سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

بس بگردید و بگردد روزگار !!

آب معدنی کوچیک رو می خری 400 تومن

ولی وقتی تابستون راه می افتی و می ری شمال همین آب معدنی رو 900 تومن می کنن توی پاچه ت !

چای کیسه ای رو که اینجا می خری مثلا 3500  اونجا می خری6000 تومن

حالا خوبه از برکت پا و قدم همین مسافرها ، شمال کشور کلی رونق گرفته

با پول همین مسافرها حسابی شهر و دیارشون حتی دهاتشون هم رشد کرده و زمین خالی و بدون سند شده متری خدا تومن

یه اتاق کثیف رو در حاشیه یه روستا در اوج تعطیلات باید شبی 200 هزار تومن کرایه کنی

اون وقت این ملت انقدر طماع و چشم تنگ هستن که بدون در نظر گرفتن اینکه اگه مثلا توی زنجان بودن روزی50 تا هم آب معدنی نمی فروختن و اینجا دارن روزی200 باکس ! آب معدنی می فروشن  میان همین رونق و برکت رو هم سیاه می کنن و همینم بسیار گرونتر می فروشن . به کی ؟ به کسی که همه رونق کسب و کارشون رو مدیونش هستن. یعنی به همین مسافر بدبخت .

یعنی هم زیادتر می فروشن هم خیلی گرونتر

تازه...کافیه یه کیسه ده کیلویی برنج ازشون بخری. تمام نوامیس نداشته شون رو قسم می خورن که برنج یکدست و بدون ناخالصیه. میاری خونه می بینی وسطش لوله گذاشتن و هشت کیلو برنج درجه سه هم قاطیش کردن...

یه تنظیم باد اینجا هزار تومنه اونجا 5 هزار تومن ازت می گیرن . بجای اینکه بخاطرازدیاد مشتری به سود کم و فروش بیشتر فکر کنن هم خر رو می خوان هم خرما

منتها یادشون رفته که خدایی هم هست و باید بجز سود ، به برکت پول هم فکر کنن

امروز توی خبرها خوندم یه بطری آب معدنی در شمال کشور  شده 3000 تومن

برای هیچ کس بد نمی خوام و نخواستم

اما ته دلم گفتم : خوب شد...حقشونه

انقدر سر مردم رو تراشیدن و پول های یا مفت گرفتن...حالا یه پس گردنی ملایم از خدا بخورن براشون بد نیست

جماعت طماعی که از هر فرصتی برای سرکیسه کردن بقیه  نهایت سو استفاده رو کردن و مضافآ با برخوردهای زشت و زننده و وقیحانه هر نوع رفتاری رو برای خودشون مجاز دونستن صرفآ بخاطر اینکه دست روزگار اینها رو در حوالی دریای خدا صاحب یه خونه یا مغازه کرده  حالا باید کمی طعم تلخ انتقام طبیعت رو بچشن

من که می دونم تابستون بعدی باز هم حکایت  همون حکایته چون ما کلا‌ افراد عبرت پذیری نیستیم

اما دلم خنک شد

هر کس هم می خواد تـُرش کنه  مختاره


نظرات 10 + ارسال نظر
آقای نوستالوژی چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:04 ب.ظ

عدنی تا حدود ده هزار تومان هم به فروش میرسه اونجا. الان هم داخل ماشین هستیم و با یک کانتینر آب معدنی داریم میریم شمال!

خوشحالم که بالاخره نوشتی. داشت خیلی طولانی میشد غیبتت

مخلصیم
ممنون که به یه سری چیزا توجه می کنی
خوشحالم کردی

آقای نوستالوژی چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 03:23 ب.ظ

کامنتم ناقص اومد...
نوشته بودم که من شنیدم حتی آب معدنی تا حدود ده هزار تومان هم به فروش میرسه اونجا. الان هم داخل ماشین هستیم و با یک کانتینر آب معدنی داریم میریم شمال!

خوشحالم که بالاخره نوشتی. داشت خیلی طولانی میشد غیبتت

با یه کانتینر آب معدنی ؟؟؟؟؟؟

خدا خیرتون بده
دستتون درد نکنه

اولشم گفتم که برای کسی بد نمی خوام .
اما بد نیست بعضی ها با یه تلنگر به خودشون بیان

زینب چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام .
نوشته ی از روی غضبتون رو که خوندم نتونستم کمی ته دلم از لحن نوشته تون ناراحت نشم. گرچه تاحدودی حق دارید و متاسفانه این دزدی ها و سر مردم کلاه گذاشتن اینجا وجود داره، اما حس میکنم ته نگاه شما و خنک شدن دلتونم چندان خالی از اشکال نیستا!
درضمن باید عرض کنم شما اگه یه سر به ترمینالهای سراسر کشور بزنید،یا از فروشگاه های بین راهی چیزی بخرید میبینید که همه جا همین وضعه و هیچی به قیمت خودش نیست. صفت سوء استفاده کردن از غربت و مسافر بودن آدما شده منبع روزی بعضی ها،و چه روزی های بی برکتی...

من خودم وقتی توی یه شهر ترک زبان مسافر بودم موقع خرید فروشنده چون فهمید مسافرم اصلا تخفیف نداد و همون فروشنده به دوستم که ترکی بلد بود و باهاش ترکی حرف زد کلی ارزون تر جنس رو فروخت!
یا توی تهران چون به راننده تاکسی گفتم فلان جا پیاده میشم فهمیده بود مسیر و اولین باره که میرم و خبر از کرایه اش ندارم و میخواست بیشتر بگیره....
می بینید متاسفانه فقط شمال نیست که اینجوره،گرچه اینجا بیشتره...

از پاسخ آمیخته به تعصبتون متشکرم
انتظار و اصراری ندارم که نظر منو بپذیرید
که دارم یاد می گیرم به نظرات مخالف دیگر افراد هم احترام بذارم

البته من با این حرف شما که گفتید این مسایل در جاهای دیگه ی کشور هم هست تا حدودی ( فقط تا حدودی ) موافقم
این موضوع در اصفهان هم هست که بر خلاف شهر کهن و تاریخیش مردم جالبی نداره و اغلب مسافران از برخوردهای بسیار مادی و زشت ساکنین اون شهر گله مند هستند

اما نقض فاحش گفته شما و من در شهری مثل شیرازه
مردمی بغایت مودب و مهمان دوست و معتقد به برکت.
روز اول فروردین وقتی غلغله ی مسافر بود وسط شیراز آب معدنی قیمتش همونی بود که توی شهر خودمون خریده بودیم ! با اینکه دیگه به قول معروف سر گردنه بود و وقت سرکیسه کردن مسافرها !!

منتها دفاع شما از خطه شمال و تا حدودی موجه جلوه دادن رفتارهای بسیار زشتشون با مسافرها و تعمیم اون به سراسر کشور مقرون به صحت نیست
شما اهل شمال هستین و دارای جا و مکان
ولی اگه یکبار وسط تابستون مثل غریبه ها رفتید و خواستید جا اجاره کنید و خرید کنید متوجه خواهید شد که چه رفتاری با شما خواهند کرد
کافیه کمی لباس مسافر مرتب باشه
حتما دنبال زدن جیبش هستند
کافیه روسری خانوم کمی شل باشه
کرور کرور آدم میفتن دنبالش که ...

فرهنگ مهمان دوستی سنتی و قدیمی شمالی ها که سالها زبانزد عام و خاص بود مدتهاست جای خودشو به بوی متعفن کلاه برداری و سرکیسه کردن و دولاپهنا حساب کردن و همه رو به چشم پول یا خانوم فاسد دیدن و ....داده
مردمی که یاد نگرفتن به افرادی که رزق و روزیشون به یـُمن دست و جیب اینها کلی رونق گرفته احترام بذارن و بجای خدا و برکت ، فقط چهاردست و پا چسبیدن به این پول کثیف...اونم با روشهای بسیار زشت و قسم های دروغ...چندان قابل دفاع و تعمیم دادن به کل کشور نیستن
یکبار تشریف ببرید یزد تا تفاوت رفتار ها رو لمس کنید
یکبار برید گلپایگان و محلات و مراغه و سنندج و ... تا ببینید اون چیزهایی که گفتم به خاطر مهربان بودن طبیعت با مردم یک خطه ، چقدر در بینشون رواج پیدا کرده ... و متاسفانه بدجوری هم در بینشون رواج پیدا کرده !!

قرار نیست تا بازار رو داغ می بینیم همه مون شروع کنیم به یه سری کارای زشت
قرار نیست تا می بینیم که بازار دریا سکه س بازار اخلاق رو به باد بدیم

من اصلا نمی گم جاهای دیگه خوبن
اما هیچ جا اوضاع به این وخامت نیست که در شمال هست
وگرنه بدها و بدی ها همه جا هستند
نوشته ی من از روی غضب نبود
اولشم نوشتم که برای کسی بد نخواستم و نمی خوام
الانم ناراحتم که مردمشون توی سختی و سرما گیر کردن

اما صادقانه بگم...خوشحال شدم که یه عده با پس گردنی روزگار حتی اگه خودشونم نفهمیده باشن مواجه شدن

زینب شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام. من چند بار مسافر یزد و شهرهای اطرافش بودم و این تفاوت فاحشی که شما میگید رو حس کردم.
نشون به اون نشون که تو تمام شهرهای اون مسیر کویری تمام مغازه ها آب جوش صلواتی به مسافرها میدادن ولی همینکه تو راه برگشت به شهرهای شمالی رسیدیم همه مغازه ها آب جوش و میفروختند و حتی یه مغازه هم صلواتی نبود!
گرچه برای من هم تو شهرهای دیگه بارها این اتفاقها افتاده و شاهد سوءاستفاده از مسافرها بودم
اما بسیار متاسفم که اینجا اوضاع اونقدر بدتره که باعث ایجاد همچین احساسهایی در بین بقیه مردم ایران میشه.
تا اونجا که من به یاد دارم خونه ما شمالی ها تو هر تعطیلی رسمی ای که پیش میاد همیشه پر از مهمونهایی هست که از سراسر کشور سرازیر میشن اینجا و بزرگترهای خونه برای پذیرایی از مهمونهاشون از هیچی دریغ نمیکنن. و در پذیرایی از مهمون به نظرم در حد بسیار افراطی رفتار میکنن،جوری که من خودم تو مسافرت به یزد ومشهد و شیراز و اصفهان و کرمانشاه و سنندج و تهران و کرج و...ندیدم کسی اینطور خودشو برای مهمون به زحمت و خرج بندازه...اما این گلایه هایی که شما مطح کردید هم حقیقت داره
اگه من کاره ای بودم حتما با این وضع مقابله میکردم و نظارت بیشتری به خرج میدادم. اما دست ما کوتاه و خرما بر نخیل فقط میتونم به نوبه ی خودم از همه اونهایی که مسافر شمال بودن و اذیت شدن عذر بخوام.
بررسی اینکه چرا همچین آسیبهای اجتماعی ای اینجا شکل گرفته کار آسونی نیست و باید خیلی احتمالات رو در نظ گرفت وبرای همین نمیشه با یقین درباره علتهای تفاوت اینجا با بقیه نقاط ایران حرف زد...اما برای من سواله که چی شده مردمی که تو خونه هاشون اینقدر مهمون نوازن در برابر مسافر تو خیابون غریب کش میشن....

دوباره سلام و متشکرم از اینکه اینبار بدون تعصب و کاملا عقلایی دارید می نویسید
من هم در کامنت قبلی عرض کردم که مهمون نوازی سنتی شمالی ها شهره خاص و عام بود
هنوزم توی خونه ی هرکدومشون برید وضع همینه
من خودم کم شمال خونه دوست و آشنا مهمون نبودم
واقعا هم وقتی اونها اومدن خونه ما ، نتونستیم یک پنجم اونها ازشون پذیرایی مفصل کنیم و سفره ای به رنگینی سفره اونها بندازیم

اما متاسفانه در برخورد با مسافر ( که بر عکس مهمون ) باخودش پول و رز و روزی و .... میاره اصلا جالب برخورد نمی کنن
شهر من جاییه که هم به گیلان خیلی نزدیکه و هم در مقایسه با سفر شیراز و سنندج و مشهد ، به مازندران نزدیک تره
هر دو استان رو زیاد رفتم . برخوردشون و رفتارشون و مثل کیسه ی پول به مسافر نگاه کردنشون با کسی که به قصد تفریح عازم منطقه اونها شده واقعا نامناسبه
همین که یه ویلا رو تابستون در اوج هجوم مشتری 400تومن و در زمستون 25 تومن کرایه می دن نشون می ده که ...
بگذریم
و البته به قول شما این فرهنگ فوق العاده زشت مختص همون نقاط نیست . در مشهد و بندر عباس و اصفهان هم همینه
مشکل از فرهنگ و باور های ماست که خودمونو مسلمون می دونیم اما توصیه ی اسلام که میمان رو ( و نه فقط هر کس در منزل ما جلوس کرد) حبیب خدا می دونه تابستونا فراموش می کنیم و فقط زمستونا باهاشون خوش برخورد می شیم...
من شمالی تابستون گوش مسافر رو می برم
من اصفهانی عید همین کار رو می کنم...
خوبه همه هم وطنیم حالا ... !
من ساکن تهران نیستم
اما زیاد دیدم کسافر کش های تهران کرایه رو به مسافر غریب سه برابر گفتن

ولی... چرا باید جمیع بدی ها در زیباترین نقطه ایران جمع بشه ؟
چرا یه عده ای یه فرهنگ زشت رو باب کردن و بقیه هم فورا پیروی کردن؟

ما داریم پشت پا به تموم ارزشهامون می زنیم

جوجه اردک زشت شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام بزرگمرد آفتابی
برحسب تصادف نقاط اصلی کشور رو گشتم هرچی سمت کویر میروی با وجود نبود منابع طبیعی سخاوتمندترهستند نمونه اش مسجد واستراحتگاه بین راهی ابالفضل.ع. یزد اما نقاط حاصل خیز متاسفانه اندکی متفاوت است و این ریشه تاریخی دارد که مجال باز شدن ندارد
نقطه ضعف توریست ها خوش گذرانیست و شهرهای توریستی روی همین قضیه زوم کرده اند
شهرما در مسیر زوار عراقی مشهد است همین اتفاق را به چشم می بینم که اجناس را با دلار می سنجند و انتظار داریم خدا کمکمان کند
بدهم را می خواهیم به خاطر هزارتومن بیشتر ...
شاید اندکی خنک شدم از این نوشته اما ترسیدم همین بلا یا شکل دیگر بلا همین حوالی بیاید ماهمه از یک لحاف زاده شده ایم و سرهم را به راحتی آب معدنی می بریم وککمان نمی گزد که چه ؟ خدا ذره المثقال است و این ناحق کردن ها روزی باید پاسخ داده شود
یاد آن قصه معروف افتادم که گله چوپان را آب برد و زیرکی گفت : این همان آبی بود که تو در شیر مردم ریختی جمع شد و یکباره گله ات را برد
باشد که تلنگر خدا فقط خوابمان را آشوب کند نه زندگی مان را...

آن قطره های آب که بر شیر می زدی
شد جمع و سیل شد و گله را ببـُرد

دقیقا اشاره درستی داری برادر
سر هم را می بریم و ادعا مسلمانی داریم
به هم دروغ می گوییم و بعد می پرسیم چرا دنیا ما را آدم حساب نمی کنند؟ ما خودمان همدیگر را آدم حساب می کنیم که دیگری بکند ؟
بین شیراز و داراب
یا امامزاده عبدالله حوالی یزد
یا نماز خانه صلواتی نزدیک گلپایگان
یا حتی در قدمگاه نرسیده به مشهد هر چه دیدم صلواتی بود و روی خوش

ولی تا به شمال و بندر عباس نزدیک می شوم جواب سلام را هم با پول می دهند
مشکل از ناحیه ی جغرافیایی شاید نباشد
شاید مشکل از خودمان است

من توریست که فقط برای عیاشی می روم شمال و تمام زباله هایم را در دامان طبیعت رها می کنم
من مسافر که فقط برای سود می روم بندر عباس و مردمش را با تحقیر نگاه می کنم
انتظار هم نداشته باشم که با من مثل انسان برخورد کنند اما... اینها توجیه نامسلمانی و بدرفتاری نمی شود... باور کن برادر ، توجیه ندارد

مرحوم پدر بزرگم می گفت : خدا دیر گیر و شیر گیر است !

دیر به سراغت می آید اما وقتی آمد مانند شیر می آید و از چنگال انتقامش گریز و گزیری نیست

بهارت مانا مرد نوروز خصال

مذاب ها یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:46 ب.ظ

سلام مرد سرزمین آفتاب

یک چیزی هست که چراغ درون خاموش است
یک علتی هست که طمع خواری شکل میگیرد
و به حق قانع نمی شویم !
یک پای کارمان میلنگد ....
یک چیزی گم کرده ایم ....
آن امانت را ....
آن سخاوت آسمان و زمین را....
آن صفت مهر و مهرورزی ذات مقدس را...
از آسمان نیاموختیم که سخاوتمندانه بباریم ...
از دریا نیاموختیم که دریا دل باشیم....
از زمین نیاموختیم که بذر را تکثیر کنیم ....
از ژاندارک نیاموختیم که جان را ....
از عباس نیاموختیم که آب را ....
از شاملو نیاموختیم که (( هردم به مرگ نزدیک میشویم
و چه حیف است که از راه هزارتوی باغ ، به علفی هرزه
دل مشغول داریم !!! ))
از سهراب نیاموختیم که چشم هایمان را بشوییم
و طوری دیگر بنگریم ...
و چه راست میگفت فروغ عزیز :
من از زمانی که قلب خود را گم کرده است می ترسم
و از تجسم بیگانگی این همه صورت می ترسم
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود..

سلام سپهر عزیزم
مدتی کم پیدا بودی
دلمون برات تنگ شده اساسی
چقدر این متنی که نوشتی قشنگه

ممنون که فراموشم نکردی و باز هم گاهی میای با قلم زیبات این صفحه رو مزین می کنی

اسم فروغ رو بردی
انتهای این هفته سالمرگشه
چند ساله می خوام برم سر خاکش و نشده

ری حان سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:39 ب.ظ

چه دلِ پری

تو رو خدا میاین مشهد نرین دم حرم خرید، برین الماس شرق

و وصال و پروما و یا خیلی از مغازه های خوب خیابون سجاد

و احمد آبادو و دانشگاه ...

واسه رستوران هم بجز اکثر رستوران های شاندیز و طرقبه

که خوبن و واقعن قیمتهاشون با توجه به کیفیت

غذاهاشون عالیه، پسران کریم و کباب رضایی فوق العاده ان و حتا هتل هایی مثل درویشی و قصر طلایی هم با

توجه به خدماتشون اصلا گرون نیستن

من خودم بشدت از رفتار خیلی از دوستان اصفهانی و تهرانی با مشهدی ها ناراحتم ...

مشهد شهر مهاجر پذیریه، که فرهنگ خیلی از این

مهاجرها متفاوت با مشهدی های اصلیه و ایضا خیلی از

محدودیت های مذهبی مردمو کلافه کرده ...



فک کنم دل من پر تر بود ...

اولا از راهنمایی های ارزشمند ممنون
دوما اون پروما و کباب طرقبه و ... مال شما مرفهین بی درده ...ما فقرا می ریم یه جا یه خوراک لوبیا می زنیم و خلاص

و اما سوما :
با حفظ احترام به تموم هموطنان علی الخصوص مشهدی های عزیز
این جمله ی :

مدُنـُم ُ نمـُگـُم مال همشهری های اصیل شما نیست ؟
اینو خودم با گوشای خودم از کسی شنیدم که ( سال 68) ازش آدرس پرسیده بودم

متاسفانه در اغلب شهرهایی که با سیل مسافر روبرو هستند شاهد همین فرهنگ...یا بهتره بگم بی فرهنگی در برخورد با زائر و مسافر هستیم
پریروز یه برنامه می دیدم که در شمال فرانسه یه دهکده تاریخی هست که مردم اون روستا به شکل خودجوش و داوطلبانه با پخت غذاهای خانگی ، به رایگان از مسافرها و توریست ها پذیرایی می کنن

تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل
توی همون شهر مقدس شما کاسب قدیمی و اصیل چنان قسم می خورد که این تسبیح از عقیق ساخته شده و آوردیم تسبیح رو به یه اهل فن نشون دادیم گفت : تسبیح چینی ساخته شده از سیدیوم می باشد !!!
بگذریم

در مجموع ما ایرانی ها داریم بسیار منحط می شیم
دیشب دوباره داشتم فیلم سیصد رو می دیدم
صرف نظر از هـجو و مزخرف بودن تموم شاکله های اصلی و فرعی در این فیلم یه چیزی جلب توجه کرد برام...تموم ایرانی ها رو با چهره دیو و جن نشون می دادن و خودشونو با چهره هایی زیبا و با کلاس و مهربون و شجاع...
وقتی خودمون با خودمون رفتارمون اینه
اون اجنبی مغرض حق داره ما رو به شکل دیو وحشی ترسیم کنه

ری حان سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 02:39 ب.ظ

مرسی آوا

سپاس

آقای نوستالوژی شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:46 ب.ظ

به غیبت صغری رفتی رفیق...!

سلام
ارادتی به وسعت آسمان دلم

شرمنده رفیق خوب
اندکی درگیرم
بزودی قرصامو می خورم و خوب می شم

مه سو یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 06:59 ب.ظ

وایی از روزی که غضب خدا دامنگیر ملت شه...تر و خشک باهم می سوزن...و این درد داره....درد....
خشکسالی های اخیر.....بارون کم ...یا وقتی که بارون که نعمت خداس باعث می شه کشت و زراعت مردم خراب شه.....همه ی اینا غضب هایی هست که دامنگیر همه شده....چرا که یادمون رفته برای ذره ذره نفس کشیدنمون هم باید شکرگزار نعمات خدا باشیم....و این قصه سر دراز دارد...

ایرادش اینه که با همه ی این حرف ها
بازم کسی متوجه نمی شه
بازم به رفتارمون ادامه می دیم
بازم بیدار نمی شیم ...
بازم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد