیقه حرف یا مفتی که می زنی نمی گیرد
گریه می کنی و نعره می زنی و خرافات می گویی و پول می گیری
آن وقت کارگر بدبخت دستش زیر دستگاه پرس می رود و از کار افتاده می شود و بابت یک ماه سگ‌دو  هفتصد تومان می اندازند جلویش ! هی ....انصاف
بگیرید !! بخورید... شب عید شما هم الان است !
سر حسین و ایل و تبارش را بریدند تا ظاهرآ سر امثال شما سبز و شکمتان بزرگ تر شود...کاش لااقل حرف به درد بخوری لابلایش می زدید
افسوس که...

اللهم ارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین . الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام 

روز مبادا (چهار)


تا اینجا در مورد یه سری از کارایی که قبل از زلزله باید انجام بدیم حرف زدیم

این پست فقط در مورد کارای ضروری در هنگام زلزله س. و البته چون کمی طولانی تر از پست های گذشته س لطفا حوصله کنین و کمی وقت بذارین و همه ش رو بخونین



یک - بجای دویدن، پناه بگیرین.

موقع زلزله اولین کاری که همه می کنن دویدن و فراره. چرا می دوین؟ کجا فرار می کنین؟ دقیقا کجا؟؟؟ لطفا با خودتون و توی ذهنتون تمرین کنین که هرگز این کار رو نکنین.اگه فرار کنین بخاطر کج و کوله شدن ساختمون و در و چارچوب ها ، اصلا موفق به باز کردن درها نمی شین.تازه! موقع زلزله اصلا نمی شه سریع و صحیح دوید و از ساختمونی که معلوم نیست داره می ریزه یا نه بشه سالم بیرون رفت ! ضمنا فقط که شما نیستین که زلزله رو فهمیدین و دارین فرار می کنین ! بقیه هم فهمیدن و دارن فرار می کنن... بعد اون وسط همه به هم گیر می کنین و ...روز عادیش دو نفر با هم نمی تونن از در برن بیرون. وای به حال اون لحظه و افرادی که هجوم آوردن و دری که اصلا باز نمی شه !!! برگردین و پناه بگیرین !






دو - باید قبل ازینکه زلزله بیاد ساختمون خونه رو بشناسین. بفهمین توی خونه بتنی زندگی می کنین یا آجری. خونه خشت و گلی که تقریبا دیگه توی محیط های شهری نداریم.نوع پناه گرفتن در خونه های بتنی کمی با خونه های آجری فرق داره. منظورم سقف خونه س ! سقف های آجری متلاشی می شن و هر جایی می ریزن. اما سقف های بتنی با یکی دوثانیه تاخیر و تقریبا یه تیکه پایین میان . اینجوری می تونین بفهمین که اگه همچین اتفاقی بیفته کجاها یه  کف دست واسه نفس کشیدن باقی می مونه !!



سه - اگه میز محکم و مقاوم توی خونه دارین سریعا برین زیرش وبه حالت نوزاد( خمیده) زیرش بمونین.هرچقدر سطح اشغال کمتری داشته باشین احتمال برخورد آوار به خودتونو کاهش می دین

فقط یادتون باشین میز های سه پایه وحتی چهارپایه ولی زپرتی ! اصلا جای مناسبی برای پناه گرفتن نیستن !


...

چهار - اگه روی تختخواب هستین لطفا سرآسیمه پانشین و مسابقه دو سرعت ندین.

فقط سریع از روی تخت غلت بخورین پایین و روی زمین ، چسبیده به تخت بخوابین. تا می تونین خودتونو به تخت نزدیک کنین .

مثلث حیات یا سه کنج بین اشیا محکم در مواقعی که جای دیگه ای برای پناه گرفتن وجود نداره یه جای ارزشمنده.با کمی دقت همه جا می تونین پیداش کنین.



پنج - اگه توی آشپزخونه هستین و جای مناسبی پیدا نمی کنین درست کنار یخچال و دیوار ( توی همون سه کنجی که وجود داره) بشینین و دستاتونو روی سر و گردنتون بذارین . یخچال ها معمولا انقدر مقاوم و محکم هستن که نذارن تیر آهن و بلوک روی سرتون بیفته . البته در مورد ریزش آجر اینجوری نیست منتها توی اون فضای محدود ، حجم زیادی از آجر روی شما نخواهد ریخت . این سه کنج ها رو دست کم نگیرین !



شش - اگه توی راه پله هستین فورا متوقف بشین. از نرده ها فاصله بگیرین و انتهای همون پله ، بیخ دیوار چمباتمه بشینین و پهلوتونو  محکم به دیوار بچسبونین و باز هم مثل همیشه با هر دو دست ، سر و گردنتون رو محافظت کنین. هر چقدر خمیده تر باشین بهتره.




هفت - آسانسور نه ! فقط راهرو و راه پله . 



هشت - چهار چوب در ها برخلاف چیزایی که سالها قبل به ما آموزش می دادن اصلا جاهای مناسبی برای پناه گرفتن نیستن . چون اولا خود چارچوب که به هوا وصل نیست ! به دیوارهای جانبی وصله و با ریختن اون دیوارها چارچوب هم می افته و شما  که وسط چارچوب ایستادین، باید شاهد ریختن آوار و آجر و تیر آهن روی سرتون باشین‌! در ثانی اگه چارچوب بالاش کتیبه یا شیشه هم داشته باشه همونها اولین آسیب های شدید رو به شما می زنن !





نُه -  اگه توی کوچه یا خیابون هستین فورآ از ساختمون ها ، تیر های برق ،  سیم برق و درخت های بزرگ فاصله بگیرین . به طرف محیط های باز فرار کنین

معمولا چیزایی که از این قبیل اجسام سقوط می کنن آسیب های کشنده و مهلکی به افراد می زنن:



ده - اگه پشت فرمون هستین ماشین رو به کنار جاده یا خیابون هدایت کنین و همون داخل بمونین . فقط لطفا کنار ساختمون ها و تیر برق و درخت ، و زیر پل و... هر چیزی که  امکان ریختن داره توقف نکنین. جایی بایستین که اطرافتون خالی و باز باشه



یازده - جیغ و هوار ممنوع ! فقط بلند و واضح بگید : زلزله، پناه بگیرین

با جیغ و شیون و واویلای شما بقیه هم هول می شن و بی هدف شروع به دویدن می کنن ! شما که دلتون نمی خواد باعث افزایش آسیب به بقیه بشین؟


دوازده - معمولا زمان اصلی زلزله خیلی طولانی نیست . اگه زلزله تموم شد و دیدین که تقریبا ارکان خونه سالمه و می شه از خونه  خارج شد حالا وقت جنبیدنه !! سریع و از سالم ترین و مطمئن ترین راه خودتونو از خونه خارج کنین و بعدش هم ازساختمونها دوری کنین. همیشه بعد از زلزله ، نوبت پس لرزه هاس که اگه ساختمون آسیب دیده باشه احتمال اینکه با پس لرزه ها فروبریزه خیلی زیاده . پس اگه بعد از زلزله هنوز سالم موندین و راه برای فرار از ساختمون هست فرار کنین


سیزده - اگه آوار فرو ریخت و شما زیر آوار گیر کردین باید کار سختی رو انجام بدین . و اون کار  اینه :

خونسرد باشین. با داد و فریاد انرژیتون رو هدر نکنین . اصلا معلوم نیست کمک کی می رسه ! پس خودتونو تحلیل نبرین.آروم باشین. در دقایق اولیه هیچ کس به کمکتون نمیاد. حتی افراد خانواده !حداقل دو ساعت طول می کشه تا کمک برسه. سعی کنین آروم باشین و زیاد جنب و جوش نداشته باشین  . ممکنه بقیه آوار هم بریزه روی شما. اگه زیر میز یا جایی گیر افتادین که هوا جریان داره نگران نباشین. شما لا اقل تا سه روز می تونین زنده بمونین. موقع زلزله برق قطع می شه و همه جا تاریکه. پس سعی کنین با گوش دادن به صداهای بیرون خودتون بفهمین که شب شده یا نه . طی روز هر چی داد بزنین کسی صداتونو نمی شنوه اما موقع شب اگه هر پنج دقیقه یکبار سوت بزنین یا فریاد بکشین حتما صداتونو می شنون


چهارده -  و آخرین و مهم ترین نکته اینکه : اصلا فکر نکنین که زلزله فقط مال بم و ورزقان و طبس و منجیل و قائنات و بویین زهرا و بوشهر و ... بود . مکان و زمان زلزله توی کشور ما که مستقیما روی نوار زلزله آسیا قرار داره می تونه همین الان باشه... گسل بم که باعث اون خرابی وحشتناک شد دو هزار و پونصد سال بدون لرزش بود و به همین خاطر اصلا حتی شناسایی هم نشده بود . ولی این اژدهای خفته یهو بیدار شد و بقیه رو به خواب ابدی برد

اگه تضمین می دین که توی شهر شما هرگز زلزله نمیاد که ... بحثی نیست .لطفا آدرس محل و شهرتون رو بدین که ما همراه با کل کشور بیاییم ساکن اونجا و همسایه شما بشیم !

اما اگه کمی منطقی هستین و می دونین کارای طبیعت حساب و کتاب نداره ( داره ها ...منتها با حساب و کتاب ما قابل سنجش نیست) پس فکر کنین که اگه همین امشب وسط سرما و بارون و برف...توی شهر شما زلزله بیاد کجای کارین؟


سلامت و سربلند باشید

برای آشفتگی ها

( تقدیم به تو )


دل از ستاره بریدی ، به ماه جان دادی

سحر نیامده ساعت به من نشان دادی


من از دلی که به موی تو بسته ام گفتم

تو با کنایه سر زلف خود تکان دادی


مگر قرار نشد که تو مال من باشی؟

دوباره سهم دلم را به دیگران دادی؟


برای کارد که بهتر فرو رود ، این بار

تو باز آدرس قلب و استخوان دادی


بهار رفته و  رفته ست مـِهر پاییزی

تو هم نشانی خود را پی خزان دادی


"وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم"

خدا ! چه درد غریبی به شاعران دادی ...


چه خواب خوب و قشنگی، فقط بگو دیشب

چرا مرا وسط خواب خوش تکان دادی؟




(سرزمین آفتاب)