سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

الو ؟ آتش نشانی ؟ ها ها ها !

امروز غروب توی اتاق کارم نشسته بودم و طبق معمول روزهایی که اینجا کشیکم  و هر چند ساعت یه زنگی به بعضی از ارگانهای مرتبط میزنم و یه چاق سلامتی و پرسیدن اوضاع و احوال ٬ زنگ زدم به ۱۲۵ و مثل همیشه خودمو معرفی کردم و پرسیدم : امروز که بحمدلله گزارش خاص و اتفاق ناجوری ثبت نشده؟( باید نتیجه این پرسش ها رو توی فرم گزارش کشیک هم بنویسیم)  آقای قنبری که از بس زنگ زدم دیگه منومی شناسه گفت : نه شکر خدا امروز تا اینجا همه چیز عادی و روتین و مثل اغلب روزای دیگه بود و ... که اون یکی تلفن زنگ زد.

بنده خدا فورا به من گفت : گوشی و تلفنو جواب داد. صدا واضح و بلند بود و منم می شنیدم که طرف پای تلفن گفت : آقا آتش نشانی؟ می خواستم بگم فورا بیایین.آخه من جواب متلک این دوستم رو خوب دادم الان داره ...ش می سوزه ! بیایین خاموشش کنین ... !

آقای قنبری یه نفس عمیق کشید و گفت : خدا شفات بده و گوشی رو قطع کرد.

سعی کردم به روی خودم نیارم و حرف رو ادامه بدم

وقتایی که بهشون زنگ می زنم دلم نمی خواد فقط یه زنگ و گزارش گیری اداری باشه وسعی می کنم بفهمم کارشون چقدر سخته و کمی مودب و گاهی یه کم صمیمی و دوستانه یه گپ و گفت دوـ سه دقیقه ای هم راه میندازم که هم بهشون بر نخوره هم کمی حس و حالشون عوض بشه. به همین خاطر اومدم ادامه حرف رو بگیرم و برم جلو که باز زنگ تلفن!

اینبار صدای یه مرد بالغ می اومد. گفت : آتش نشانی؟ می خوام بپرسم اگه ( ... !! )زن و بچه ت! آتیش بگیره چه جوری خاموشش می کنین؟ بعد هم بلند بلند خندید و قطع کرد.

اینبار قنبری از اینکه من مکالمه رو شنیده بودم کمی خجالت کشید و سکوت کرد.

متعجب پرسیدم: روزی چند تا تماس اینجوری دارین؟

گفت :تازه اینا که شنیدین خوب خوباش بود !! ما هم که دیگه عادت کردیم اما فردا تشریف بیارین اینجا تا از روی سیستم کامپیوتری ثبت تماس های مردمی بهتون نشون بدم که از مجموع ۷۵۰ - ۸۰۰ تماس روزانه تقریبا ۹۵ درصدشون از همیناس !!!

مغزم سوت کشید !

یعنی ما ! مردم قرن ۲۱  که توی یه کشور غیر عقب افتاده و  توی مرکز استان ٬ در یه شهر نزدیک پایتخت داریم زندگی می کنیم هنوز اینهمه مشکلات و بدبختی و درگیری تربیتی - رفتاری  داریم ؟

می دونستم یه مقدار داریم...اما دیگه نه اینهمه !!

من واقعا الان هنوز توی شوکم .

۹۵ درصد از ۸۰۰ تماس ورودی هر روز ٬ به فحش و سرکار گذاشتن و تمسخر یه سری آدم که نه سیاسی هستن نه می شناسیمشون نه به ما بدی کردن صرف میشه؟؟؟ 

خواستم بگم خجالت آوره . دیدم خجالت آور واژه ی محدودیه برای توصیف این قصه پر غصه !

مشکل خیلی عمیقه !


یکی از دوستان دوسال پیش برای ماموریت رفته بود مالزی ( سوئد و کانادا  نه ها !! مالزی !  )

می گفت : مردم مالزی ۶۰ ساله که از روی درخت اومدن پایین و دارن روی زمین زندگی می کنن !

ولی توی همین مدت بیا ببین چقدر فرهنگشون عوض شده

من الان یاد فرهنگ و تمدنی می افتم که توی کتاب های تاریخ در موردشون می خوندیم : چندین هزار سال قبل دو شاخه مادها و پارتها در بخش هایی از سرزمین ایران سکنی گزیده و تمدن های خویش را پایه گذاری کردند و ...


چند هزار سال سابقه فرهنگ و تمدن داریم اون وقت امروز و هنوز داریم زنگ می زنیم و فحش می دیم و می خندیم ؟؟؟؟ اونم به کسی که باهاش هیچ خصومتی نداریم و تا امروزم ندیدیمش؟؟

از امشب

توی فیس بوک یا توی هر صفحه مسخره و غیر مسخره دیگه ای کسی از تمدن و سابقه فرهنگ پر افتخارش لاف مفت بزنه چنان حالشو می کنم توی قوطی که بره صفحه خودشو حذف کنه

بهش می گم ما ایرانی ها  اکثرمون یه مشت آدم بی ادب و بی فرهنگیم  که شعور و درکمون اندازه سواد و رفتارامونه. بهش می گم چنان آبرویی از اجداد و تمدن درخشانمون بردیم که گاهی خجالت می کشم بگم منم ایرانی ام. کشورهای دیگه یه گربه گیر می کنه توی لوله آب . ملت زنگ می زنن و نیروهای امداد و نجات میان و گربه رو در میارن و مردم به شدت تشویقشون می کنن و  کلی هم توی اخبارشون تصاویرشو نشون می دن. اینجا ما زنگ می زنیم به آتش نشانی و لیچار بارشون می کنیم ؟؟؟؟؟ !!!!!


خدا به دادمون برسه و مسببین اینهمه عقب موندگی فکری - تربیتی این ملت رو به لعنت ابدی دچار کنه.


اصلا حالم خوب نیست... 


پی نوشت :

چند ماه پیش رفته بودیم بازدید از اورژانس که اونجا هم همین مشکل پیش اومد.مسوول کشیک اورژانس هم گفت ما بالای ۹۰ درصد تماسهایی که داریم مال مزاحمین تلفنیه...

ببینین. قابل قبول نیست. اما می گیم اونا خانوم هستن و یه عده جوان بیکار که توی تربیتشون ایرادی هست برای خنده و مسخره بازی  و شاید برای اینکه بخوان به هر حال یه عقده یا مشکل درونی رو به نوعی ارضا کنن زنگ می زنن تا صدای یه خانوم رو بشنون و ...

گفتم که. قابل قبول نیست اما قابل فهمه.

ولی  آتش نشانی! که همه مذکر و خسته و ...حوصله ل.ا.س زدن با احدی رو هم ندارن دیگه قابل فهم هم نیست برام.

یکی به من بگه ما چه مرگمونه ؟



نظرات 6 + ارسال نظر
سهبا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:51 ب.ظ

یه وقتایی سکوت بهترین گزینه ست , درست مثل الان و حال خراب من که با خوندن مطلب شما خرابتر شد ! ای امان از دست من و ما !
لطف کنید و اگر فهمیدید ما چه مرگمونه , به منم بفرمایید بلکم چاره ای بیندیشیم !

جنس مشکلات من و شما فرق می کنه
لذا این اندیشیدن ها به درد ما نمی خوره

مشکلات ما بزرگتر و ریشه دارتر از ایناس که بشه یه فکر فوری - فوتی براش کرد
برای ما ایرانی ها باید ...
بگذریم
الان متهم می شم به تندخویی
اما
این ایرانی هایی که داریم می بینیم آبروی کشور رو بردن
قبلا آبروی فرهنگ و تمدنمون رو هم به باد دادن

ما خیلی هنر کنیم آبروی کشورمون رو بیشتر از این نبریم

خدا حال دلتون رو خوب کنه
حول حالنا الی احسن الحال!!!

زینب دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ق.ظ http://inrouzha.mihanblog.com

خواستم یا نگاه روانشناسانه به قضیه جواب بدم دیدم روان شناسی به اندازه کافی پاسخ گو نیست
خواستم جامعه شناسانه بررسیش کنم دیدم وسعت اتفاق رو توجیه نمیکنه
بررسی پیشینه فرهنگی و تمدن و ازین حرفا هم...
تربیت دینی،خوانوادگی هم توجیه کننده نیست...
آخه درد اینجاست که این کارا اصلا انسانی نیست،تا بخوای با نظریه های روان شناسانه و جامعه شناسانه و معضل فرهنگی و عقده و هزار چیز دیگه توضیحش بدی!متاسفم
شاید تقصیر آموزش ماست که انسان بودنو پرورش نداد

به نکته خوبی اشاره کردی : «... این کارا اصلا انسانی نیست...»

آموزش یه امر خیلی وسیعه
دیروز توی بریده اخبار که وسط صفحه یاهو می زنه یه عکس و متنی رو گذاشته بود که کسی آگاهانه یا بی خبر ماشینشو در محل مخصوص پارک افراد معلول ( روی زمین با علامت ویلچر مشخص شده بود ) پارک کرده بود. دوربین های امنیت و ترافیک عکسشو گرفته بودن و با درج اسم صاحب ماشین ( لابد از روی پلاک شناساییش کردن ) نوشته بودن که فلانی این عمل «ناجوانمردانه » رو انجام داده !
یعنی چنین عملی از نظر همه اونها مذمومه و اینکارو زشت می دونن و رسانه هم وظیفه خودش می دونه که اینو علنی کنه تا هم آموزش رو ادامه بده هم با این افراد برخورد کرده باشه هم به دنیا بگن داشته های تربیتی - اجتماعی ما اینه !
اگه ما بودیم لابد می گفتیم که تیز بازی در آوردیم و یه جای پارک مشتی جور کردیم

نه ؟

ثنائی فر دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:43 ق.ظ

سکوت به ز هر سخن
متاسفم برای خودهامان

خط اول کامنت شما حق مطلب رو ادا کرد

سکوت به ز هر سخن
چون در مقابل این فاجعه و وسعتش واقعا نمی دونم باید چی بگم

حسرت دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 ب.ظ http://hasrat9.mihanblog.com

تاریخ رو باید فراموش کرد. حقیقت این هست که ما از لحاظ فرهنگی جزو کشورهای عقب افتاده هستیم. اونچه که به ذهن ناقص من میاد اینه که عمده مشکلات فرهنگی ما به عدم اموزش مناسب در حساسترین مقطع سنی ( دوران تحصیل) برمیگرده.

منم موافقم
با اینکه پز های تاریخی رو باید فراموش کرد

در کنارش باید فراموش کنیم ما کی بودیم
چون
قویآ معتقدم اسلاف و اجداد ما از اینکه ما میراث دار اسم نجیب و پاکشون شدیم روحشون عذاب می کشه

فقط وقتی حق داریم به اونها افتخار کنیم که اگه نتونستیم چیزی برای این سرزمین اضافه کنیم لا اقل از داشته های ادب و فرهنگ و تمدنش کم هم نکنیم

بازم می گم
خدا مسببین این عقب ماندگی فرهنگی رو لعنت کنه

جوجه اردک زشت دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:12 ب.ظ

سلام مهربان فرهیخته

در مراحل رشد شخصیت به مرحله قانون گریزی می رسیم و فرزندان گاها دو تا چهار ساله از قوانین خانواده سرپیچی می کنند و چون این قانون گریزی رابا شیرین زبانی کودکانه یکی می دانیم گاه تشویق هم می شود. و این باعث می شود که قانون گریزی را نشانه ای برای جلب توجه یا نشانه برتری خود بردیگران می دانیم و این می شود که برای پذیرفته شدن از سوی گروه دوستان باید کاری کرد کارستان و این می شود که ...
سادیسم اجتماعی بخشی از بدنه تربیت اجتماعی کشورمان را در برگرفته است. کافیست در جمعی از یک قانون گریزی ساده مثل تقلب خاطره ای بگویی در آنی همه اعتراف های عجیب و غریبی از این هنجار شکنی می گویندو هرکه نوع هنجارشکنی اش حیرت برانگیز تر باشد عقده روانی گوینده تسکین می یابد

درود یار ماندگار

با تمام آنچه نوشتید موافقم
اما این ، تنها صورت مساله است

سالهاست در این دیار نه به ریشه و علل مشکلات پرداخته شده و نه برای این مسایل درمانی اندیشیده اند
قانون گریزی و هنجار شکنی بستری مناسب نیز می خواهد
خریدارانی که خود روغن این آتش را زیاد می کنند
افسوس من هم به همین دلیل است
ریشه بسیار عمیق تر از آنست که می پنداریم
اما هیچکس به فکر نیست
نسل هاست که به خواب و بر باد رفته ایم و خندان و خاموش نظاره گر همین رفتار های هنجار شکنانه و گاه به دلیل فقر فرهنگی مان ، خنده آور !
درد من و تو این است که چقدر این ریشه عمیق و افسوس که خواب متولیان این باز سازی _ از خانه تا اجتماع _ عمیق تر است

سبز باشید

فریناز سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:27 ق.ظ

سلام...

حتما یادشون رفته سرمشقای دوران ابتدایی و راهنمایی رو با قلم درشت

ادب آداب دارد
بی ادب آداب ندارد


چقدر نمی فهمیدم اون زمان یعنی چی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد