سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

آقا مستقیم، دربست !


یک تجربه تلخ ، یک داستان واقعی:


جمعه

سه بعد از ظهر

یه خیابون در تهران.

ماشین رو توی سایه پارک کرده و داخلش نشسته م

منتظر همسرم هستم که از آرایشگاه بیاد و بریم عروسی


یه 206 تمیز و براق که روی پلاکش علامت معلولین خودنمایی می کنه جلوی من پارک کرد و خانوم جوانی پیاده شد .در ماشین رو قفل کرد و منتظر تاکسی ایستاد.به هر ماشینی هم که آدرس رو می گفت نمی بُردن.

فرم و تیپ و ریختش خیلی خوب بود. تعجب کردم که با این ماشینی که داره چرا کنار خیابون منتظر تاکسی ایستاده؟ (چقدر کودنم)

چون کولر روشن و شیشه بسته بود نمی شنیدم که چه آدرسی رو می گه که نمی برن !

بعد دیدم نه. هر ماشینی رد میشه بدون استثنا جلوش ترمز می کنه.بدون استثنا !


بعد از ده پونزده تا ماشین که ترمز کردن و سوار نشد کاملا به شکل سوالی به من نگاه کرد.منم برای اینکه فکر نکنه مزاحمم  و بهش زُل زدم ، آروم صورتمو چرخوندم.

اونم فهمید این مسافرکش نیست!!

کولر رو خاموش کردم و شیشه رو کشیدم پایین . حالا دیگه صداهای خیابون رو  واضح تر می شنیدم.

ماشین بعدی که ترمز کرد جمله ی خانوم برق از کله م پروند :

"دویست وپنجاه.خونه خودم" !!

چقدر کودنم من !  تازه فهمیدم جریان چیه !  ظاهرش که عادی بود... پس بقیه از کجا می فهمن که بدون استثنا جلوش ترمز می کنن؟؟


یه بی ام دبلیو ایستاد

گفت صد. و خانوم رد کرد


یه 206 سفید ایستاد

خانوم جمله ش رو تکرار کرد...چند لحظه بعد  لبخندی زد و سوار ماشینش شد

206 سفید هم دنبالش حرکت کرد که برن خونه خودش !!


بهت زده ی چند موضوع شدم:

یک .  ظاهرش هیچ فرقی با بقیه نداشت.نشونه ای هم نداشت.نوع خاصی هم نپوشیده بود.مردها از کجا می فهمیدن؟؟؟؟

دو . چقدر این رفتارها عادی شده !

چقدر راااااحت !!!

سه . نمی ترسه توی خونه خودش خفتش کنن و براحتی بکشنش و برن؟؟ این روزا ملت واسه 50 تومن آدم می کشن!


چهار . هر جور آدمی جلوش ترمز کرد. جوان. مسن ! تیپ مذهبی ! تیپ اداری و مدیریتی ...خدای من...همه آلوده ن ؟؟؟


پنج . توی دو دوتا چهارتاهای خودم بودم که یه پراید مشکی ترمز کرد و یه دختر جوان - 18یا19ساله- پیاده شد و بدون اینکه در رو ببنده گفت:

برو گمشو.با هشتاد تومن باید پیرزن سوار می کردی نه منو !


خدایا...چه خبره ؟؟ 

نظرات 5 + ارسال نظر
x دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 11:03 ب.ظ http://malakiti.blogsky.com

:|||||||

.

آقای نوستالژی شنبه 17 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 06:22 ب.ظ

سلام. چه اتفاق خوبی! البته منظورم اتفاقات ذکر شده در پست شما نیست! منظورم از اتفاق خوب پست گذاشتنت بعد از دو سال هست

این که بعضی از اقایون از کجا میفهمن خودش رازی هست! و این سوال برای منم پیش اومده ولی من حس میکنم این دسته از آدمها از جایی نمیفهمن بلکه جلوی هر خانمی که کنار خیابان ایستاده باشه ترمز میزنن و خب بالاخره یکی دو تا سوژه هم به پستشون میخوره!... جوینده یابنده ست!!

سلام
بیا خصوصی ... تا یه کم بهت گیر بدم


......

دوباره سلام
اولا ممنونم و شما لطف داری.بعدشم بابا جان شما دوساله اینجا نیومدین وگرنه دوسال نیست دیگه...همین چند وقت پیش یه پست گذاشته بودم... هیشکی نخوند و ندید...منم پاکش کردم

و نکته آخر:
بخدا همین آقایون جلوی خیلی ها ترمز می کنن. به قول شما جوینده هم یابنده ست... ولی این یکی لامصب یه ماشین بی ترمز از جلوش رد نمی شد... یا جامعه خیلی خراب شده یا من خیلی کودن تر از قبل شدم که هنوزم نتونستم بفهمم علت اون ترمز همگانی ! چی بود...حالا از هر ده تا اگه هشت تاشون ترمز می کردن ...باز یه حرفی . ولی اینکه همه با هم و با یک عزم ملی در این جریان مشارکت می کردن برام بیشتر سوال برانگیز شد

محمدرضا چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 10:34 ب.ظ http://mrkakavand.tk

روی ماه خداوند را ببوس یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 01:06 ب.ظ http://saraab2012.blogfa.com

درود بر دوست ایام قدیم...

سلام و درود بر شما . اینجا خیلی کمرنگ شده همه چیز

kyumirza شنبه 9 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 12:40 ب.ظ http://www.kyumirza.mihanblog.com

این تازه یک گوشه ای از اون هست
فقط یک گوشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد