سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

چله چله ... تا خدا

اگر داستان هایی مثل  انتخابات و فوتبال و ... نبود می گفتم خدا در این بهار با ما قهر کرده

که نحس ترین بهاری بود که تا بحال به عمرم دیده ام...

که هرچه اتفاق بد

هر چه خاطره بد

هر چه وقایع ناخوشایند

هر چه سالگرد و تشییع و تدفین بود در این نابهار دیدیم و شنیدیم

و از همه تلخ تر و غیر قابل جبران تر  توقف روزشمار عمر استاد قهرمان بود که نه اجل فرصتی برای وداع برایش و برایمان گذاشت نه روزگار آرامشی می فرستد...

هنوز با این غزل می خوانم و دیوانه می شوم:


ای زمن بی خبر ! خیال تو از دل , روز تا شب هزار بار گذشته

خواب در چشم من نگشته به شبها , روزهایم به انتظار گذشته

 

چهره خویش را در آینه بنگر , تا گل و لاله را دوباره ببینی

سر تو سبز باد و روی تو گلگون ! موسم سیر لاله زار گذشته

 

تشنه بوسه توام , به که گویم , آب تسکین نمی دهد عطشم را ؟

زودتر بر سرم بیا که نگویند , دیر شد ! کار او زکار گذشته  ( )

 

سخت گیران هنوز باورشان نیست , که ز روز ازل پسند تو بودم

آه ازین کورباطنان که نبینند , عمر گل در کنار خار گذشته

 

نه همین شب ز دلسیاهی گردون , نوبر نوری از ستاره نکردم

که جدا از تو صبح دلکش روشن , روز من همچو شام تار گذشته

 

زاهدا ! هست اگر حساب و کتابی , بیم بیجا مده ز روز شمارم

که به هجران او ز سر گذراندم , روزهایی که از شمار گذشته

 

روزها هفته شد , به ماه رسیدم , ماه رفت و چه سالها ز پی هم !

در زمستان عمر مانده ام اکنون , هم خزان رفته , هم بهار گذشت

 

نی سواری گذشته است و رسیده , وقت پرداختن به مرکب چوبین

دوستان ! عمرتان دراز , بمانید ! جای غم نیست گر سوار گذشته

 

استاد محمد قهرمان



خسته و دل آزرده از وقایع تلخ روزگار... برایت فاتحه ای می خوانم تا امروز که چهل روز از پروازت گذشته به خودم بگویم :

غرض نقشیست کز ما باز مانَد

و تو ...

چه نقش زیبایی بر جا گذاشتی

منزل جدیدت مبارک



نظرات 4 + ارسال نظر
ریحانه پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 10:30 ق.ظ

امروز چله غزل هم هست

که ای صوفی شراب آنگه شود صاف...

جوجه اردک زشت پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:23 ب.ظ

چهل روزصبر کردیم شاید کسی بگوید خبر دروغ بود....این همه خبر تکذیب می شود چه می شد اگر این یکی هم تکذیب می شد
سلام

سهبا جمعه 7 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:42 ق.ظ

ای کاش این چله نشینی تمام می شد با دیدن رویش ! امان از درد فراق که پایانی ندارد ...
سلام برادر . ممنون از لطفتان . خدا رحمت کند استاد مهربانمان را .

سلام
به قول قوی زیبا.امپراتور بهار :
چهل روز صبر کردیم شاید کسی بگوید خبر دروغ بود
اما...

خدا روح استاد محمد قهرمان را شاد و در جوار ملکوتی خودش آرامش بخشد

حسرت شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:00 ب.ظ

چند سالی میشه که با آغاز فصل بهار عده ای از هنرمندان هم کوچ میکنن.

تا پیش از این چندان آشنایی با اشعار آقای قهرمان نداشتم. اما با خوندن این غزل متوجه شدم که تا چه اندازه ((شاعر)) بودند.

درود دوست من

متاسفانه حق با شماست
و باز هم متاسفانه همینه که من دیگه سالهاست که هم از پاییز و هم از بهار بدم میاد

ممکنه نظر دوستان با من متفاوت باشه اما منم مثل شما روی این غزل استاد قهرمان ...اصلا تا اسم ایشون میاد اول یاد این غزلشون می افتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد