سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

خاطرت باشد

این پست تقدیم به دوست عزیزم امپراتور بهار بخاطر نگرانی ها و دلمشغولی های اخیرش



خاطرت باشد

وقتی که دلت غمگین است

بر دلت بارِ غمی سنگین است

- یا تک و تنهائی –

چهره‌ات از غم اندوه کسان پر چین است

بازهم غصه نخور!

عاشقان می‌دانند

زندگی شیرین است!
عشق همسایه‌ی دیوار به دیوار خداست...

هستی - نیستی

دارم نگاه می کنم به لیست لینک دوستان

روی هر لینک چند ثانیه ( گاه تا چند دقیقه ) چشمم متوقف می مونه. دقیقا حسم روی هر اسمی متفاوت از اسم و لینک قبلیه. کلی خاطره خوب و بد از نوشته ها و پست ها و موضوعاتی که باعث خلق اون کامنتها و پستها شده بود و ...

یه عده هنوز هستن. اما نه اونا به من سر می زنن نه من به اونا. یه عده نیستن اما هنوز دلم نمیاد لینکشونو پاک کنم *

یه عده هستن. به من سر هم می زنن.( اینو "وبگذر" با ریز مشخصات و وقت و محل و براوزر جدید ! و ... داره بهم می گه ) اما من بهشون سر نمی زنم.نه اینکه ازشون بدم بیاد. نه . حوصله شونو ندارم. یعنی راحت تر بگم : حوصله ندارم باز سر یه سری چیزای بی ارزش کلی مغز و روح و دل و اعصابمو ، خرج که نه... لِه کنم !


یه عده هم هستن

که چه سر بزنن چه سر نزنن  بودنشون افتخاریه برای این وبلاگ . آدم پستاشونو که میخونه حظ می کنه.از بودنشون هم همینطور

حرمت قلم رو نگه می دارن و به آدم خیلی چیزا یاد می دن.از این دست...لیست دوستان من بحمدلله کم نداره.


اما دارم کم کم یاد می گیرم که بپذیرم یه سری از افراد... حالا هستن دیگه. همین. هستن !

این ماییم که باید یاد بگیریم وقتی بودنه یه نفر نه برامون جذابیتی داره  و نه به ارزشهامون احترام می ذاره خیلی ریلکس و راحت تمومش کنیم و نجنگیم. یه  تموم بگیم و ...تموم !

یه عده رو هم امروز حذف کردم.البته پی اینم به تنم مالیدم که باز بیان و شروع کنن بگن اسم من کو؟ کامنت من کو؟ و ...

چون این بعضی ها نبودنشون لازم بود. فقط خالق استرس و اعصاب خرابی بودن

خلاصه اینکه امروز هم لینکدونی رو   و  هم آرشیو قلبم رو  اساسی  شخم زدم


شما هم با من همین کارو بکنین

اگه براتون مایه اعصاب خرابی ام

حذف. دیلیت. شیفت دیلیت.پاک کردن...هرجوری که می خواین از شرم خلاص بشین


فقط یه چیزی خیلی مهمه

ما نیومدیم که بجنگیم

اومدیم کمی آرامش داشته باشیم

پس همه عوامل سلب آرامش رو در یه اقدام انقلابی باید ریشه کن کنیم

احتمالا این کار خودش یه جورایی سلب آرامشه


* نوشت:

دلم برای نوشته های فرداد تنگ تر شده ! دوست داشتنیه بی انصاف همچین رفت که...

چهره تو - سالها بعد

وقتی می ری جلوی آینه

خودتو با چند سال قبل مقایسه می کنی

چقدر تغییر کردی؟

حالا اگه چهره تقریبی 10-20 سال بعد خودت رو ببینی چطور؟

بدک نیست این لینک

هم فاله هم تماشا

...

هم کمی بیش از پیش آماده شدن برای روبرو شدن با واقعیت



http://www.in20years.com



چله چله ... تا خدا

اگر داستان هایی مثل  انتخابات و فوتبال و ... نبود می گفتم خدا در این بهار با ما قهر کرده

که نحس ترین بهاری بود که تا بحال به عمرم دیده ام...

که هرچه اتفاق بد

هر چه خاطره بد

هر چه وقایع ناخوشایند

هر چه سالگرد و تشییع و تدفین بود در این نابهار دیدیم و شنیدیم

و از همه تلخ تر و غیر قابل جبران تر  توقف روزشمار عمر استاد قهرمان بود که نه اجل فرصتی برای وداع برایش و برایمان گذاشت نه روزگار آرامشی می فرستد...

هنوز با این غزل می خوانم و دیوانه می شوم:


ای زمن بی خبر ! خیال تو از دل , روز تا شب هزار بار گذشته

خواب در چشم من نگشته به شبها , روزهایم به انتظار گذشته

 

چهره خویش را در آینه بنگر , تا گل و لاله را دوباره ببینی

سر تو سبز باد و روی تو گلگون ! موسم سیر لاله زار گذشته

 

تشنه بوسه توام , به که گویم , آب تسکین نمی دهد عطشم را ؟

زودتر بر سرم بیا که نگویند , دیر شد ! کار او زکار گذشته  ( )

 

سخت گیران هنوز باورشان نیست , که ز روز ازل پسند تو بودم

آه ازین کورباطنان که نبینند , عمر گل در کنار خار گذشته

 

نه همین شب ز دلسیاهی گردون , نوبر نوری از ستاره نکردم

که جدا از تو صبح دلکش روشن , روز من همچو شام تار گذشته

 

زاهدا ! هست اگر حساب و کتابی , بیم بیجا مده ز روز شمارم

که به هجران او ز سر گذراندم , روزهایی که از شمار گذشته

 

روزها هفته شد , به ماه رسیدم , ماه رفت و چه سالها ز پی هم !

در زمستان عمر مانده ام اکنون , هم خزان رفته , هم بهار گذشت

 

نی سواری گذشته است و رسیده , وقت پرداختن به مرکب چوبین

دوستان ! عمرتان دراز , بمانید ! جای غم نیست گر سوار گذشته

 

استاد محمد قهرمان



خسته و دل آزرده از وقایع تلخ روزگار... برایت فاتحه ای می خوانم تا امروز که چهل روز از پروازت گذشته به خودم بگویم :

غرض نقشیست کز ما باز مانَد

و تو ...

چه نقش زیبایی بر جا گذاشتی

منزل جدیدت مبارک