سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

رفیقان ماسه ای



ماسه ها فراموشکارترین رفیقان راهند...


پابه پایت می آیند آنقدر که گاهی سماجتشان در همراهی حوصله ات را سرمیبرد

اما کافیست تا اندک بادی بوزد یا خرده موجی برخیزد

تا برای همیشه رد پایت از حافظه ضعیفشان پاک شود  و دل به رد پای دیگری ببندند!

ما از نسل ماسه ها نیستیم...


از نسل صدف هاییم...

صدف هایی که به پاس اقامتی یک روزه تا دنیا دنیاست صدای دریا را برای هرگوش شنوایی

زمزمه میکنند...



پی نوشت :

چرا ماسه های ساحل  اینهمه طرفدار و علاقمند دارند ؟؟؟ شاید چون رسم دنیا همینه.اگه دل ببندی برات کلاس می ذارن و با یه نسیم رهات می کنن ولی اگه کلاس بذاری عزیز می شی ... !!!

هوای تو


هوایت


دستان سنگینی داشت ...


به سرم که زد  فهمیدم ...

ادعاهای ما-رفتارهای ما

یکی از بزرگترین چیزهایی کـه زندگی بهم یاد داد ایـن بود که هـیچوقت هیچ عملی رو  هرچقدر

هم زشت باشه به شدت محکوم نکنم. نـمیگم عـمل زشت یا مـجرمانه دیـگران رو نـباید مـحکوم

کرد اما بهت پیشنهاد میکنم اینکار رو  بـا ((شدت)) و جـبهه گیری و به کار بـردن حرفهای تند

و ادعای خوب بودن خودت در مورد اون شخص انجام نده. به من ثابت شده  هر  آدمی وقتی در

مـقابله با  یک عمل زشت برخورد شدیدی انجام میده، روزی خودش اون عمل رو مرتکب میشه.

اصلا یک جـریان عـجیب وناشناخته ای در زندگی هست که وقتی اینطور برخورد کنی

شرایط رو برای ارتـکـاب اون عـمـل توسط تو مهیا میکنه!

من فکر میکنم اعمالی که از طرف همه ما موجودات زنده سر میزنه شدیدا تابع شرایط هـست.

حیوانات دست آموز در شرایط خاص حتی به صاحب خـودشـون رحـم نـمیکنن. انـسانـها هـم در

شرایط خاص دست به هر عملی خواهند زد. البته بگذریم از عـده ای که در هـر شرایـط و بـرای

دستیابی به لذتهای خودشون کارهای خـلاف انجام میدن اما اگـر بـخوایم از انـسانـهای شـریـف

صحبت کنیم باید گـفت از هر صد انسان، نود  نـفر وقـتی که خودشون و خـانواده شون گرسنـه

باشند و هیچ راهی براشون باقی نمونده بـاشه دزدی خـواهـند کـرد. اگـر الان داری بـه خـودت

میگی که تو جزو اون ده نفر بـاقی مـونده خـواهی بود بـاید بـگم متاسفانه اون ده نفر کـسانی

هستن که علاوه بر دزدی دست به قتل هم میزنن!!

در درون همه ما یک دزد، یک قاتل، یک معتاد، یک هرزه و... وجود داره که هر لحظه ممکنه بر

حسب شرایط از درون ما بیرون بیاد. اگر تا به حال دست به کار مجرمانه ای نـزدی این رو یـک

مقدار بسیار کمی مدیون اراده خودت و تا حـد بسیار زیادی مـدیون شرایطی هستی کـه  تـا

به حال اجازه ندادن استعداد شگرف تو در زمینه اعمال خلاف و مجرمانه شکوفا بشه!

تـو میتونی نهایت سعی و اراده خـودت رو برای خوب بودن و انـسان موندن به کار بـگیری امـا

هـیچوقت نـمیتونی در این زمـینه مـدعی باشی که موفق شدی. زنـدگی به من یـاد داد کـه

احمقانه ترین ادعا، ادعای پاک بودنه!




پی نوشت:

این متن زیبارو از وبلاگ دوست خوبم "حسرت"  و با اجازه ی ایشون براتون آوردم.


حکایت دوستی و چای !


نمی دانم نویسنده این متن کیست. اما ... متن زیباییست:   


 ۱- دوستی با بعضی آدم ها مثل نوشیدن چای کیسه ایست. هول هولکی و دم دستی. این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند  اما خستگی ات را رفع نمی کنند. این چای خوردن ها دل آدم را باز نمی کند. خاطره نمی شود .فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی. به بعدش هم فکر نمی کنی !

۲- دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است . پر از رنگ و بو. این دوستی ها جان میدهد برای مهمان بازی.برای تعریف کردن لطیفه های خنده دار. برای فرستادن اس ام اس های صد تا یک غاز. برای خاطره های ِ دم دستی. اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی که خوشحال ترین آدم روی زمینی. فقط نمی دانی چرا باقی مانده چای که مانده در فنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر. یک مایع سیاه و بدبو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای .

اما
۳- دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای سرگل لاهیجان است.
باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی. باید صبر کنی. آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی. باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی. عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته، جرعه جرعه بنوشی‌اش و زندگی کنی.
 
دوست من سلام !



پ.ن:
این یه پست قدیمی بود که تعداد معدودی از دوستان قدیمی تر اونو خونده بودن.عذر خواهی منو پیشاپیش بپذیرن لطفا .