ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
مهمون بودم . افطاری رو خوردیم و رفتیم بیرون . یه گشت و گذار مختصر همراه با گرمای شبانه که هنوزم کولر می خواست و کمی خرید... آروم آروم هوا خنک می شد و اجازه می داد کمی بیرون بمونیم .
وقتی برگشتیم نسبتا دیر شده بود و بیشتر ساکنین اون خونه خواب بودن . آروم کلید انداختیم که بی سر و صدا بریم داخل.اما کلید جلو نمی رفت . اول فکر کردیم کلید رو اشتباهی و به زور ! داریم وارد مغزی می کنیم . ولی بعدش دیدیم نخیر. کلید همون کلیده. یه مشکلی پیش اومده . حدسیات شروع شد :
- شاید مغزی رو عوض کردن ! (توی این فاصله ی کوتاه ؟ اونم نصف شب؟؟؟ )
- شاید کلید دیگه ای از اون طرف داخل مغزی قرار گرفته ! ( که نبود)
- شاید اول یه کلید رو که اشتباه انداختیم قفل خراب شده ( گزینه ی بعدی ! )
- شاید ...
آروم زنگ زدیم به صاحبخونه که ما پشت در موندیم و کلید هم داخل نمی ره که در رو باز کنه .لطفا بیا و به دادمون برس. که کل خاندان بیدار شدن و ...خیر سرمون می خواستیم بقیه رو بیدار نکنیم. بگذریم
وارد که شدیم من فضولیم درد گرفت.کلید رو گرفتم و کمی با قفل و کلید ور رفتم.وقتی با توسل به زور داخل رفت حس کردم اون داخل ، دندانه ها و فنرهای قفل کمی گیر داره . شاید با روغنکاری بهتر بشه. از صاحبخونه روغن گرفتم و قفل و کلید ظرف یک دقیقه شد مثل روز اولش . خوشحال و خندان از فتح و ظفری که آفریدم پا شدم برم که بچه شون با یه لحن و لبخند خیلی معصومانه گفت :
مرسی.دست شما درد نکنه . چند سال دزد بودین ؟
صدای خنده ی ساکنین ، کل خونه رو بر داشت . وقتی هم با عتاب و خطاب مادرش روبرو شد اومد جمله رو اصلاح کنه و مثلا عذر خواهی کنه :
ببخشید آقا دزده !
**تا من باشم ازین کمک های بیجا نکنم !
با رفقا یه برنامه داریم برای سرقت از موزه لوور. خوشحال میشم دعوتمون رو بپذیری!
اختیار دارید استاد
با حضور شما و رفقا ! به من مبتدی نیازی نیست !
خب براش سوال پیش اومده هاااااااا
نخییییییررررررررررررررررررر

مگه داشتن مهارت بده ؟!
مهارت بد بده !!

بعدشم کدوم مهارت ؟
اصلا اون لنگه کفش من کجاس؟
اجتماع دو نقیضیم برای خودمان
پادشاهیم و کنیزیم برای خودمان
بر سر تخت، شما توی سر هم بزنید
ما که در چاه عزیزیم برای خودمان
گرگ رفته است از این بازی و ما خوش داریم
بی جهت هی بگریزیم برای خودمان
میزبانیم و کسی جز خودمان مهمان نیست
خانه داریم و تمیزیم برای خودمان
خودمان خواستگار خودمانیم چه خوب!
خودمان چای بریزیم برای خودمان
شعر از: انسیه سادات هاشمی
خودشان خواستگار خودشانند ؟ عجب


خودشان چای بریزند برای خودشان ؟
خودشان شیفته از خود شده و غره و مست
با همه گرم ستیزند برای خودشان !!!
سلام دوست آفتابی انشالا که خوش و خرم باشی. طاعات قبول.
خو بچه اس دیگه بقول مه سو جان سوال براش پیش اومده

خیلی با مزه بود این خاطره
حالا شما ناراحت نباشین قصد کمک و نیت خیره چ فرقی میکنه دزد بگن یا پلیس هر دوش کمکه
شوخی کردم دوست آفتابی دستتون درد نکنه ثواب این خاندان رو هم بردین ک قفلشونو درست کردین و از دزدی پیشگیری
نهههههههههههه

انگار همه لنگه کفش لازم ! شدن !
حالا چیا گیرت اومد ؟
آخ . ببخشید. حواسم نبود که همه رو بیدار کردی. اینجوری دیگه چیزی گیرت نیومده آقا دزده
یادمه بابک خرمدین رو مثله کرده بودن !!
سلام و عرض ادب
و طاعات و عباداتتون مقبول
یک بارهم من در آپارتمان همسایه را که پشت در
مونده بود براش باز کردم و آخرش یک چیزی توی همین
مایه ها بهم گفتن . ناراحت نباش منظوربدی نداشتن
پس جناب آتش عزیز
شما هم آره ؟
چه بچه بانمکی! کم پیدا شدید از عوارض زندگی جدیده؟؟
بچه ی با نمک ؟؟؟؟؟؟؟

جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟
پلکی زده ام خواب مرا آمده برده
پلکی زده ام نامه رسان آمده رفته
امسال نبرده ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه خوان آمده رفته
من در به در او به جهان آمده بودم
گفتند کجایی؟! به جهان آمده رفته
ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
آن قدر به عمرم رمضان آمده رفته ...
شعر از: مهدی سیار
خیلی خیلی عالی بود
ممنون