ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تقدیم به تو
چشم هایت ، نشانه ای ست از شهابی گذرا
دستهایت اما ، ریشه در حضور نور دارد
جنگل خیالم
پس از کوچ تو
کویر است
بمان تا بابونه ها برایت برقصند
بمان تا آخرین شاخه صبح
حضورت را تنفس کند
"سرزمین آفتاب"
قاچاقچی بود. لات بود. شر بود. اراذل بود... اما...
پی نوشت:
این پست رو ابتدا به شکل یک کامنت در وبلاگ دوست خوبم : آقای نوستالژی نوشته بودم . اما واکنش مثبت ایشون باعث شد تا تبدیلش کنم به یه پست مستقل و تقدیمش کنم به صاحب وبلاگ آقای نوستالوژی
آه ای راهی شهر
پشت خورجینت اگر جایی هست ،
جانمازم ببر و جایش آیینه بخر
آه ای راهی شهر
آسمان دلم از بار امانت خالی ست
غصه های من و این طاقچه را
ببر از این دل تنگ
شاید آن صبح سپید
پشت دروازه ی این خانه ی سرد
منتظر مانده که باز
دست پر مهر تو این پنجره را بگشاید.
"سرزمین آفتاب"