-
الو ؟ آتش نشانی ؟ ها ها ها !
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 19:48
امروز غروب توی اتاق کارم نشسته بودم و طبق معمول روزهایی که اینجا کشیکم و هر چند ساعت یه زنگی به بعضی از ارگانهای مرتبط میزنم و یه چاق سلامتی و پرسیدن اوضاع و احوال ٬ زنگ زدم به ۱۲۵ و مثل همیشه خودمو معرفی کردم و پرسیدم : امروز که بحمدلله گزارش خاص و اتفاق ناجوری ثبت نشده؟( باید نتیجه این پرسش ها رو توی فرم گزارش کشیک...
-
آهای ، تو که آنجایی... می بینمت !
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 18:52
قل اعوذ برب العشق اللهم انی اسئلک العشق خداوندا هرگاه که کوه مشکلات شانه های ضعیفم را می لرزاند و زانوان مردد و ناتوانم خم می شوند ... نمی دانم کجایی...نمی دانم چرا اما هر بار نگاهم را به سوی آسمان بلند می کنم حس می کنم که تو آنجایی و مرا می بینی و منتظری تا دوباره محکم باشم و بایستم و ادامه دهم تا با لبخندی به...
-
کپک زدیم !
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 16:40
در همین حادثه این خواب در همین لحظه ی تصویر تو در آب و درین خستگی چشمه و مهتاب قایقم را خواهم انداخت به آب دلم این سفره ی تا خورده کپک زد! ای کاش... می شد از برکه به دریا برسم ! پی نوشت: یه کار تازه س.تقدیمش می کنم به «یه مسافر» می دونم که هنوز نه چکش خورده نه سمباده !
-
امامزاده بی متولی !
دوشنبه 9 بهمنماه سال 1391 11:14
یه زمانی مردم این سرزمین افتاده بودن روی این دنده که چرا عرب بجای مثلآ : نرگس ' نرجس رو به خورد ما داده و چرا بجای پردیس ( که اروپایی ها پارادایسشونو از ما یاد گرفتن ) بهمون اسامی جنت و بهشت و ... رو تحمیل کردن و ... اما امروز نگاه می کنم می بینم اون روز لا اقل با همه ی بدیهاش ، یه فرهنگ داشت دستخوش گذار و تغییر و...
-
رضآ برضائک
پنجشنبه 5 بهمنماه سال 1391 18:25
خدایا تو بردی ... من تسلیم! پی نوشت: خیلی بدجنسی ! پی نوشت اخیر: یه جا خوندم : خداوندا مرا آن ده ، که خودم بیشتر حال می کنم ! عواقبشم با خودم !!
-
هر کسی از ظن خود...
شنبه 30 دیماه سال 1391 20:16
گاهی یه غمی توی گلوت نشسته یه گره کور روی دلت افتاده نه باز می شه نه خفه ت می کنه فقط تورو می ندازه به دست و پا زدن اما خلاصت نمی کنه... تازه فکر کن خودتم تا حد زیادی مقصر باشی.دیگه ببین چقدر فاجعه می شه نه کسی می فهمه چته نه می تونی بگی نه می تونی حلش کنی نه می تونی قورتش بدی عین یه قلوه سنگ تیز و لبه دار...هی توی...
-
یه شب مهتاب... ماه میاد تو خواب
جمعه 29 دیماه سال 1391 12:56
حرف زیادی برای گفتن ندارم دوست عزیزم « شنگین » خیلی زحمت کشیده و یه پست دیدنی وخوندنی در مورد مرحوم فرهاد توی وبلاگش گذاشته مطمئنم که خوندنش برای هیچکدوم از شما عزیزان خالی از لطف نیست پس با هم یه سری به وبلاگش و این پست اخیرش بزنیم http://shang.blogsky.com/category/cat-14/ همینجا و به سهم خودم از شنگین دوست داشتنی...
-
من مانده ام تنهای تنها
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 18:38
هر ذره ی خاک ارگ ٬ رازی دارد هر کنگره اش ز فخر ٬ نازی دارد گر باز کند زبان به صحبت ٬ خشتی دانی که چه سوزی و چه سازی دارد خفته در خاک فراموشی خسته از بی مهری زمین و زمان دردمند فرزندانش را برای ابد در آغوش سرد خویش گرفته داغدار و مجروح بر سینه این سرزمین سر نهاده و خاموش و مغموم نظاره گر رهگذرانیست که می آیند و می...
-
خاطرات درخت کهنسال
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 09:59
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 توی اتاق کارم نشسته بودم که تلفن زنگ خورد از اداره راه بود. بعد از دو روز ترافیک و حجم بالای خودروهای مسافرا ، خبر می دادن که جاده کمی خلوت شده و بار ترافیک هم کمتره و دیگه جای نگرانی نیست دیدم هنوزم خیالم راحت نیست به همکارم گفتم ماشین رو روشن کرد و عازم گردنه...
-
دیر شدآقای بد!
سهشنبه 19 دیماه سال 1391 09:40
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 پیرمردی نارنجی پوش در حالی که کودک را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت:خواهش می کنم به داد این بچه برسید. بچه ماشین بهش زد و فرار کرد. پرستار : این بچه نیاز به عمل داره باید پولشو پرداخت کنید. پیرمرد: اما من پولی ندارم پدر و مادر این بچه رو هم...
-
GOLDEN TIME
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 13:54
چند شب پیش ،به اتفاق یکی از همکارام داشتیم می رفتیم ماموریت . هنوز از شهر خارج نشده بودیم که اوایل بلوار خروجی شهر و حدود صدمتر جلوتر از ماشینمون دیدیم یهو حرکت ماشین ها به هم ریخت و یه ذره جلوتر شعله آتیش هم به این معرکه اضافه شد. هنوز ترافیک نشده بود و ما ظرف ۲۰-۳۰ ثانیه رسیدیم به این صحنه.اول دیدیم یه نفر با کلاه...
-
قرار بود یا نبود؟
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1391 09:55
سلام.امروز می خواستم بخش دوم وزن در شعر فارسی رو تقدیم کنم اما دیدن و خوندن این شعر زیبا نظرم رو برای دو سه روزی عوض کرد شما هم بخونین: قرار بود که تردید را صدا نکنیم زیاد گوش به حرف غریبه ها نکنیم اگر به کوچه ی ما غصه راه پیدا کرد محل به او نگذار یم و راه وا نکنیم شبیه کوه ، بمانیم روی پاهامان پناهٍ دامنٍ امید را ،...
-
وزن در شعر فارسی (1)
دوشنبه 29 آبانماه سال 1391 12:34
مدتها بود نوشتن مطلب کوتاهی در مورد آشنایی مختصر با وزن و ضرب آهنگ شعر کلاسیک ( قالب مند) فارسی به ذهنم خطور کرده بود. اما گستره بسیار وسیع این موضوع از یه طرف و دانش محدود من و ظرفیت محدودتر وبلاگ کار رو سخت می کرد.بنابراین اگر این نوشتار مختصر رو می خونید لطفا معایبش رو به دلایلی که ذکر شد ببخشید. مبحث وزن در شعر...
-
Whenever I'm alone with you
یکشنبه 21 آبانماه سال 1391 01:58
اینم یه هدیه زیبا از دوست عزیزم " مسافر " Whenever I'm alone with you You make me feel like I am home again Whenever I'm alone with you You make me feel like I am whole again Whenever I'm alone with you You make me feel like I am young again Whenever I'm alone with you You make me feel like I am fun again...
-
فرق...فرق...فرق
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 13:32
- وقتی تخم مرغ بخاطر نیرویی از بیرون می شکنه ٬ یه زندگی به پایان می رسه - وقتی تخم مرغ بخاطر نیرویی از داخل می شکنه ٬ یه زندگی آغاز می شه پس تغییرات مهم و اثرگذار همیشه باید از درون آدم شروع بشه پی نوشت: برای بعضی ها فرقش فقط اینه: شام نیمرو بخورن ؟یا جوجه؟
-
نفرین به سفر
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1391 20:39
ما چون دو دریچه رو بروی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز ... قرار روز آینده امروز دلم شکسته و خسته است زیرا یکی از دریچه ها بسته است ... نه مهر فُسون ، نه ماه جادو کرد نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد پی نوشت: موضوع خاصی نیست.گیر ندین لطفا.فقط به فراخور حال دلمه این پست. همین!
-
تا کور شود ... !
شنبه 29 مهرماه سال 1391 11:09
امروز طبق معمول که دستم تا به کامپیوتر ( و ایضآ اینترنت-البته از نوع گازوییلیش) می رسه با سرعت خودمو به وبلاگ می رسونم ، وبلاگ رو باز کردم و داشتم از روی لینک دوستام و دوستای دوستام ! و دوستای دوستای دوستام !! نوشته هایی - از نوع از هر چمن گُلی- می خوندم که یه چیزی بدجوری ذهنم رو درگیر کرد... و نتیجتا... یه کشف بزرگ...
-
بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود
سهشنبه 25 مهرماه سال 1391 13:54
در آسمان ها تو را جستجو کردم اما نیافتمت در زمین بدنبالت گشتم اما کمتر یافتم دریا را به شوق دیدنت پشت سر گذاشتم اما باز هم آن شاه ماهی گریز پای به تور و دام اندیشه نیفتاد آیینه ی دل را هم که سیاه کردیم و دیگر توقع انعکاس هیچ تصویری از او نداریم گاه به خودم امید می دادم که در هر جا اگر نیافتی مطمئن باش در آخرین منزل در...
-
حی علی ...
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 14:52
فقط دعوت می کنم همین الان این پست رو بخونید سایه سار زندگی این بار بر خلاف همیشه از قالب مدارا و مراقبت بیرون اومده و یه بار هم که شده پشت اسم و عنوان هذیان حرفهای واقعی زده چقدر حرفهای درست و جالبی هم زده جا نمونید لطفا : http://sayesarezendegi.blogsky.com/1391/07/16/post-588
-
یک هیچ به نفع من علیه فاصله ها*
سهشنبه 11 مهرماه سال 1391 14:43
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 بعد از پست قبلی و صحبت هایی که در خصوص وبلاگ و تعاریفش شد (و کمی هم چاشنی فلفل داشت!!) نتیجتا تصمیم گرفتم که این موضوع رو مستقلا به شکل یه پست بگذارم اینجا تا هم ازنظرات دوستان استفاده کنیم و هم به یه جمعبندی برسیم اما الان به فکرم رسید که بجای جمعبندی شخصی ، چکیده...
-
وبلاگ چیه ؟
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 20:44
حدودا 14 ماهه دارم مرتکب نوشتن توی وبلاگ می شم وبلاگ قبلی از تیر تا دی ماه( فکر می کنم) کار کرد و این وبلاگ کمی بعد متولد شد هنوز تعریف روشنی از وبلاگ جایی ندیدم وبلاگ برای چه کاریه؟ به چه منظوری باید توش نوشت؟ شعر؟ سیاست؟ ادبیات و هنر و تاریخ؟ بیزنس؟ طنز؟ دوست یابی؟ کپی کردن نوشته ها و کارای دیگران و به جای نوشته ی...
-
بار و بندیلو ببند ...
چهارشنبه 15 شهریورماه سال 1391 21:07
بار و بندیلو ببند اینجا دیگه جای تو نیست تو ترانه های من جایی واسه حرفای تو نیست دوست بسیار عزیز و فرهیخته م ، صاحب وبلاگ خواندنی و تامل برانگیز "حسرت" طی نگاهی عمیق و ریشه دار به انحطاط "ترانه" ، پست جالبی نوشته بود که در اون به سیر قهقرایی محتوای ترانه در ادبیات موسیقایی ما و همینطور بروزترانه...
-
خطاکار
شنبه 4 شهریورماه سال 1391 14:04
خطا از من است، می دانم از من که سالهاست گفته ام : “ایاک نعبد ” اما به دیگران هم دلسپرده ام. از من که سالهاست گفته ام: ” ایاک نستعین ” اما به دیگران هم تکیه کرده ام... اما رهایم نکن، بیش از همیشه دلتنگم...
-
جنگل تاریک
شنبه 28 مردادماه سال 1391 13:22
یه داستان : دوستی تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده و روستای پدریش ،جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت: " جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه! " خودش اینطوری تعریف میکنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی . هنوز 30 کیلومتر از جاده دور نشده بودم که یهو ماشینم...
-
دور
جمعه 30 تیرماه سال 1391 19:22
آنکه ویران شده از یار ٬ مرا می فهمد وآنکه تنها شده بسیار ٬ مرا می فهمد چه بگویم ٬ که چنان از تو فروریخته ام که فقط ریزش آوار ٬ مرا می فهمد! آنقدر بیکس و بی تکیه گه و بی یارم که فقط شانه ی دیوار ٬ مرا می فهمد ! ... چه عبث در پی "یارم" ٬ چه عبث در پی "یار " و عبث معتقدم "یار" مرا می فهمد !...
-
لطفا بیا پایین !!
شنبه 24 تیرماه سال 1391 11:59
بیا پایین خم شده پشت ما بیا پایین با توام..نه .. شما ! بیا پایین ای مهندس, جناب! دکترجان! اخوی! حاج آقا ! بیا پایین از برای خدا از آن بالا پسر کدخدا ! بیا پایین پیش از آنکه هوا برت دارد یک هویی, بی هوا بیا پایین ای که یک چند پیش از این بودی کاسب خرده پا بیا پایین هر که آمد عمارتی نو ساخت زد به نام شما ٬ بیا پایین قسط...
-
یادش میره !
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 20:35
هوا خیلی گرم بود.گرما کلافه می کرد.منتظر یکی از دوستام بودم که به اصرار خودش قرار شده بود ماشینشو بیاره و بریم دنبال یه کاری. منم واسه اینکه بد قول نشم یه کمی زودتر از خونه اومده بودم بیرون و لب خیابون تکیه داده بودم به میله آهنی سایبون ایستگاه اتوبوس. کم کم حواسم جلب مادر و فرزندی شد که دقیقا اونطرف سایبون منتظر...
-
بنام خدای مرد و زن !!!!
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 12:25
کل کل دو شاعر درباره ی زن و مرد شعر خانم ناهید نوری : به نام خدایی که زن آفرید حکیمانه امثال ِ من آفرید خدایی که اول تو را از لجن و بعداً مرا از لجن آفرید ! برای من انواع گیسو و موی برای تو قدری چمن آفرید! مرا شکل طاووس کرد و تورا شبیه بز و کرگدن آفرید ! به نام خدایی که اعجاز کرد مرا مثل آهو ختن آفرید تورا روز اول به...
-
کار من زکار گذشته !
جمعه 9 تیرماه سال 1391 12:50
اواخر تابستون یا اوایل پاییز 90 بود که حال دلم طوفانی بود ( انگار الان نیست !! ) همینجوری داشتم توی وبلاگ یکی از دوستان می گشتم که یه غزل توی قاب چشمام نشست خوندمش... دوباره خوندم راضی نشدم صدامو کمی از توی دلم بلندتر کردم و برای دوتا از هم اتاقی ها هم خوندم اونا هم کم و بیش حال منو پیدا کردن و احسنت و آفرینشون راه...
-
قرآن - خواندنی نه دکوری!
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 17:24
قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد.کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد ! کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از...