سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

روز مبادای زمستانی


به قول قدیمی ها " ننه سرما " داره کم کم چادر سفیدشو پهن می کنه

امروز از روی سایت هواشناسی دیدم که دمای هوا فردا شب به منفی یک درجه می رسه . و این رسما یعنی نقطه انجماد.

خوب...با رسیدن فصل سرما یه کمی معادله ها تغییر می کنه. کلآ سرما سرعت و حرکت همه چیز رو کند می کنه

مایعات یخ می زنن . روغن ها سفت می شن. حتی تردد افراد هم با مشکل روبرو می شه

واسه همین به فکر افتادم یه سری مطالب رو یادآوری کنم. می دونم که همگی از من بهتر می دونین اینارو ...اما خوب...تکرارش که ضرری نداره.داره ؟ کلا رعایت نکات ایمنی، هرگز باعث پشیمونی نبوده.

مثلا یه انیمیشن دیدم در مورد کلاه ایمنی در محیط ساخت و ساز.


   اینجاس  


برام جالب بود. شما هم ببینین لطفا.

حالا یه سری موارد مربوط به زمستون رو با هم مرور می کنیم

( البته بعضی نکاتش محدود به زمستون نمی شه و عمومیت داره) :


یک - واسه سفرهای زمستونی حتما یکی دوتا پتوی مسافرتی توی ماشینتون داشته باشین.هم حجمشون کمه هم مواقع ضروری خیلی به درد می خورن.


دو - بعضی وقت ها ممکنه ماشین جایی گیر کنه یا سُر بخوره و از جاده خارج بشه. یا شب بنزینتون توی راه تموم بشه.اینجور مواقع کم بودن شارژ موبایل خیلی دردسر ساز می شه . لطفا یه شارژر فندکی توی داشبورد ماشینتون داشته باشین.


سه -  زنجیر چرخ ...  توضیح بدم ؟


چهار - لطفا قبل از مسافرت های زمستونی باک ماشین رو تا خرخره پر کنین !‌دقیقا تا خرخره !!!


پنج - ضد یخ ماشینتون حالش چطوره ؟ ( حداکثر عمر مفید ضدیخ در بهترین شرایط سه ساله. بعدش فقط یه آب سبز رنگ و بی خاصیته )


شش - اگه فکر می کنین که ممکنه توی راه به آب نیاز پیدا کنین یکی دوتا بطری آب با خودتون بیارین توی ماشین . آب اگه توی صندوق عقب بمونه احتمال یخ زدنش خیلی زیاده واسه همین وقتی که لازمش دارین دیگه به دردتون نمی خوره.


هفت - یه کپسول دوکیلویی آتش نشانی (یک کیلوییش عملا کارآیی لازم رو نداره) توی صندوق عقب ماشین داشته باشین.حتمآ.لطفآ.


هشت - یه تیکه بزرگ پلاستیک یا نایلون رو لوله کنین و بندازین ته صندوق عقب. حداقل 1.5 در 1.5 باشه . مورد استفاده شو بعدآ می گم !!


نُه - لاستیک زاپاس ماشینتون اوضاعش خوبه ؟ توی سرما و برف و بارون اگه پنچر کنین و زاپاستون سالم نباشه برای بردن لاستیک پنچر به یه پنچرگیری و برگردوندنش توی اون سرما هم دو سه برابر بیشتر معطل می شین هم پول بیشتری باید بدین و هم خیلی بیشتر کثیف می شین !


ده - یکی از دوستان قدیمی ابتکار جالبی داره. هر وقت می خواد با خانواده توی زمستون جایی بره دو تا بطری نوشابه خانواده رو آخرین لحظه  زیر شیر آب داغ  پُر می کنه و می ذاره توی ماشین. تا بخاری ماشین توی اون سرما بخواد گرم بشه کسایی که عقب نشستن با همون بطری ها حسابی گرم می شن‌!!


یازده - اسم مرگ خاموش رو شنیدین ؟ لطفا اتصال لوله های بخاری و پکیج و ... رو یک بار دیگه کنترل کنین. مونوکسید کربن نه بو داره نه خبر می ده !



زمستون زیبا و قشنگی داشته باشین.


راستی کسی اون انیمیشن رو که چند خط بالاتر لینکش رو گذاشتم نگاه کرد اصلا ؟؟؟!!  آیا ؟ !!!!!!


نظرات 14 + ارسال نظر
بابک خرمدین سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:11 ب.ظ

بابا نترسون ما رو
با دیدن اون عکس سردم شد خداوکیلی
دیگه از این برفا نمیاد

تو با اون جلیقه مویی که مادر زادی سرتاپا زیر لباست پوشیدی مگه سردتم می شه ؟ بعدشم این عکس مال سال هشتادو هشته ! نه مال عهد دقیانوس ! پس هنوزم ازین برفا میاد. برف سال 83 توی رشت رو یادت نیست ؟بیش از یک متر برف اومد توی رشت...
هنوزم نظرت عوض نشده ؟؟؟بازم بگم ؟

آقای نوستالوژی سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:09 ب.ظ http://hasrat9.mihanblog.com

من پیشنهاد بهتر و راحتتری دارم. اینکه اصلا سفر نریم!
اگر هم خیلی وسوسه شدیم به این عکس یه نگاهی بندازیم!

کاکو شما اهل شیرازین؟ !

حالا خارج از شوخی
اینارو ننوشتم که سفر نرین
نوشتم که اگه خواستین برین
امن برین و به سلامت برگردین . انشاله

سهبا سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:28 ب.ظ

سفر نرفتن توی زمستان رو منم موافقم , البته با ماشین ! وگرنه قطار و هواپیما خیلی هم وسایل خوبی هستند واسه سفر !
البته اگر شمایید که فردا یک سری موارد ایمنی در مورد سفر با هواپیماهای ایران هم ذکر می کنید که کلا پشیمون بشیم بشینیم توی خونه ! غیر اینه ؟

من اگه وسیله نقلیه ( حالاهرچی که می خواد باشه ) مطمئن و مجهز و قوی باشه در هر فصلی سفر رفتن رو دوست دارم
البته متناسب با فصلش باید مقصد رو مشخص کرد

جوجه اردک زشت پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ق.ظ

واااااااااااای چه رستگاری تلخی در این عکس بود...

عاشق سفر در برفم...گم شدن ردپا...کوهنوردی در برف و..خاطرات عجیبی از کوهپیمایی دربرف هست...چه زود پیر شدم

واما موارد ایمنی...
حس عجیبی پشت کلمات هست...ازگفتنش می ترسم...حس کاراز کارگذشتنه....شایدم بیشتر...

رستگاری در برف تلخه


سلام
دلتنگ بودیم

سلام برادرجان
انقدر آدم یخ زده و زیر بهمن مانده دیدم که دلم سنگ شده
اما هنوز و همچنان عاشق سفر در برف هستم

زمستانتان گرم و شاد باد

با سر خدمت می رسم عزیز

ریحانه شنبه 16 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ب.ظ

فرض کن یک غروب بارانی‌ست و تو تنها نشسته‌ای مثلاً
بعدش احساس می‌کنی انگار، سخت دل‌تنگ و خسته‌ای مثلاً
در هم‌آن لحظه‌ای که این احساس مثل یک ابر بی‌دلیل آن‌جاست
شده یک لحظه احتمال دهی که دلی را شکسته‌ای مثلاً؟

که دلی را شکسته‌ای و سپس، ابرهای ملامت آمده‌اند
پلک خود را هم از پشیمانی روی هم سخت بسته‌ای مثلاً

مثلاًهای مثل این هر شب، دل‌خوشی‌های کوچکم شده‌اند
در تمام ردیف‌های جهان، تو کنارم نشسته‌ای مثلاً

و دلی را که این همه تنهاست، ژاپنی ها قشنگ می‌فهمند
مثل ویرانی هیروشیماست بعد آن جنگ هسته‌ای مثلاً

فرض کن یک غروب بارانی‌ست و تو تنها نشسته‌ای اما
من نباید زیاد شکوه کنم من نباید . . . تو خسته‌ای مثلاً

شعر از: سیّدمهدی نقبایی

مرسی از شعر های همیشه تازه و ناب

...در هم‌آن لحظه‌ای که این احساس مثل یک ابر بی‌دلیل آن‌جاست
شده یک لحظه احتمال دهی که دلی را شکسته‌ای مثلاً؟
...

حس تلخی داره این احساس

مه سو یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:31 ق.ظ

مرسی از راهنماییتون....همیشه راهنمایی های خوبی می ذارین....
فقط اون کیسه پلاستیک که گفتین برا چیه؟!!هنوز دنباله داره این پست؟!

خوب شد یه نفر اینو پرسید

در مسیرهای زمستونی بسیار پیش میاد که خودرو از جاده منحرف می شه یا تصادف می کنه و متعاقبش یکی از شیشه های خودرو می شکنه
همونطوری که توی پست های قبلی هم توضیح دادم به دلیل شرایط بحرانی معمولا نیروهای امدادی خیلی دیرتر از چیزی که ما تصور و اونها ادعا می کنن می رسن !
لذا تا رسیدنشون ، اون تیکه پلاستیک محافظ بسیار کارآمدی برای جایگزین شدن شیشه خودرو می شه و جلوی نفوذ سرما و باد و بارون و کولاک به داخل خودرو رو می گیره و باعث می شه که سرنشینان خودرو هنوز جای نسبتا امنی برای پناه گرفتن داشته باشن !

باران یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:26 ب.ظ http://taranome-baran.blogsky.com

سلام دوست آفتابی انشالا که خوب باشین
ببخشید ک دیر ب دیر سر میزنم شرمنده
البته کامنت گذاشتم تو پست( خاطره محرم )که گذاشتین چقدم نوشتم اما ذخیره نشد خلاصه ب بزرگی خودتون ببخشید

وای چه برفی !!!!!!!!!!! من از نزدیک برف ندیدم شاید بهم بخندین اما اینجور برف بیاد سکته رو زدم

به به افرین ب شما همچنان منتظر اموزشها و یاداوریهای ایمنی هستیم مرسی

سلام دوست بارانی
ممنون

راستی؟؟؟؟ شما برف ندیدین ؟ ...خوب ... حق هم دارین
جنوب بارون هم به زور به خودش می بینه برف که دیگه سهله...
برف از دیدگاه عشاق و بچه ها قشنگه
اما از نگاه من که مدتیه بخاطر شغلم همیشه نگران مردم هستم ...دیگه چندان جذابیتی نداره و بیشتر یادآور دردسرهاییه که واسه بعضی از هموطنانمون که توی برف گیر می افتن می شه

ریحانه دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:46 ق.ظ

دلم گرفته، برایم «بهار» بفرستید
ز شهر کودکی ام یادگار بفرستید

دلم گرفته پدر! روزگار با من نیست
دعای «خیر» و صدای دوتار بفرستید

... اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار
برای دخترک خود «قرار» بفرستید

غم از ستاره تهی کرد آسمانم را
کمی ستاره ی دنباله دار بفرستید

به اعتبار گذشته دو خوشه ی «لبخند»
در این زمانه ی بی اعتبار بفرستید

تمام روز و شب من پُر از زمستان است
دلم گرفته! برایم «بهار» بفرستید

منیژه درتومیان

من ...
یعنی...

جناب امپراتور عزیز...نمیای کمک ؟

جوجه اردک زشت دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:21 ب.ظ

من؟ ها.....
این اشعار ناک اوت در پی دارند...

خب راست میگن یه کم بهار از جیب دلتون در بیارید و براشون پست کنید

دست مریزاد ریحانه بانو...انصافا پیدا کردن یه شعر ناب میان انبوه شعرواره دشوار است

دل من بویی از بهار نداره
شرمنده ی دوستان
جیب دلم خالیه . شرمنده .می شه شما جور بقیه رو هم بکشین که با بهار نسبت خونی دارین و عشیره تون به بهار و شکوفه و آسمون پیوند خورده؟ من از اولش هم زیر بارانیه کاذبم فقط سوز خزان داشتم

ناک اوت رو خوب اومدین

انصافا اینجور شعر پیدا کردن کار سختیه...شعرواره... هوووم...جالب بود. مرسی

من دیگه بقیه شو بلد نیستم
اصلا همونی که امپراتور عزیز گفتن...

سهبا دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:48 ب.ظ

چه تعارفی رد و بدل می کنند این دو برادر آفتابی بهاری ! آخه که دیده بهار بدون آفتاب و آفتاب رو بدون تصور بهار ؟
و گل ریحان که همیشه تر و تازه و خوشبوست ...

راستش...آدم یه برادر از نسل بهار داشته باشه ( که من دارم ! ) بایدم براش تعارف که سهله...جون بذاره

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ب.ظ



آب شدم رفت از مهربانی برادر و خواهر
برادر آفتابیست وخواهر آسمانی...من عاشق تماشایم

هرکس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

بابک خرمدین چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:31 ب.ظ

من اون کارتون رو نگاه کردم
دیگه چی داری؟
تام و جری نداری؟

کااااااااااارتون ؟؟؟!!!!!!!
تو نمی خوای بزرگ بشی آخرش بابی؟
اون اسمش انیمیشن آموزشیه بچه !!

تام و جری... مگه تو این کارتون رو دیدی؟ اون موقع که اینو پخش می کرد تو 50 سالت بود...زمان بچگی تو اصلا هنوز تلویزیون اختراع نشده بود !!! هزار و سیصد وتیرکمون !!!
شنیده بودم بعضی ها در سنین پیری یاد دوران کودکیشون می افتن ...ولی آخه دوره کودکی تو...خالق تام و جری هنوز به دنیا نیومده بود

سهبا چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:53 ب.ظ

منم دیدم انیمیشین رو ! پیشنهاد می کنم این رو توی فلش توی جیبتون داشته باشین , یه وقتی به یه کارگروهی دعوت شدین , به دوستان هدیه کنید, شاید حرف گوش کنند و کلاه ایمنی سرشان بگذارند !

کلاه سرشون بذارن ؟!!
این دوستان فقط سر مردم کلاه می ذارن !!!

کله ی خیلی هاشون راست ِ کار‌ ِ آجره !!

ریحانه جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:32 ق.ظ

اصلا از خجالت آب شدم رفت

درد من نیست، که این درد پریشانی هاست
این جنون عادت هر روزه ی تهرانی هاست

پشت من پهنه ی زخم است، ولی شهر هنوز...
اولین دغدغه اش پینه ی پیشانی هاست

«از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود...؟»
به کجا می روم این راه پشیمانی هاست

چند وقت است که بی حوصله ام، بی شعرم
چشم های تو ولی رمز غزل خوانی هاست

من به جز «شعر» به جز «آه» بساطم خالی است
و به جز عشق، دلم صحنه ی ویرانی هاست

من پریشان به پریشانی چشمان توام...
چشم های تو پریشان به پریشانی هاست

می توان گفت نمک گیر نگاهم شده ای...
بی نمک نیست اگر سفره ی بی نانی هاست

من کمی بیشتر از عشق تو را می فهمم
عشق راه و روش بچه دبستانی هاست
شعر از: عمران میری

سلام
و
ممنون
شرمنده. اینترنت نداشتم که به موقع برای تشکر اینجا باشم

پشت من پهنه زخم است ولی شهر هنور
اولین دغدغه اش پینه ی پیشانی هاست...

بسیار عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد