ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
حرف زیادی برای گفتن ندارم
دوست عزیزم « شنگین » خیلی زحمت کشیده و یه پست دیدنی وخوندنی در مورد مرحوم فرهاد توی وبلاگش گذاشته
مطمئنم که خوندنش برای هیچکدوم از شما عزیزان خالی از لطف نیست
پس با هم یه سری به وبلاگش و این پست اخیرش بزنیم
http://shang.blogsky.com/category/cat-14/
همینجا و به سهم خودم از شنگین دوست داشتنی تشکر می کنم
سلام و ممنون
من عاشق صدای فرهادم
الان میرم میبینمش
شنگین
دوست خوب و خوش ذوق منه و معمولا کاراش درخور توجه و تامل هستن
ممنون رو باید به شنگین بگید
( من شمارو می شناسم؟ )
درود بسیار برشما دوست عزیز
آقا خجالتم ندهید . (شکلک شرمساری و خجالتزدگی)
ممنون که لینک گذاشتید . سپاسگزارم .
در مقابل زحمت ستودنی شما ٬ کمترین کار ممکن ٬لینک کردن آن پست زیبا بود
درود
سبز باشید
یعنی اینهمه مدت اینجا و اونجا توی وبلاگ دوستان دارم کامنت میذارم هنوز براتون غریبم؟
اجازه چطوری خصوصی بفرستیم؟!!!!
سلام
اینجا چیز خصوصی نداریم
اگه خواستید و مهم بود ، عمومی بنویسید
ممنون
سلام
به فاصله یه روز ازین پست که حرف خاصی برای گفتن نداشتید
یهو چه قدر حرف بر دلتون موند که این طوری ساکت و بی حرفت کرد!
به هرحال من نتونستم برای اون نوشته حرفی نزنم،سخت ترین کار اینه که آدم اشتباه خودشو ببخشه
تقصیرهاشو به گردن بگیره اما از خودش بگذره و دست رو زانوش بذاره و از نو بلند شه
اگه خودت سرپاشی و بتونی با دلت هم زبون شی اونوقت دیگه نشنیدن و نفهمیدن بقیه زیاد آزارت نمیده
چون حداقل یه دل داری که حرف تو رو میفهمه و تو هم حرف اونو میفهمی
سلام
آره جدآ
یهو انقدر کوه حرف به پشت گلو نزدیک می شه که هم راه حرف بسته می شه هم راه نفس...
چقدر این کامنت شما به حال و هوای دل من نزدیکه خصوصا:
...سخت ترین کار اینه که آدم ... از خودش بگذره و دست رو زانوش بذاره و از نو بلند شه
اگه خودت سرپاشی و بتونی با دلت هم زبون شی اونوقت دیگه...
خیلی ممنون
عالی بود این کامنت
کامنت قبلیه من بودم
که بی نام و نشون اومد!
هر کامنتی آدرس و نشونه و پلاک و بو و تابلو و ...و حتی لهجه صاحبشو همراه خودش داره.
جای نگرانی نیست
ولی باز هم ممنون
در مورد پست اول


در مورد فرهاد مهراد هم که من نمیتونم چیزی بکم
مرا بخوان که حروفم پر از عسل بشود !
مرا بخواه که هر قطعه ام غزل بشود !
مرا بخوان که پس از این همه «الهه ی ناز»
دوباره ورد زبانم «اتل متل» بشود !
سیاه چشم ! فنا کن سپید را مگذار
که محتوایِ غزل نیز مبتذل بشود !
هزار وعده به من داده ای بگو چه کنم ؟
که دست ِ کم یکی از وعده ها عمل بشود ؟!
قسم به عشق ! به فتوای دل گناهی نیست
اگر به دست تو نامحرمی بغل بشود !
بیا و مسئله ها را ز راه دل حل کن
که در تمام جهان این سخن مثل بشود :
«اساس علم ریاضی به باد خواهد رفت
اگر که مسئله ها عاشقانه حل بشود !!»
این غزل بود یا نارنجک ؟؟؟؟؟
سه بیت اول رو ...بی اغراق شاید هر کدومشون رو بیست بار خوندم
چقدر اشاره نغز و ظریف داشت
چقدر تلمیح و ایهام و ...
چقدر دل این شاعر زحمت کشیده تا این بیت های شسته رفته و تمیز رو به وجود آورده...
«سیاه چشم٬فنا کن سپید را٬ مگذار
که محتوای غزل نیز مبتذل بشود»
عجب بیتی...
مثل همیشه با انتخابهایی عالی اومدید
ممنون
برای چه کنم با بیدی که به قلبم افتاده جواب نوشته بودم
اما الانکه نگاه کردم دیدم ثبت نشده
وقتی ثبت نشده شاید معنیش اینه که نباید ثبت میشد!
به هرحال تخت و میشه از خونه بیرون برد بی تخت میشه زندگی کرد
اما قلب خودش خونه آدمه،بی قلب که نمیشه زنده بود
باید بید رو به هر شکلی شده بیرون کرد تا پدر قلبو درنیاوردنو نابودش نکردن
آره
قلب خودش خونه آدمه
بی قلب که نمی شه
اما...
------
( منم گاهی به این موضوع اعتقاد پیدا می کنم که لابدفلان مطلب نباید ارسال یا نوشته یا گفته می شد.واسه همین هم انجام نشده و من دیگه روش اصراری نمی کنم...اما ...فقط گاهی ! )
به چشم خدمت این دوست عزیز خواهم رفت
اما پست بدون کامنت
آسمان سنگین می شود دنیا تنگ تنگ می شود هوایی برای نفس کشیدن نیست و اشک و فریاد هم دریغ می شود از تو
چنگ می زنی اما نه جایی از اثر چنگ تو خراشی خواهد برداشت و نه چیزی به چنگ می آوری و
شکستن و بعد ایستادن با قد خمیده اگر بتوانی
درود
آن پست بدون کامنت...
بگذریم
...هوایی برای نفس کشیدن نیست...
...آسمان تنگ می شود...
اشاره هایی دقیق و بجا
ممنون