سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

شعرهایی که خوانده نمی شوند

( تقدیم به تو )



کمی بهتر از من ، به من سر بزن

به یاد گذشته بیا در بزن


و در جیب هایت ستاره بریز

به غم ، باز از پشت خنجر بزن


بیا پرده ها را عوض کن و بعد

به سقف دلم رنگ بهتر بزن


نگاه تو از اولش مست بود !

رعایت کن ، اینبار کمتر بزن!


نمی خواهم از این لبه بپرم

فقط باورم کن، بگو پر بزن...



( سرزمین آفتاب )

نظرات 10 + ارسال نظر
مه سو جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:42 ق.ظ http://mahso.persianblog.ir


پر بزن...

باشما نبودم

یگانه جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:20 ب.ظ

اوه آقای ضربدر من واقعا شرمندم!تازه همین امروز پیغام هاتون رو دیدم!
آخه این روزا درگیر خرید مدرسه بودم!خیلی خوش می گذشت!
در مورد بسته بودن نظرات هم باید بگم که به پیشنهاد یکی از دوستان بستمش.
با تشکر!

کار خیلی خوبی کردی
باید بعضی وقتا به بعضیا یاد داد که هر کسی حق داره از یه حریم خصوصی و محترم ! برخوردار باشه
موفق باشی

سهبا جمعه 22 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:49 ب.ظ

اونوقت اگه بگه پر بزن , نمی پرید ؟
سلام . شعر زیبایی ست . طبع شعرتان فورانی ...

گفت: مشق نام لیلی می کنم
خاطر خود را تسلی می کنم

بابک خرمدین شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:34 ق.ظ

شعر روان و جالبیه
البته جساتآ در مقابل شعر بسیار قوی ومحشر پست قبلیت کمی کم میاره
با اجازت اون شعر قبلی رو حتی برای چن تا از دوستام هم ایمیل کردم

لطف داری
فقط...
اشتباها برای خودم نفرستش

به هر حال فاز شعر قبلی فرق می کرد ولی خوب بله...قبلیه به نظر خودم ... ( چه از خود راضی و بی جنبه )

مه سو شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ق.ظ http://mahso.persianblog.ir

حالا چه فرقی می کنه؟!!! اصولا گاهی فقط لازمه یه نفر این پر بزن رو بگه....فرقی نمی کنه کی باشه هااااا !!!!!!!
منم به نیابت از مخاطب خاص گفتم

فرق می کنه ! خیلی هم فرق می کنه

باران شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 ب.ظ http://taranome-baran.blogsky.com

سلاااااااااااااام دوست آفتابی

به به چه شعرهای زیبایی چرا زودتر این (تقدیم ب تو) ها رو رو نکردین

به به این شعرتون هم قشنگ آفرین به شما.باریکلا .احسنت.براوو. وری گوود. نایس. اصن هورااااااااااااااااااااااااااا
ببخشید شیطونی کردم این تشویق مخصوص منه گفتم مستفیض بشین انرزی بگیرین بازم بنویسین

موفق و شاد باشید دوست شاعرم

سلام دوست بارانی
راستش با اینهمه تشویق هیجانی فکر کنم دیگه باید کم کم برم تو کار چاپ دیوان .ممنونم. لطف دارید

حسرت شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:14 ب.ظ http://hasrat9.mihanblog.com

بیت چهارم خیلی خوب بود.

این آتشفشان فعلا داره فوران میکنه و ما هم لذت میبریم...

سلام
بذار اعتراف کنم که برای خوندنت و کامنت نوشتنت بی صبرانه منتظر بودم
متشکرم
آتشفشان؟
اگه اینجوری باشه که حتمآ حتمآ مقطعیه و دوباره برای یه مدت طولانی خاموش می شه که !

ریحانه دوشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:24 ب.ظ

میگم اینجا این همه غزل خوب داره، من دیگه روم نمیشه

وبمو آپ کنم

عیدتون نیکو

عید شما هم مبارک
نه بابا
این خبرا هم نیست

مریم یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:13 ب.ظ

سلام
بار اوله که می خونمتون.خیلی اتفاقی با وبلاگتون آشنا شدم.زیبا می نویسید.نوشته هاتون بوی زندگی میده.
خوشحالم از خوندنتون...
خوش باشید همیشه

سلام
متشکرم

زهره حاجیان جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 05:03 ب.ظ http://veshto.blogfa.com

می گویی به خاطر من

کلاف ابرهارا باز می کنی

باورم نمی شود


می گویی ماه را دوباره به پیشانی آسمان می چسبانی

تردید می کنم


دستی که به سویت آورده ام بگیر

یا یکه می خورم از سردی وعده هات

یا دلم راگرم می کنی

که یکه نیستم در این تاریکی


آنوقت شاید

من ابرهارا بتارانم

تو آسمان را بیارایی...


ساغر شفیعی

...آنوقت شاید

من ابرهارا بتارانم

تو آسمان را بیارایی...

ممنون استاد حاجیان بزرگوار
عالی بود این حسن انتخاب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد