سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

بیست و چهار

 


تقدیم به دوستان خوبم:



تلخ ترین سمفونی دنیا


نواخته میشود


وقتی که زنی


در ساعت بیست و چهار


پیچیده در لابلای چادر شب


تمام دنیایش را


در زباله ها جستجو می کند


پی نوشت:

نمی دونم تا حالا با همچین تصویر تلخی روبرو شدین ؟هیچ فکر کردین که ...

نظرات 13 + ارسال نظر
سمیرا چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

چقدر هم غمبار است این سمفونی...سمفونی درد و تلخکامی...همه ما در این زباله گرد شدنش مقصریم...همه ما اگر دستانمان را به هم داده بودیم اندک اندک بارگران این زنها و بچه ها برداشته میشد تا دیگر درد مفهوم همیشگیشان نباشد

تا وقتی درد های ما مشترک نیست
نگاهمان
منافعمان
و گامهایمان یکسو نیستند
روال همین خواهد بود و شاید بدتر هم بشود

فرداد پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:29 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

سلام بر آفتابی که شبها هم می تابد...
زیاد دیدم...زیاد می بینم...
و
از چشمهام خسته ام.
دل و چشمم دشمن یگدیگرند.

سلام بر خوش ذوق ترین عکاس دنیا

چطوری مرد مهربون

میفهمم چی می گی
اما...
ز دست دیده و دل هر دو ! فریاد

امیر پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ http://tehranneshin.blogsky.com

بله این تلخی را بارها چشیده ام
زهر تلخیست که هر بار حاصلی جز شرمساری و
سر افکندگی ندارد چراکه ما نیز در این حقیقت تلخ
سهمی داریم یک کمتر یکی بیشتر وچه باید کرد وقتی
که یک دست صدا ندارد و نه تنها صدا که توانی هم ندارد
ای کاش یک میلیونیم هزینه های تبلیغاتی کشورمان در
داخل و خارج و اینهه ناکجاآبادهای کهکشانها صرف ساماندهی این صحنه های تلخ می شد .

میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
می خواری و مستی ره و رسم دگری داشت

ممنون امیر جان

لیلی سا پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ب.ظ http://ghadam-ghadam.persianblog.ir

درد داره....قلبم گرفت

خدا نکنه

ولی حق با شماس
قلب آدمو فشار می ده

فریناز جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ق.ظ

دلت میخواد خونه ت کوچیک تر بود و یه اتاقاش می شد واسه آفتابی که توی شب می درخشه...

چه کورچشمایی که شب ها...

دلم خون می شه

کاش همه خونه ها کوچیکتر اما روزهای اتاقاش آفتابی و شباش مهتابی بود
کاش این حکایتها بیخ گوشمون نبود و تا حالا حل شده بود

مهرداد شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ق.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

زخمه بر ساز زدی از ته دل
قطره اشکی زدل سنگ چکید
به خیال خوش من شبنم بود
ای دریغا دل دیوار تپید...

چقدر این شعرت ( که حدس می زنم شعر خودت هم باشه ) قشنگ و گویاس

سارا.:: زندگی من و همسرم::. شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ http://zendegi-manoto.blogfa.com

سهبا یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ق.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

چه دلتنگم این روزها ...
سلام .

الا بذکر الله تطمئن القلوب


وعلیکم.

مذاب ها یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

سلام دوست خوبم
این تلخ است اما تلخ ترین نیست ، باز هم این زن باید خدایش را بگونه ایی شاکر باشد که هنوز آنقدر شرف دارد که در ساعت بیست و چهار دنیایش را در زباله ها جستجو میکند و نه در آغوش های پلید و مشمئز کننده ، هنوز تن عریانش در قداست چادرش بکر است و تن به ابتذال نسپرده است.

من مطمئن نیستم زباله ها آنقدر حمایتش کنند که کار به روایت های تلخ تر نرسد
دیده ایم
زیاد پیش آمده
اما به قول تو
برای اکنون این زن میتوان موقتا شاکر بود

شب های نقره ای یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ http://silvernights.blogsky.com/

سلام آفتاب خانوم
عزیز این کد رو دقیقن از تو قالب خودمون کپی کردم
انتهایی ترین قسمت ویرایش قالب وبلاگت دقیقن کپی کن بدون هیچ تغییری
صددر صد می خونه

<!-- Begin MeLoDiC.blogfa.com -->
<script language="javascript" type="text/javascript"
src="http://moorche.persiangig.com/MeLoDiC/JS-Code/1/RainPiano.js"></script>
<!-- End MeLoDiC.blogfa.com -->


اینکه وبلاگت بلاگ اسکای باشه یا بلاگفا فرق نمی کنه امتحان کن حتمن خبرم کن

سلام ئاگرین عزیز
و
ممنون

فقط بخدا من دختر یا خانوم نیستم

جرات نمی کنم بگویم مرد
که کلمه سنگینی ست
اما مونث نیستم عزیز !

مهرداد یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:44 ب.ظ http://kahkashan51.blogsky.com

بله عزیز
این شعر رو توی یکی از پست های زیبای داداش فرداد تقدیم گل روش کردم...

دست گل جفتتون درد نکنه

مذاب ها دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ب.ظ http://mozabha.blogsky.com

بعضی وقت ها هم عدم آگاهی ها باعث میشود که شرایط زندگی بعضی از انسانها رو به بهبود نرود ، بخصوص اگر با نوعی تن دادن و تسلیم شرایط موجود شدن همراه شود ...
امید که انسانهایی در چنین شرایطی با کمی کسب آگاهی و کمی اراده و پشتکار با حمایت نهادهای حمایتی چنین بحرانهایی را در زندگی مدیریت کنند و به شرایطی بهتر دست یابند .

هر چه می کشیم از همین ندانستن ها و نادانی هایمان است
ریشه هم در بسیاری از چیزها نهفته است
اما تصمیم ندارم از ریشه های سیاسی داستان چیزی بگویم

فقط آرزو می کنم این سایه نحس فقر و نا آگاهی هرچه سریعتر از سر مردم ما کم شود

زهرا سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ق.ظ

فقط میتونم بگم خدایا خودت نزار .......................
مگه ما بنده هات چقدر توانایی داریم که با این همه درد بسازیم

دقیقا حرف دل منو زدی

گاهی دیدن درد هم دل آدمو به درد میاره

برای فهمیدنش حتما لازم نیست که توی جسم و روح خودمون باشه

درد هر جا و پیش هر کی که باشه درده !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد