سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

جنگل خالی

تقدیم به تو



چشم هایت ، نشانه ای ست از شهابی گذرا

دستهایت اما ، ریشه در حضور نور دارد


جنگل خیالم

پس از کوچ تو

کویر است


بمان تا بابونه ها برایت برقصند

بمان تا آخرین شاخه صبح

حضورت را تنفس کند




"سرزمین آفتاب"



نظرات 24 + ارسال نظر
بابک خرمدین یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 07:01 ب.ظ

به به
چه تصویری

خیلی قشنگ بود ولی چرا قالب نوشته های قبلی توی این شعر عوض شده ؟ این اسمش شعر نوئه.قبلا غزل کار میکردی.نه ؟
شعر قشنگی بود

سلام
تو همیشه آنلاینی؟ از بس که بیکاری

ممنون. راستش توی تقسیمات شعر نو به این قالب می گیم : سپید
حالا لزوما چون قبلا غزل می نوشتم دیگه باید تا آخرش غزل باشه؟ سپید ممنوعه ؟
بازم ممنون

bahador یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:12 ب.ظ http://bahador3.blogsky.com

وبلاک خوبی داری اگه دوست داشتی تبادل لینک کنیم

موفق باشی

سلام
ممنون
با احترام و افتخار خدمت خواهم رسید

نیسا یکشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:33 ب.ظ http://www.parvaze-lahzeha.mihanblog.com

جنگل خیالم
پس از کوچ تو
کویر است...

چقدر زیباست این قسمتش.
چه خوبه که شعر هم میگید
منم تازگی شروع کردم به شعر گفتن اما فعلا مبتدی ام :)

سلام
متشکرم
نظر لطف شماست

تبریک می گم که شما هم کم کم دارین مرتکب شاعری می شین

انشاله که موفق باشین. پس منتظر شعرهای شما هستیم بزودی

عطربه دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:46 ب.ظ

مسافر بانو نمیخوان جواب این شعرهای قشنگ رو بدن؟

مسافر بانو؟ بیا در مورد این شعر نظر یا جواب بده

بانوی مهتاب دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:20 ب.ظ

مثل همه سروده های قبلی، بسیار زیبا...
و حتی زیباتر ...



تو اگر نبودی ای درخت سبز
سبزه و گل و بهار هم نبود
این هوای خوب و سایه های خیس
در کنار جویبار هم نبود

تو اگر نبودی ای درخت سبز
شاخه ای نبود و لانه ای نبود
بر لب پرنده روی سیم برق
شوق خواندن ترانه ای نبود

تو اگر نبودی ای درخت سبز
زنده ای نبود و زندگی نبود
باد را به بهانه ای و زندگی
مرغ را پر پرندگی نبود

رقص برگ های تو اگر نبود
یک نسیم ساده هم نمی وزید
میوه ی رسیده ای به دست ما
دست ما به میوه ای نمی رسید

تو اگر نبودی ای درخت سبز
شاعری بهار را نمی سرود
خط کش و مداد میز و صندلی
دفتر و کتاب و شعر هم نبود


شاعر : قیصر امین پور

متشکرم از اینهمه لطف

و بعدش این انتخاب محشر و معرکه از قیصر
از قیصری که اینهمه دوستش دارم و دوستش داریم

یه " ذهن زیبا " می تونه اینجوری یه شعر زیبا پیدا و انتخاب کنه

نیسا سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:15 ق.ظ http://www.parvaze-lahzeha.mihanblog.com

سلام
ممنون از لطفتون .
این اولین شعریه که سرودم
http://parvaze-lahzeha.mihanblog.com/post/91
هنوز اول راهم باید حالا حالاها خاک صحنه بخورم :)

سپاس از شما
شعر زیبایی بود
البته جسارتا نکاتی رو هم کامنت گذاشتم

موفق باشید

بابک خرمدین سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:21 ب.ظ

من بیکارم؟
تقصیر منه که اینهمه هواتو دارم
من بیکار ترم که هر دو روز یه بار میام یا تو که هر کامنتی رو دو دقیقه بعدش جواب میدی؟
آی مردم قضاوت با خودتون

خداروشکر که از سه شنبه تا جمعه جوابت دیر شد تا " مردم "‌خودشون قضاوت کنن و تایید کنن که :
البته بابک بیکار و بیکارترین است

نیسا سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:42 ب.ظ http://www.parvaze-lahzeha.mihanblog.com

سلام
ممنون از نظر و نکات درستی که اشاره کردید.
امیدوارم شعرهای بعدیم رو بتونم بهتر و قویتر بگم.

انشاله
موفق و سربلند باشید

جوجه اردک زشت جمعه 31 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:09 ب.ظ

خنک تا خیل خیال تو
آرام تا چگالی نفسهایت
و نور
نور را میگذارم کنار
مبادا
شبهایمان بی اواز باشد


وااااای دست مریزاد آرام شدم در عمق لهجه شیداییت
سلام

سلام
بی تردید این کلبه
بدون کامنت های امپراتور بهار کلا بی رمق و بی نفسه
آرامش...
چه طعم نایابی...

خوشحال شدم که دیدم پست جدید داری دوست ماندگار
خدمت می رسم

آتش جمعه 31 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:13 ب.ظ http://dideno.blogsky.com

خوشا به حال آن " تـو "
خدارا شکر که ارتباطتان را با میرغضب ها تکذیب کردید
این پست تان چقدر لطیف است
آرزو می کنم که "تو" همیشه درکنارتان باشد .

بلی
پس خوشا به حال "من"

یاد اون شعر افتادم:
"خوشا به حالت...ای روستایی..."



روستای دلتان همیشه آباد و سرسبز باد

آقای نوستالژی شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 03:40 ب.ظ

چوبکاری میفرمایید حاج آقا! ما گاهی ادای شاعرها رو در میاریم. به هر حال دل همیشه که نه اما گاهی به دل راه داره و دل ما هم راهی به دل شما پیدا کرده که خارج شدنی نیست. خوندن شعرهات رو دوست دارم.

ادا ؟؟؟؟؟؟
ما به این " ادا " ی شما هم حسودیمون می شه از بس که خوب از کار در میاد
لطف داری دوست خوب من
احتمالا یا تحملت بالاس یا حوصله ت
به هر حال از اینهمه لطفت تشکر می کنم
سبز باشی

نادم چهارشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:22 ق.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

آرزویم برایت این است:
در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن 
آرام قدم برداری برای زندگی کردن 
به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز در تورا تشخیص دهد .
اندوه پنهان شده در لبخندت را
عشق پنهان شده در عصبانیتت را
و معنای حقیقی در سکوتت را

سلام
چه دعای زیبایی
متشکرم
امیدوارم حال و هوایتان کمی بهتر شده باشد
سبز باشید

عطر به یکشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:57 ب.ظ

سلام ...مشغله اجازه نمیده بنویسید؟ از دیار کردهای عاشق برامون چی دارید؟

سلام
مشغله جایی برای " مشغله " هم نگذاشته
چه برسد به نوشتن !

اما از دیار کردهای عاشق ...

پرسید یکی که عاشقی چیست
گفتم که مپرس ازین معانی
آنگه که بخواندت بخوانی
آنگه که چو ما شوی بدانی !

نادم دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:59 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

صبرکردن دردناک است

و فراموش کردن دردناک تر

ولی از این دو دردناک تراین است

که ندانی باید صبرکنی یا فراموش .

و از همه اینها دردناک تر آن است که بفهمی در عین حال که دور و برت شلوغ است بسیار تنهایی !!

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:06 ب.ظ

سلام آفتابی ترین باران رویا و انار

هنوز ماه سرگرم عشقبازی با چمن های خیس کنار جاده است و قلمت را می طلبد برای مست کردن دل ما...
محتسب خواب است بریز و خرابمان کن در جادوی دلت

چه شهر غمزده ای
باز نیست میکده ای
برای محتسب این دیار گریه کنیم !


درود بر بهاری ترین دوست دل و جان

نوشته های معرکه اخیرت را که می خوانم ترجیح می دهم از دنیای وبلاگ محترمانه کنار بکشم ، پیش از آنکه آبرویم برود !

جوجه اردک زشت پنج‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:46 ب.ظ

آبروی دانش آموز در گرو لبخند معلم است شیطنت تنبل ته کلاس هم برای اینست که مرا ببین
آقا معلم آفتابی
مرا ببین و آبرویم را بخر در امضایت

خدایا کمک !


مرا با یک آدم حسابی اشتباه گرفته اند !

شهرزاد یکشنبه 13 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:00 ق.ظ

سلام لطفا یه عید انه ای چیزی ،موندم چرا هیچ کس اعتراضش رو کتبی أعلام نمی کنه؟؟؟؟؟ راستی هرچه غیر از نیکی بود قربانی کردین؟ عید تون مبارک .

سلام
عید شما مبارک
قربانی ؟ ... راستش یه سگ داریم به اسم هوا و هوس و نفس
که فعلا اون بیشتر زورش به ما رسیده تا ما به اون !!

سهبا چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 07:52 ب.ظ

به گمانم می آید شما هم دارید خودتان را می یابید ! آن خود گمشده دیروز را ! چقدر خوب است و شادی بخش!
سلام...

سلام

خدا کند بیاید و بیابم ! یا اگر آمده بماند تا بیابم !

عطربه شنبه 26 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:39 ق.ظ

نیستید!

سلام

هستم اگر می روم
گر نروم نیستم !

آتش شنبه 26 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 10:56 ب.ظ http://dideno.blogsky.com

کجایی رفیق
بس دلتنگتان شدیم
آرزومند سلامتی و شادمانیت هستم

سلام آتشین عزیز
مهر و محبتت پایدار است و مانا
سبز باشی رفیق

زینب چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:49 ق.ظ

عشق ادم رو شاعر میکنه
وقتی دلت شاعرانه عاشقانه میسرایه یعنی زنده ای هنوز...
با وزن و بی وزنش زیاد مهم نیست،مهم حقیقت کلماته.
شعرت رو دوباره میخونم...
چشم هایت
شهابی گذرا
دستهایت
حضور نور
چنگل خیالم پس از تو کویر
بمان تا
بابونه هابرقصند و
شاخه صبح حضورت را تنفس کند....

سلام
ظاهرا این بازخوانی و اختصار و ویرایشی که در شعر به کار بردید شعرک من را از اصلش بهتر کرد
کاش خودتان نیز بسرایید. یقینا زیباتر خواهید نگاشت

زینب پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 08:25 ق.ظ

سلام.ممنون.
قصد ویرایش شعر شما رو نداشتم، خوندم دلنشین بودبه فکربردتم
و نعضی واژه هاشو باخودم تکرار کردم

در هر صورت نتیجه کار خوب بود

یه مسافر چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:48 ق.ظ

من توی این پست از آمدن چیزی ندیدم !!!!
"ماندن" داشت، ولی "آمدن" نه


ظاهرا دوستان تان از شمای دیروز خوششان می آمد و امیدوار و در تلاشند برای بازگرداندن تان
که باعث شادی خود و عده ای شوند
مرحبا بر این همه اصرار و پایمردی بر حفظ ارتباطی که حلقه واسط آن حذف شده است

شما ظاهرا دو موضوع کاملا مجزا از هم رو با هم اشتباه گرفتید
وگرنه کسی چنین قصدی که شما می فرمایید رو نداشته چون اصلا موضوع این نبوده . توضیحشم که مفصلا خدمتتون عرض کردم.
باز هم ممنون از توجهتون

ری حان پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:44 ق.ظ

پاییز رخنه کرده به ذوق بهار‌ی‌ام
آواز مرده در قفس بی قناری‌ام

سرگشته پا گذاشته‌ام بر سر خودم
سِیلم، که از وجود خودم هم فراری‌ام

جانم به لب رسیده از این روزهای تلخ
لبریز شو‌کران شده جام خماری‌ام

باران شدم ولی در باغی که غنچه‌هاش
لبخند می‌زنند به این سوگواری‌ام

بیدم که پا به خاک سپرده‌ست و سر به باد
پابند یک سکون، صد سر بی‌قراری‌ام

بی‌تو فرار می‌کند از من غرور من
بغضی شکسته می‌ماند یادگاری‌ام

دنیای بی‌‌تو حیثیتم را ربوده است
در معرض تهاجم بی‌اعتباری‌ام

باید دگر به این من خسته کمک کنی
هرگز کسی به جز تو نیامد به یاری‌ام‌
شعر از: امیر اکبرزاده

سلام با کلی خجالت

درختی ساده ام ، آری جفای باغبانم را
هرس پنداشتم پس شاخه ای دیگر در آوردم
ندارم عادت منت کشیدن ، حال من خوب است
ز بس با دست خود از پشت خود خنجر درآوردم

سلام
بازگشتتان به عرصه ی نوشتن مبارک.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد