-
روز مبادا (سه)
سهشنبه 23 مهرماه سال 1392 13:28
تقارن با هفته اخیر که به اسم : هفته ایمنی و مقابله با زلزله و بلایای طبیعی نامگذاری شده باعث شد نوشتن سومین پست ( روز مبادا) رو جلو بندازم . واقعیت اینه که ما معمولا برای مقابله با اینجور وقایع هیچ آمادگی قبلی نداریم. بهتره از یک قدم عقب تر شروع کنم : تموم اقدامات ما برای کاهش آسیب در مقابل بلایای طبیعی ( و غیر طبیعی...
-
روز مبادا - ( دو )
دوشنبه 8 مهرماه سال 1392 23:44
یکی دوتا از دوستای عزیز گوشزد کردن که اینها که در پست قبل نوشتم ،تموم توصیه های ایمنی و اورژانسی و اضطراری نیستن و موارد متعدد دیگری هم هست .. صد البته نظرشون درست بود .منم عذر خواهی کردم و قول دادم به قدر سواد و بضاعت اندکی که دارم بقیه ش رو خواهم نوشت. و حالا ادامه همون ماجرا: یک: اگه با صحنه قطع عضو کسی روبرو شدین...
-
روز مبادا
شنبه 30 شهریورماه سال 1392 14:06
مرغ همسایه غازه؟ مرگ فقط در خونه همسایه رو می زنه ؟ دزدا فقط سراغ بقیه می رن؟ این زلزله ها که تلویزیون نشون می ده فقط مال دیگرانه ؟ تاحالا از خودتون پرسیدین که اگه یکی از این اتفاقات برای شما هم بیفته واکنشتون چیه؟ حسب تجربه های عینی یا شخصی یا... یه سری حرف براتون دارم که امیدوارم همه تون بخونین و بعدش هم جدی...
-
آمدم ای شاه پناهم بده
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1392 13:14
نزول جاودانه مهربانیهات، بر شوره زار تنهایی زمین، خجسته باد بوی خوش کدام بهار است که شامه زمین را می نوازد؟ این همه پروانه شناور در هوای عشق، زاده کدام لبخند است؟ هوای پیراهن کدام یوسف است، که دنیا رابه سرمستی فرا خوانده است؟ آری!ین رستاخیز عشق است. زمین، به میهمانی آسمان می رود. اهالی ملکوت، کجاوه هدایت را به دوش...
-
شعرهایی که خوانده نمی شوند
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1392 13:14
( تقدیم به تو ) کمی بهتر از من ، به من سر بزن به یاد گذشته بیا در بزن و در جیب هایت ستاره بریز به غم ، باز از پشت خنجر بزن بیا پرده ها را عوض کن و بعد به سقف دلم رنگ بهتر بزن نگاه تو از اولش مست بود ! رعایت کن ، اینبار کمتر بزن! نمی خواهم از این لبه بپرم فقط باورم کن، بگو پر بزن... ( سرزمین آفتاب )
-
این روزها...
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1392 13:33
تقدیم به تو آن سوی شهر من ، همه فریاد می زنند سردند و دم ز گرمی مرداد می زنند تا زنده اند ، زمزمه شان ذکر :مُرده باد ! تا هر که رفت ، حرف زنده باد می زنند با ادعای نور ، رفیق سیاهی اند آتش به هر چه خاطره و یاد می زنند نامردمان همیشه لگد های خویش را بر شانه های سرو ، که افتاد می زنند " آواز عاشقانه ما درگلو شکست...
-
لباست رو بپوش و برو توی دریا !
شنبه 26 مردادماه سال 1392 11:39
پرده اول: گرما گرمای تابستان و فاصله طولانی با تعطیلات قبلی و کمبود استراحت، یاسر و همسرش رو هوایی کرد که یه سفر تا سواحل شمال برن و هم تنی به آب بزنن هم یکی دو روزی اونجا تمدد اعصاب کنن توی مسیر مارپیچ شهرشون تا شمال چندتا پلیس و ماشین مقوایی و واقعی دیدن.اما هیچکدوم از اینا واسه کمک به ترافیک نبود.ترافیک سنگین بود و...
-
آدم خوش حساب شریک مال مردمه
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 13:51
یه روزایی این ضرب المثل معنا داشت یعنی به ازای دو تا آدم بد حساب هشت تا هم آدم خوش حساب توی این مملکت پیدا می شد امثال و حکم و ضرب المثل هایی هم که بین مردم وجود داشت باعث تقویت این روحیه می شد ولی امروز یه ضرب المثل قدیمی خیلی بیشتر از اون بالایی کاربرد و مورد مصرف پیدا کرده : " پولت رو به رفیقت قرض نده ، وگرنه...
-
طناب مفت !
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1392 23:56
داشتم نحوه استفاده از وبلاگ رو به یکی از اقوام یاد می دادم همینجوری طبق معمول ! کلیک کلیک... رسیدم به یه وبلاگ که یکی از پست هاش بسیار توجهم رو جلب کرد که توصیه و خواهش می کنم حتما همه دوستان این پست رو بخونن . اما در باب موضوع مرتبط با همین پست باید عرض کنم که ما هنوزم روش درست استفاده کردن از امکانات رو بلد نیستیم....
-
حکایت تلخ مایی که ماییم
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 10:24
چندروز پیش یکی از دوستام ایمیلی برام فرستاده بود با این محتوا : یه جوانآمریکایی اومده بوده ایران و کلی عکس آماتوری هم گرفته و رفته اونجا گذاشته توی وبلاگش.کلی از آمریکایی ها هم اومده بودن زیر عکساش کامنت گذاشته بودن که وای این دختر ایرانی چقدر خوشگله و اون پسر ایرانی چقدر خوشتیپه و کشورشون چقدر زیباست و وای چقدر...
-
تو ، بالاتر می روی و من از این ارتفاع پست...
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 01:13
سال 71 بود که به اتفاق 6نفر از همکلاسیهای دانشگاه تصمیم گرفتیم به شمال برویم.اما نه از راه عادی یا با ماشین. صاف و میانبر از وسط کوه های تماشایی البرز...بعد از 5 روز هم از "رودسر" سردرآوردیم. یکماه بعدبزرگترین فراخوان کوهنوردی کشور برای اعزام و صعود به قله سبلان بود که...مثل خوره ها اسم نوشتم و رفتم و بسیار...
-
خاطرت باشد
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1392 12:20
این پست تقدیم به دوست عزیزم امپراتور بهار بخاطر نگرانی ها و دلمشغولی های اخیرش خاطرت باشد وقتی که دلت غمگین است بر دلت بارِ غمی سنگین است - یا تک و تنهائی – چهرهات از غم اندوه کسان پر چین است بازهم غصه نخور! عاشقان میدانند زندگی شیرین است! عشق همسایهی دیوار به دیوار خداست...
-
هستی - نیستی
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 17:10
دارم نگاه می کنم به لیست لینک دوستان روی هر لینک چند ثانیه ( گاه تا چند دقیقه ) چشمم متوقف می مونه. دقیقا حسم روی هر اسمی متفاوت از اسم و لینک قبلیه. کلی خاطره خوب و بد از نوشته ها و پست ها و موضوعاتی که باعث خلق اون کامنتها و پستها شده بود و ... یه عده هنوز هستن. اما نه اونا به من سر می زنن نه من به اونا. یه عده...
-
چهره تو - سالها بعد
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 12:52
وقتی می ری جلوی آینه خودتو با چند سال قبل مقایسه می کنی چقدر تغییر کردی؟ حالا اگه چهره تقریبی 10-20 سال بعد خودت رو ببینی چطور؟ بدک نیست این لینک هم فاله هم تماشا ... هم کمی بیش از پیش آماده شدن برای روبرو شدن با واقعیت http://www.in20years.com
-
چله چله ... تا خدا
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 09:53
اگر داستان هایی مثل انتخابات و فوتبال و ... نبود می گفتم خدا در این بهار با ما قهر کرده که نحس ترین بهاری بود که تا بحال به عمرم دیده ام... که هرچه اتفاق بد هر چه خاطره بد هر چه وقایع ناخوشایند هر چه سالگرد و تشییع و تدفین بود در این نابهار دیدیم و شنیدیم و از همه تلخ تر و غیر قابل جبران تر توقف روزشمار عمر استاد...
-
شب ...
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 18:35
تقدیم به تو... یک نفر نیمه شب هوس کرده ،قاطی و بی قرار می آید مست می خوانَد و صدایش هم ،از ته لاله زار می آید یا بیا این طرف لب چشمه، یا مرا با خودت ببر بانو دل من با نگاه سردت هم ، اندک اندک کنار می آید تا سکوت تو مثل یک شیشه ست، دست من بی قرار یک سنگ است حنجره ، مشت، اشک و فریاد ، شعر من بی شعار می آید شب نشسته سیاه...
-
زودتر بر سرم بیا
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 13:41
چند روزی بیشتر به چهلمین روز پرواز استاد همیشه قهرمان باقی نمونده کیا همراهی می کنن برای برگزاری یه چهلم مختصر و مجازی ؟ منتظر نوشته ها یا ایده های شما هستم ضمنا اصلا قرار نیست برگزاریش انحصاری دست من باشه فقط گفتم که ایده ها رو با هم تقسیم کنیم
-
پوسترهای فریبکارانه
پنجشنبه 23 خردادماه سال 1392 08:45
طی سه-چهار روز آخر تبلیغات هر کس هرچه در چنته داشت رو کرد . از چسباندن خودش به فلان ورزشکار و مداح و هنرپیشه تا هر شعار آبکی ودروغ و غیر مرتبطی که فکرش را بکنید... صبح وقتی داشتم از منزل خارج می شدم دیدم فلان آقا با احسان لشگری ( کشتی گیر) یک عکس دست به گردن انداخته و زیرش نوشته حمایت قاطع احسان از حاج... شب قبل هم...
-
من به خودم قول می دهم
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 18:50
من به خودم قول میدهم که ... چشمانت تنها برکه ای باشند که خود را در آن غوطه ور می سازم هر بامداد با لبخند برخیزم و به تو تبسمی دهم من به خودم قول می دهم با دروغ نسبتی بلانسبت داشته باشم تا راستی و صداقت دیرک خیمه دلم شود من به خودم قول می دهم که اگر گل باغچه ات نشدم خار بی رحم هم نباشم من به خودم قول می دهم آنقدر دوستت...
-
هی عمو ...چند؟ (ویرایش شده)
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 18:44
به مردم این شهر نگو " غلامتم " ساده اند باور می کنند تو را می فروشند ! ... سیاه نوشت بعدی : آی خدا دلگیرم ازت... استاد محمد قهرمان هم پرواز کرد تا به قول برادر عزیزم امپراتور بهار ، حسرت آسمان بر دلمان بماند...یاد پست پارسالم برای استاد قهرمان عزیز افتادم فعلا هیچی نمی تونم بنویسم...کلافه ترینم - توی پست...
-
خراب...خراب تر...خراب ترین !
یکشنبه 12 خردادماه سال 1392 17:44
نشسته ام و فکر می کنم فکر که ...زیاد می کنم اما فکر مثبت وموثر... مسلما خیلی کم ! قطعا بیشترش خیالبافی ست تا فکر به درد بخور فکر می کنم فلان کار فلان حرف بهمان تصمیم و آن حرکت کذایی...لابد خوب است بعد کمی سبک سنگینش می کنم دست بکار می شوم و نتیجه اش...یک افتضاح ماله بر می دارم که درستش کنم بدتر خرابی ها را می مالم به...
-
الو؟ از بهشت به 125... منتظریم
سهشنبه 7 خردادماه سال 1392 23:26
ی ک نشسته ای توی اتاقت حوالی ظهر است و تشنه شده ای . بلند می شوی که به سمت آب سرد کن بروی...باز هم صدای تلفن...که هر بار صدایش بلند می شود صدای قلبت هم بلند می شود که: یا ابالفضل العباس.خودت کمک کن که اتفاق ، بزرگ نباشد! -بفرمایید - آقا خونه همسایه ما آتیش گرفته -آدرس رو بگین اتوبان... خیابان... و انگشت تو روی شاسی...
-
جزر چشمان تو
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1392 18:33
تقدیم به یه مسافر من امشب از آیینه ها رد شدم و در جزر چشمان تو ، مد شدم نه با شب ، نه با آسمان ، گفتگو نه در راه آن برکه ها سد شدم هراسان و زخمی نگاهم نکن برای شکارت ، مردد شدم و آخر ، سحر ، از لب پنجره همان یا کریمی که پر زد ، شدم ... منم ، آنکه دیروزها خوب بود منم ، آنکه این روزها بد شدم ! (سرزمین آفتاب)
-
فراموشی و هذیان
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1392 09:36
نمی دونم چند سال...چند ماه...چند روز گذشته چند بار توی فکرم اومدی و رفتی . چندبار بدون تو دوتا بشقاب آوردم و دو تا قاشق... چقدر باهات وقتی پیشم نبودی حرف زدم. حرفای خوب و وقتی پیشم بودی اصلا حرفا اونجوری که می خواستم جلو نمی رفت... چقدر درد دل های بی تمام ! چقدر حرف و تعریف و خنده و گلایه و قهروآشتی هایی که نه بیش از...
-
هفت سینی به رنگ دل دوستان
جمعه 2 فروردینماه سال 1392 22:41
به بنفشه به گل به سبزه درود سلام و عید همه تون مبارک می دونم که وقتی این پست رو می خونین یا نزدیک عیده یا تازه عید شده و قاعدتآ شما هم خیلی وقت ندارین پس بدون فوت وقت بریم و دقایقی مهمون سفره هفت سین عزیزان خوش سلیقه باشیم. سال همه تون سبز **( راستی...خیلی از دوستان اعلام آمادگی کردن اما احتمالآ بخاطر ایام پایانی سال...
-
جوجه های عمو محسن!
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 21:51
یادش بخیر خونه پدر بزرگ مرحومم توی کرمانشاه هنوز هست و کوچکترین عمه و مادربزرگم توش دارن زندگی می کنن. اون روزا که هم من خیلی کوچیک بودم و هم دنیا خیلی بزرگ همیشه تابستونا که می رفتیم اونجا دو سه تا از عموها ( همراه زن عمو ها و هرکدوم لا اقل یکی دوتا بچه ) اونجا ولو بودن. این خونه یه حیاط بزرگ چهارگوش داشت که یه طرفش...
-
مادر زن جون ها !!
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 19:04
دوستی در اداره داریم که همه به اختصار سید صداش می کنیم.یه آدم همیشه خندان و شوخ و بذله گو. 7-8سال قبل همسرش (که سنی هم نداشت و بخاطر تشخیص غلط دکترها به کما رفته بود) فوت کرد.دوستان و نزدیکان فشار آوردن و به اجبار وهمینطور شرایط اضطراری که براش پیش اومده بود یه مدت بعد از فوت همسر اولش با یکی از دوستای نزدیک همون...
-
پا بکوب و لج بکن
جمعه 4 اسفندماه سال 1391 19:45
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را ، یک شب از یادت...
-
صبح چشمای تو
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1391 13:57
کیو باید ببینم که تو قلبت بشینم ... تو اتاق دل تو دوتا فنجون بچینم ... پاهامو دراز کنم سر حرفو باز کنم ... تا تو خوابت ببره صبح چشاتو باز کنم ... اگه خورشیدم باشی صبح فردا نزدیکه ... چشاتو نبندیا ! وای چه اینجا تاریکه ... دست سردمو بگیر منو با خودت ببر ... تا ته جنگل خیس ببَر از اینجا ٬ ببَر ... پی نوشت: تقدیم به تو...
-
آهای ، تو که آنجایی... می بینمت !
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1391 19:16
قل اعوذ برب العشق اللهم انی اسئلک العشق خداوندا هرگاه که کوه مشکلات شانه های ضعیفم را می لرزاند و زانوان مردد و ناتوانم خم می شوند ... نمی دانم کجایی...نمی دانم چرا اما هر بار نگاهم را به سوی آسمان بلند می کنم حس می کنم که تو آنجایی و مرا می بینی و منتظری تا دوباره محکم باشم و بایستم و ادامه دهم تا با لبخندی به...