سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

چو آفتاب و باران

سلام

اصلا قرار نداشتم که تا ضرورت ایجاب نکرده پست جدیدی بذارم اما خوندن این غزل زیبای عبدالجبار کاکایی دهن من و وبلاگم رو با هم !  آب انداخت.

دلم خواست که شما هم شریک باشین



گذشتم از هوایی ، بریدم از جهانی

به تو رسیدم از تو، به مرز مهربانی

 

کجا بدون اسمت، غریبگی نکردم

کجا پناه من شد، ازین همه نشانی

 

فلات آفتابی ،در این هوای ابری

بهشت عاشقانی، دراین جهان فانی

 

تو کوه و دشت و صحرا، تو آفتاب و دریا

تو جویبار و باران، تو باغ زنده گانی

 

تو ای بهشتم ایران، چو آفتاب و باران

به خنده می نشینی، به گریه می نشانی

 

تو می درخشی از دل، چو ماه ،ماه کامل

به میل دوستانی ، به رغم دشمنانی

 

وطن پناه ما باش ، درین غبار مسموم

درین هوا که از نو، گرفته ایم جانی

 

مگر زبان آتش ،نشیند از دعایی

مگر دعای خیری براید از دهانی

نظرات 10 + ارسال نظر
زهره حاجیان دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ http://veshto.blogfa.com

کجا بدون اسمت، غریبگی نکردم....
گفتی بنویس نوشتم
قسمت دوم داستانم با نام هذیان گویه های بیمار تخت شماره ۱۳ را در باران بخوان خدا کند خیس پریشون گویی هایم نشوید....

ممنون آبجی زهره
کاش از خدا یه چیزای دیگه هم می خواستم

باورم نمیشد به این سرعت جواب بدی
یعنی اندازه یه کامنت نوشتن ! طول کشید !!

ممنون
همین الان میرم و میخونمش
تا ته ته !!!

باران-آ دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ب.ظ

جناب سرزمین افتاب وبلاگ قشنگی دارید و پر محتوا
بخصوص اینکه با شعرهای زیبا و موسیقی آرام و دلنشین مزین شده ممنون از مطالب زیباتون
موفق و موید باشید .

سلام
شما لطف دارید
کاش آدرس وبلاگ احتمالیه خودتونم برام مینوشتین یا اسم شریفتون رو

سبز باشید

ثنائی فر دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ

ضرورت و پست جدید ؟
چه جالب اون وقت من هم یاد میگیرم و همین ماهی یک بار هم پست جدید نمیزام بعد نگید چرا کمرنگ شدی؟

زیبا بود بسیار

منظورم از ضرورت این بود که ... یه عده فقط به تایم و تاریخ کار دارن. همین که ۴۸ ساعت یا یه هفته گذشت خودشونو موظف میدونن پست جدید بذارن
حالا محتوا و کیفیتش چی میشه ... الله اعلم
من خودم نمیتونم اینجوری چیزی بنویسم
یعنی از اینهمه دوست با سواد خجالت می کشم
واسه همین بود که نوشتم ضرورت

حالا من یه چیزی گفتم
شما هم فوری بل بگیر
خب؟

فریناز دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ب.ظ

سلام آفتاب عزیز
غزل هایی یهوووووییی به چشمت می خورن که تو می مونی! از این که چقدر خوب درکشون میکنی ولی یکی دیگه سروده...

غزل هایی که به آدم جون می دن

مث یه نسیم خنک...

چقدر خوبه که گاهی یکی پیدا میشه دقیقا میفهمه که آدم منظورش چی بوده

امیر سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 ق.ظ http://tehranneshin.blogsky.com

سلام و ممنون از شعر زیبا
دعای خیر امیر بدرقه راهت باد

درود بر امیر عزیزم

از همینجا به همه دوستانی که لینکشون در وبلاگ کوچک من ثبت شده خواهش میکنم حتما سری به وبلاگ بیسار پر محتوا و خوندنیه دوست خوبم امیر بزنن

مسلما مشتریه دائمش میشین

امیر سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ http://tehranneshin.blogsky.com

وای خدای من . شرمنده شدم
این دیگه آخر تعریفه !
حالا چکار کنم با اینهمه بیننده . بابا ما نه اینقدر جا داریم
نه صندلی اضافه . حد اقل چند دست صندلی هم بهم
قرض می دادی از خجالت این همه بیننده که پاشنه در
را از جا کندند در بیام .
درود بسیار و تشکر بسیارتر دوست عزیز

سلام امیر جون
دوستای من خیلی ماهن
خودشون صندلی با خودشون میارن
نگران صندلی نباش
فوکوس کن روی پستهات
اون مهمتره داداش عزیزم

این پست آخرت که معرکه بود

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 ق.ظ

سلام و صد سلام ای کبک مستم
میان کبک ها دل بر تو بستم
...
دوباره سلام...چه سلامی چه علیکی....
مگه بهت نگفتم وقتی میخوایی بیایی خبرم کن میخوام تو پات گاو بکشم...چرا خبرم نکردی که نمیایی...اون گاو بیچاره زیر دست من خفه شد...به قول ما. من تخلیت ندارم...میدونی یعنی چی؟یعنی این که من عبرت نمیگیرم....آخه من هرچی میام تو کلاست بالاست نمیایی....این یعنی چی یعنی تو نمیخوایی بیام پیشت...بهت بگم که سخت در اشتباهی....تو بیایی یا نیایی...اگه جواب نظرامو بدی یا ندی و یا اگه نظرامو تاییدم نکنی من میام....از دست من یکی خلاصی نداری...بهت گفته باشم.....
راستی اون بیت اولی .بیت اول یه دو بیتی عاشقونه محلیه که عاشقه مبره تو کوه و بیابون میخونه و نی میزنه...ای بسوزه پدر عاشقی.....نترس من عاشقت نشدم....

سلام بر کاکا هادی خودم
خوبی عزیز؟
ببخش
من باید یه تجدید نظر اساسی توی رفتارم بکنم

تعداد تذکرهای دریافتیم از جانب دوستان مبنی بر سر نزدن به وبلاگشون داره زیاد میشه و من فقط و فقط به عذر خواهی نمیتونم تکیه کنم

بابت اون بیت عاشقانه محلی هم ممنون
تو که خودت سلطان عشاق در دل کوهی داداش !!

هر کی که ندونه من که می دونم !

سهبا چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:24 ق.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

سلام علیکم . روز خوش . فعلا به قول خانم ثنایی فر نازنین تیک حضور بزنید تا بعدتر بیایم باز ...

و علیکم
شما هر وقت بیایید صاحب اختیارید

منتها این بعدتره شما نمیدانم کی باشد و بشود !!!

شب های نقره ای چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:51 ق.ظ http://silvernights.blogsky.com/

سلام
شعر زیبایی بود از شاعر بزرگی
موفق باشیدو ماندگار
کد رو هم در کامنت بعدی خصوصی می فرستم

سلام
خواهش می کنم
شما لطف دارید
قابل شما رو نداشت

خوشحالم که خوشتون اومده. باعث افتخاره

باران-آ جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ http://taranome-baran.blogsky.com

سلام جناب سرزمین آفتاب
ممنونم از لطفتون .من به تازگی وبلاگ درست کردم زیاد مطلب ننوشتم البته شعر زیاد نوشتم ولی هنوز وارد وبلاگم نکردم . و حقیقتش زیاد وارد نیستم هنوز وبلاگم کامل نیست فعلا فقط مطلب مینویسم .
موفق و موید باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد