احمد پیرانی اسم یه قاچاقچیه . من از فاصله 5-6 متری شاهد صحنه اعدامش بودم و بخاطر شغلم از سه ماه قبل با موضوع این آدم بطور کامل آشنا شده بودم
درسته که قاچاقچی بود . ولی لحظه اعدام ، مرگ رو مسخره کرد و محکم رفت...
وقتی از ماشین مخصوص پلیس آوردنش بیرون که ببرنش پای جرثقیل و دارش بزنن زن
و بچه هاش که جلوتر از همه ی مردم شهر ایستاده بودن یهو شیون و واویلا و
جیغ ...راه انداختن.
احمد همونطور که چشم بند روی صورتش بود به طرف صدای زن و بچه هاش برگشت و
با زبان کـُردی و صدای بلند و محکم که هیچ نشونه ای از لرزش در اون نبود
فریاد زد :
زن ها ، گریه نکنید
مردانه میرم پای چوبه دار
( نَبــِگرید...مردانَه چـِمَه سینَه ی دار )
انصافآ
هم محکم رفت
هم صاف ایستاد
هم موقع جون دادن اصلا نه بدنش لرزید نه رعشه گرفت نه ...
هیچی
طناب اونو کشید بالا
اونم صاف و بی حرکت با صورتی که کبود شده بود بالا رفت
و وقتی پایین آوردنش دکتر گواهی کرد که تموم کرده...
قاچاقچی بود. لات بود. شر بود. اراذل بود... اما...
پی نوشت:
این پست رو ابتدا به شکل یک کامنت در وبلاگ دوست خوبم : آقای نوستالژی نوشته بودم . اما واکنش مثبت ایشون باعث شد تا تبدیلش کنم به یه پست مستقل و تقدیمش کنم به صاحب وبلاگ آقای نوستالوژی
اینجا توی شکلکهاش گل نداشت که بذارم!
ممنونم ازت.
فدای دوست
سلام
صحنه ی اعدام همیشه دلخراش و ناراحت کننده اس.
درسته
ولی گاهی یه عده بدجوری لایق اعدام هستن
سلام
آقا یحتمل شغل شما میرغضب یا جلاد است ؟
لطفا در حد امکان شفاف سازی بفرمایید ؟!
آنان که محکم استوار بسوی مرگم می روند و مردن را
جلوی شمان دیگرانسان ها به سخره می گیرند عموماً
در یاد ها می مانند .
سلام و درود مرد آتش سان
خدمت خواهم رسید
****
مجددا سلام
نه قربان
بنده نه جلادم نه میرغضب نه شحنه و نه پاسبان
بنده به تناسب شغل دولتی !!! که دارم گاهی مجبورم در جلسات اداری و غیر اداری مرتبط با مسایل شهری حضور یابم . متاسفانه حضور 15 اداره در برگزاری اینگونه مراسم ! اجباریست وگرنه بنده هیچ ارتباط و سنخیتی با این کارها نداشته و ندارم !
لات بود اما مرد بود....چه تصویر غم انگیزی ترسیم کردید....راستی شهر جدید مبارک
من بعد از اعدامش فیلمی رو که بچه های پلیس وقتی که توی ماشین حمل محکومین بوده و به سمت چوبه دار می بردنش دیدم. همونجوری که ماشین در حال حرکت بود این به یه گوشه از داخل ماشین تکیه کرده بود و داشت بلند بلند آواز می خوند :
" مستی ام درد منو دیگه دوا نمی کنه
غم با من زاده شده منو رها نمی کنه ...
یه جاهاییشم غلط می خوند ولی قشنگ و با آرامش می خوند ...
بعدها فهمیدم حکم اعدامشم چندان واقعی نبود .شاید اگه واقعا مستحق مرگ بود اونهمه آرامش نداشت .
راستی ممنون. خبرا زود پخش می شه !
یک جایی از زندگی که رسیدی
می فهمی رنج را نباید امتداد داد
باید مثل یک چاقو که چیزها را میبُرد و
از میانشان میگذرد
از بعضی آدمها بگذری و برای همیشه
تمامشان کنی...
بعضی از آدمها را باید بگذاری و بگذری
همانها که پشت سرت حرف می زنند
آنها دقیقا به همانجا تعلق دارند
به پشت سرت !