سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

بوشهر زخمی

این شعر مال چند ماه پیش و در روزهاییه که شهر کاکی از توابع بوشهر لرزید و از زخم زلزله بی نصیب نموند...منتها جمع و جورش نکرده بودم.حالا که کمی وقت خالی پیدا کردم به این فکر افتادم که مرتبش کنم و توی یه پست بذارمش. می دونم خیلی شعر قوی و دلچسبی نیست. مناسبتشم گذشته...اما تقدیمش می کنم به همه ی اونایی که روی بدبختی مردم قصر می سازن و با اومدن هر مصیبتی اعم از سیل و زلزله و ... تازه نون اینا می افته توی روغن ! و بازار حرف های مفت و وعده های الکی و مصاحبه های صدمن یه غازشون دوباره داغ می شه.آخرشم هیچی به هیچی !...من می دونم قیامتی هم هست...اما تا اون روز دعا می کنم سر خودشون هم بیاد تا بفهمن مردم داغدیده کمک می خوان. مصاحبه و وعده نمی خوان !!!


پیکر نخل زمین باز به طوفان افتاد

باز هم زلزله بر پیکر ایران افتاد

یک طرف آجر و آوار به هم پیچیدند

یک طرف ضجه ی آن طفل ، که مامان افتاد !

آسمان شرم زده ، ابر خجالت آورد ...

تا نگاهش به سوی کودک گریان افتاد

شرم می کرد خلیج از همه قایقرانان ...

نخل با گریه بر آن پیکر بیجان افتاد

لمس دستان جنوبت به تن آوارم...

چون سرابی ست که در خواب بیابان افتاد

خسته ام...خسته ازین گردش بی مهر فلک...

پیش چشمان من آن سرو خرامان افتاد

باز هم وعده ی تو خالی و " یا مفت " دهید...

خوب شد در وسط سفره تان " نان" افتاد !

نظرات 6 + ارسال نظر
آقای نوستالوژی دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:08 ب.ظ

خیلی عالی بود. من واقعا احساس میکنم هربار که شعر جدید میذاری از شعرهای قبلی بهتره.

سلام
شرمنده می کنی استاد ؟

خوشحالم که هنوزم بهم سر می زنی
سبز باشی

ری حان سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1392 ساعت 02:36 ب.ظ

امشب من و “بنان” و خدا گریه می کنیم
در اوج دیلمـــان و دعــــا گریـــه می کنیم

امشب خدا به حال من و بندگان خویش
ما هم به حال و روز خدا گریه می کنیم

بــا دفتـــری گذشته ی خــود را ورق زنان
یک مشت شبه خاطره را گریه می کنیم

باران گرفته شهر پر از ضجه ی خداست
ما هـــم شبیه پنجره ها گریه می کنیم

از درد برده ایــم بــــه نـــزد خـــدا گله
از دست کارهای خدا گریه می کنیم

گندیده هر چه گوش و کپک بسته هر چه چشم
امشب بــدون این کـــه صدا…گریـــه می کنیــــم

” ترسم که اشک در غم ما پرده در شود”
ای رازسر به مهـــر تو را گریه می کنیم
شعر از: صالح سجادی

گندیده هر چه گوش و کپک بسته هر چه چشم ...

محشر بود
عالی
ممنون

جوجه اردک زشت سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:56 ب.ظ

خوبی یک شعر به خود بودن شاعره یعنی شاعر ردپای از وجود خوش رو توی شعر بیاره درست مثل فروغ یا نیما این جاهم همین بودن رو می بینم :

باز هم وعده ی تو خالی و " یا مفت " دهید...

خوب شد در وسط سفره تان " نان" افتاد !

روحیه حق طلبی حتی در این شعر به ظاهر حسی خودش رو نمایان کرده واین یه امتیاز ویژه است .دست مریزاد مرد آفتابی

سلام پادشاه بهار
خجالت می دین
کم ما رو به زیاد خودتون می بینین
سپاس

ری حان پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:31 ق.ظ

خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیشتر
که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر

عرض حاجت می‌کنم آن‌جا که صاحب‌خانه‌اش
پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر

گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم
راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر

زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر

گردنم در زیر دیِن آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر

آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش می‌کند قم را معطر بیشتر

قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر

قصد این بار قصیده از برادر گفتن است
ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر

من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم
لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر

عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیشتر

مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر

چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر

پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر

ای که راه انداختی امروز و فردای مرا!
چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر

از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر

بر تمام اهل بیت خویش حسّاسی ولی
جان زهرا(س) چون شنیدم که به مادر بیشتر...

فقط ...

عطربه پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:36 ب.ظ

بی درد مردم ما ...خدا بی درد مردم
نامرد مردم ما خدا نامرد مردم.....

بلاخره هر کی باید یه جوری نون بخوره...خیلی وقته خیلی سفره ها خالی از نون حلاله....کاش خدا خودش به دادمون برسه

سلام دوست معطر
آره
هر کسی یه جوری باید نون بخوره
اما بعضیا نونشونو می زنن توی خون بقیه و می خورن
خدا ؟ خدا به داد برسه ؟
هرگز
خودش که گفته :

"اِنَّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّیَ یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم"
خدا سرنوشت هیچ مردمی رو ، تا زمانی که اونها خودشونو تغییر ندادن ، تغییر نمی ده !

هادی جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 01:52 ق.ظ

س
دیروز صب بستک تو 80 کیلومتری ما زلزله اومد.مطمئنا خبراشو شنیدین..اینجا هم حس شد...
سه سال قبل هم تو یکی از روستاهای اطراف 5.8 اومد..اونجا هم یکی مرد..ما هم سه ماه تو چادر زندگی میکردیم...روزای وحشتناکی بود....

سلام هادی جان

متاسفانه علیرغم اینکه روی نوار اصلی زلزله آسیا قرار گرفته نه مردم نه مسوولین داستان رو جدی نمی گیرن
آموزش
مقاوم سازی
تهیه تجهیزات لازم ( پیش از وقوع زلزله ) و... خیلی از موارد دیگه جزو مسایلی هستند که کلا توی این کشور فراموش شدن
ولی هنوزم مثل 50 سال پیش تا جایی زلزله میاد تازه یادمون میفته که مصدومین چادر و آذوقه لازم دارن... نخیر قبل از اینا خیلی چیزای دیگه هم لازم دارن که با عرض تاسف باید بگم که فقط به بخش های بعد از وقوع زلزله ، اونم در حد چادر و غذا و دارو بسنده شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد