سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

هفت سینی به رنگ دل دوستان

به بنفشه

به گل

به سبزه درود


سلام و عید همه تون مبارک

می دونم که وقتی این پست رو می خونین یا نزدیک عیده یا تازه عید شده  و قاعدتآ شما هم خیلی وقت ندارین

پس بدون فوت وقت بریم و دقایقی مهمون سفره هفت سین عزیزان خوش سلیقه باشیم.

سال همه تون سبز


**( راستی...خیلی از دوستان اعلام آمادگی کردن اما احتمالآ بخاطر ایام پایانی سال فرصتشو پیدا نکردن- نمی گیم بد قولی کردن- ولی من به احترام همه اونهایی که اعلام آمادگی رو به اجرا هم پیوند زدن این پست رو با تنها سه شرکت کننده منتشر می کنم. بقیه هم اگه فرصتی پیدا کردن عکس هفت سین شونو برام بفرستن که به انتهای همین پست اضافه بشه)



وبلاگ جوگیریات ( بابک اسحاقی)




نیایش کوچولو ( وبلاگ سایه سار زندگی)

(۱)


و (۲)





ریحانه-وبلاگ گفتگو در تنهایی



و باز هم :


***



وبلاگ متروک ترین امپرطوری بهار  



و اینم هفت سین آقا بزرگ




نظرات 42 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ق.ظ

سلام...هفت سینا خیلی خوشگلن...
باشه قبول کردم که اومدی ولی نظرت ثبت نشده..حالا هم اتفاقی نیفتاده..فکر کن تازه اپ کردم و مخوایی کامنت بزاری...بیا و همونچیزایی که نوشته بودی رو دوباره بنویس ..باشه کاکا جون...بیایی...از دیشب مش منتظر حضور دوبرتم...باشه..اگه نیومدی..میام به زور میبرمت تو وبم و مجبورت میکنم واسم کامنت بزاری...

سلام کاکا
خوبی؟
عیدت مبارک
چشم
بخدا الان میام

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:06 ق.ظ

وای من اول شدم....حالا نوبت توئه که بیایی...یالا بیا..

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ق.ظ

کاکا جان بیاییا...من منتظرم کامنتت رو بخونم....

ا.ط.ا.ع.ت

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ب.ظ

کاکا بیا نه....امروز نیومدی وب

هادی جون نبودم بخدا
ببخش

شنگین کلک چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ق.ظ http://shang.blogsky.com

خوبی داداش ؟
اومدم فرارسیدن سال نو را
بهت تبریک بگم . امیدوارم
سال خوبی را شروع کنی
لبت خندان و کامت شیرین باد

سلام شنگین عزیزم
همیشه از دیدن و خوندن کامنت هات خوشحال می شم
الان هم مثل همیشه
منم برات سال خوبی آرزو می کنم
سالی که پر از سلامتی و برکت باشه

سهبا چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ق.ظ

سلام و صد سلام و سپاس بی پایان من خدمت برادر بزرگوارم . ممنون از زحمتی که کشیدید و رنگ بخشیدید به بهارمان . امید که همیشه شاد و پرانرژی باشید و قلبتان لبالب از آرزوهای قشنگ و شادیهای ماندنی باشد .
بهارتان سبز و دلتان گرم و لبخندتان همیشگی باشد برادر .

سلام
عید شما مبارک
آرزو می کنم زیر سایه ثامن الائمه سلامت و شاد باشید
من هم تشکر می کنم که علیرغم کمبود وقت ، زمان گذاشتید و با کمک نیایش عزیز هفت سین زیبایی رو به تصویر کشیدید
خورشید مهر بر فراز کانون خانواده محترمتان همیشه تابان باد

[ بدون نام ] چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:44 ب.ظ

سلام کاکا جان...امیدوارم سال خوبی پیشرو داشته باشی..سالی پر از موفقیت...
هر وقت اومدی بیا کامنتت رو دوباه بنویس...

هادی عزیزم
ترکوندی ها !

ریحانه چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:05 ب.ظ

سلام ...سال نوتون مبارک

راستشو بخواید من کلی برنامه داشتم واسه هفت سین وای چون خیلی گرفتار بودم ...نشد

+ کلن بی هنرم خو ولی بخدا کار رنگ ظرف ها اینا کار خودمه

تخم مرغ و آیینه هم یادم رفت

سلام
عیدتون مبارک
هنوزم دیر نشده ...

ریحانه چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:09 ب.ظ

http://upload.tehran98.com/img1/6sn17gq2xuedayjtslah.jpg

سپاس
خیلی قشنگه
ممنون

ریحانه چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:11 ب.ظ

راستی دوربینم هم که می بینید دیگه

دوربین رو ؟؟؟؟
کجا؟؟؟!

ریحانه چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ب.ظ

http://www.persiancards.com/clips/view/norooz1

کلیپ کوتاه و جالبی بود
متشکرم

با اجازه توی کامپویتر خودمم ثبت {save} ش کردم

ریحانه پنج‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:38 ق.ظ

گفتمش بیا،عاشقم هنوز

خنده کرد و گفت:درغمت بسوز

هرچه میکشم ای یاران،ازجفای اوست

گریه های من ای یاران،از برای اوست

درفراق او عاشقان،خسته جان شدم

این ترانه را چگونه سرکنم که بی زبان شدم

میشود بهار،عاشقان،جاودان از او

پس دگر مپرس چرا بدون او چنان خزان شدم

رفته ای برون،چون جوانیم

طی شد این چنین،زندگانیم

دردلم هنوز ای یاران،اشتیاق اوست

ناله های من ای یاران،از فراق اوست

درفراق او عاشقان،خسته جان شدم

این ترانه را چگونه سرکنم که بی زبان شدم

میشود بهار،عاشقان،جاودان از او

پس دگر مپرس چرا بدون او چنان خزان شدم

ترانه ( یا احتمالا تصنیف ) قشنگیه
شاعرش؟

[ بدون نام ] جمعه 2 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:12 ب.ظ

سلام کاکا..هنوز بر نگشتی از سفر...نمیدونی روزی چن بار میام وبت...
هر وقت اومدی ه یه سر بیا


یعنی خداوکیلی روی من کم شد
اگه همین الان رفتی و کامنت منو ندیدی بیا و هر چی دلت خواست بنویس
قبوله ؟

ریحانه شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:51 ق.ظ

این شعر رو کامکار ها اجرا کردند . . .شاعر شو نمیدونم بخدا

..
منظورم کیفیت دوربین بود ، آخه دوربینمونو دزد بود ،با گوشی

عکس گرفتم

کیفیتش بدک نبود
حداقل واسه آپلود خیلی منو به دردسر ننداخت

دزد؟؟؟
همینه که اسلام می گه‌:
السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما !!

اگه اجرا می شد که خیلی خوب بود

[ بدون نام ] شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:57 ق.ظ

به به ..باد آمد و بوی عنبر آورد از خانه مشتی قنبر آورد..
..
از سفر قندهار برگشتی...؟..خوش گذشت....کجاها رفتین...
اول سال نو مبارک..امید وارم سالی پر از خوبی باشه وبس...
دوم..اینو بدون..اگه امروزم نیومده بودی..بازم میومدم کامنت میزاشتم واست..فکر کردی یه کامنت همینجوری پرید..دیگه تموم..نه خالو جان...از این خبرا نی..باید بیایی و دوباره کامنت بزاری...ممنون که اومدی...
خدایش تو این چن روز اگه بگم سی بار اومدم ببیننم که کامنتا رو جواب دادی یا نه.که هر بار مایوسانه بر میگشتم...
وای کاکا جون..کی منو برداشتین واسه خودتون ک خودمم خبر ندارم..قضیه چیه..مگه شکارچی چی گفته بوده...
مخاطبای خاص کیه؟..اگه یه کم دقت کرده بودی میتونستی بفهمی که کدوم مخاطب خاصم تویی...یه بار دیگه برو بین کدومش خودتی..تقلب مقلب هم نیستا..خودت باید بفهمی.
راستی تو این چن روز اینقده کنجکاو شده بودم که چی نوشته بوده که پریده...
ممنون که اومدی....کاکا جون خودم...

سلام کا
خوبی؟
آره به جان خودم
جواب کامنتهامو که نوشتم بدو بدو رفتم و برات کامنت گذاشتم
گفتم امشبم بیاد و کامنت نذاشته باشم احتمالا خطر مرگ در کمینم خواهد بود

جدی؟
باشه حتما دوباره سر می زنم ببینم موضوعی که می گی چی بوده

جوجه اردک زشت شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:17 ق.ظ

بهار زیر نویس شوق خداست به لهجه رنگارنگ گل و شکوفه
امیدوارم که سال شکوفایی آرزوهایتان امسال باشد

آمین

درودی سبز معطر به شمیم بهار

امیدوارم امسال برای شما سال خوبی باشه

راستی
بعضی ها قول داده بودن اگه یه وروجک عزیز امان داد یه عکس از هفت سینشون بفرستن
حالا دیگه نمی دونم مشکل از هفت سین بود یا از قول یا از دوربین...شاید دوربین شمارو هم مثل دوربین ریحانه خانوم دزد برده !

[ بدون نام ] شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:24 ق.ظ

راستی کاکا جون. اون شعر که ریحانه خانووم نوشته مال هوشنگ ابتهاجه.

یک - ممنون
دو - قابل توجه ریحانه خانوم (‌و البته خودم ! )

مریم شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:40 ب.ظ

سلام داداش
عیدتون مبارک
ایشالله سال خوب و خوشی داشته باشین
شرمنده دیر شد
چون قول داده بود گذاشتم عکسو فقط خبر بین رسیده دستتون یا خیر؟؟؟

سلام
یه لینک رسیده
حالا ببینم می تونم بارگذاریش کنم یا نه

به هر حال ممنون

**
ممنون.عکس قشنگی بود. دستتون درد نکنه.انجام شد

جوجه اردک زشت یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:17 ق.ظ

جون خودم سر قولم بودم و تقدیم کردم ایمیل رو چک بفرمایید

سلام قوی زیبا
راستش تا دیروز ظهر چیزی نداشتم
الان مجددآ چک می کنم و ...ممنون


**
مجددا سلام و تشکر
عکس بسیار زیبایی بود ...و انجام شد
ممنون که قابل دونستید

ریحانه یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ق.ظ

گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد
ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد
در تیر رس من گره انداخت به ابرو
آهسته کمان و سپر از دست من افتاد
بی دغدغه بی هیچ نبردی دلم آرام
در دام دوتا چشم دو شمشیر زن افتاد
می خواستم از او بگریزم دلم اما
این کهنه رکاب از نفس از تاختن افتاد
لرزید دلم مثل همان روز که چشمم
در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد

درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:
من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد.
"حمیدرضا برقعی"

آخ آخ آخ ... عجب حکایتی درست کرده این شاعر لامصب

یعنی کامل رفتم توی حال و هوای سنتی و قدیمی و خاص اون ابیات بالایی

بعد یهو :
چایی تان از دهن افتاد

درست مثل کسی که از خواب می پره شدم
خیلی عالی بود
ممنون از ین حسن انتخاب ( کما فی السابق )

[ بدون نام ] یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 05:28 ب.ظ

ببین نمیایی..بعد میگی چرا عصبی میشی..
راستی نظرت درباره شعرم هم بگو...
یالا بیا کاکا

.............
راستش...
چون شعرت خیلی ارتباط مستقیم با متن پستت نداشت ( یا حداقل من اینجوری حس کردم) چیزی در مورد شعرت ننوشتم
البته منم مثل تو فکر می کنم که شعر آیینه ی زندگی واقعی ماست و می تونه بیانگر احساسات و عواطف ما در زندگی روزمره مون باشه
اما در مجموع به نظر من شعرت از پستت خیلی قوی تر بود
کمی محتوای پستت از یه همچین شعر خوبی دور یا بهتره بگیم عقب مونده بود
همچنین باید بگم شعرت با اینکه خیلی خوب و روان و راحت و نسبتا قوی بود و اختصار مناسبی هم داشت اما در بعضی جاها دیگه خیلی از حالت شعر خارج و به یه نثر معمولی نزدیک شده بود بدون اینکه هیچ نکته یا اشاره یا تخیل یا تصویر سازی شعرگونه یی در اون دیده بشه
مثلا در قسمتی نوشتی :

"...آن میوه شاخه بالایی درخت است
که دست تو به ان نمیرسد.
از درخت بالا میروی
که بچینی اش... "

در سایر قسمت ها اون پارادوکس زیبایی که بین شیرین و شیرین ! ایجاد کرده بودی خیلی شعر رو قشنگ کرده بود

ببخشید
اینجا جای نقد شعرت نبود اما چون همینجا پرسیدی منم تنبلی کردم و جوابت رو همینجا نوشتم
امیدوارم منو ببخشی هادی عزیزم
راستی یه سوال

تو اینهمه اومدی و رفتی
توی خونه تون هفت سین نداشتی که منو به دیدنش مهمون کنی خسیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یا بهتره بپرسم اصلا موضوع پست منو خوندی و متوجه شدی؟؟؟ از بس که عجولی !!
چیکار کنم...پرسپولیسی هستی دیگه !

[ بدون نام ] یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:13 ب.ظ

س..
یه سوال دارم...تو اصلا فهمیدی مخاصب خاص شماره چند بودی؟..
درسته شعرم به نثرم ربطی نداشت..یعنی از اول هم قرار نبوده ربطی داشته باشه .به همین خاطر هم تو ادامه مطلب نوشتمش...اون نثرم هم اصلا یه نثر ادبی نبود..صرفا خاطراتی که تو این مدت با دوستام داشتم رو گفته بودم...
ممون از نقدت به شعرم..من کلا از قوانین شعر چیزی نمیدونم..همش دیمیه مال من...

..
ختم کلام
عشق است پرسپولیس..

نه عزیزم
متوجه نشدم کدوم مخاطب خاصت من بودم. آخه بقیه مخاطبینت بدون ریش و سبیل بودن ترسیدم منم بذاری جزو همون گروه و عواقب بعدیش گریبانگیرم بشه

راستی !

آسمان گفتا که من هم آبی ام !!
عشق می ورزم که استقلالی ام !

حالا ختم کلام!

[ بدون نام ] یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:25 ب.ظ

یه سوا دیگه..
خداییش ادامه مطلبم رو کامل خوندی یا نه؟..
..
مدیر منگل ما
حاج علی فقح الله

بله عزیز
کامل خوندم

اما...
حیف شد
امسال سردار آوردین
سلطان آوردین
کهکشانی ها رو آوردین
جادوگر آوردین

آخرشم یا ته جدول بودین یا از شیشم بالاتر نیومدین
خیلی زشته
نه؟

[ بدون نام ] یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:26 ب.ظ

من چن بار تو وب خودم به کامنتای بقیه جواب دادم که به کامنتای تو جواب ندادم..
گردن ما از مو هم باریک تره ..همه زدن تو هم بیا بزن...

اینکه دلیل نشد
خوب منبعد منم به کامنتات جواب ندم؟
یعنی بقیه اونجا الکی کامنت می ذارن ؟ سر کاریه ؟... چی بگم...پرسپولیسی هستی دیگه

[ بدون نام ] دوشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:19 ق.ظ

نه اونا الکی کامنت نمیزارن...اکثر کامنتایی که واسه من میدن شعره یا یه متن ادبیه..حالا من چی جوابشون بدم..بنویسم هزار آفرین.؟..
من پیامای خصوصی زیاد دارم..
و همچنین من به همه کامنتا جواب میدم ولی تو وب خودشون..
راستش رو بخوایی یه مدت قبل تو وب خودم جوابشون میدادم ولی یه کم یه جور بود.اخه وقتی تو وب خودت جواب میدی دیگه حس اون نیست که بری تو وب طرف.
..
شایدم یه زمانی منم تو وب خودم جوابا رو دادم.
..
یه سوال ..یعنی تا قبل از امشب دقت نکرده بودی...خیلی واضح بود که منظورم تویی.
...
منم به دل نگرفتم آخه کیسه کشا بیشتر از این ازشون انتظار نمیره..تقصیر خودت نی.

حالا بخش اول حرفت که...بگذریم

اما عزیزم
وقتی لنگی هستی چی می تونم بگم؟ بازم کیسه بهتر از لنگ و اینجور چیزاس که !

[ بدون نام ] دوشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:22 ق.ظ

راستی اینکه به کامنتای من جواب بدی یا نه...صلاح مملکت خویش خسروان دانند.

لوس

شکارچی زمان دوشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:08 ق.ظ http://www.timehunter.blogfa.com

سلام.بلاگ اسکای پروفایل نداره یا خودت حذفش کردی یا من ندیدمش؟(گزینه چهارم هیچکدام!!!)

سلام
خوش اومدید
احتمالا گزینه سوم !!
چون در واقع پروفایل روی اسم خود نویسنده تعبیه شده
پایان هر پست اسم نویسنده هست
اگه روش کلیک کنین مستقیم می ره توی پروفایل

شکارچی زمان دوشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:39 ب.ظ http://www.timehunter.blogfa.com

من فقط دنبال یه تصور کوچیک از نویسنده مطالبی هستم که میخونم،همین
راهنمایی خوبی بود چون من با محیط اسکای آشنا نیستم
good luck honey

اختیار دارید برادر گرامی
پاینده باشید

بزرگ سه‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:04 ب.ظ http://navan1.blogfa.com

به روزم با سفره هفت سین و آتیش بازی

سلام
عید شما مبارک
ممنون از خبرتون

الان من ... یعنی برم عکستون رو کپی و آپلود کنم؟
اینکه بدون اجازه زشته

کاش لا اقل یا قبلش اجازه شو می دادید
یا لینک آپلودشو می فرستادید

جوجه اردک زشت چهارشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:47 ب.ظ

سلام فرهیخته
دلت آبادی سبز زاگرس پراز ریواس و بیدمشک
اینجا چقدر قشنگ آفتاب را تعبیرکرده ای در دلت
من دارم شکوفه می دهم زیر آفتاب قلبت

سلام
طراوت و پاکی ارس و سربلندی سبلان نثار برادری که بوی قلبش شمیم سوسن چلچراغ را به مشام دل می رساند
آفتاب ، خود تویی
شاید من فقط شکسته آیینه ای باشم که در آن انعکاس خوبی هایت را به نظاره نشسته ای
سبز باشی همواره و همیشه

بزرگ شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ق.ظ http://navan1.blogfa.com

اختیار دارید
عکس چه قابل داره
زحمتت میشه

سلام
ممنون
پس با اجازه به لیست دوستان هفت سین اضافه می شوید

داستان زندگی شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:25 ب.ظ http://live-story.blogsky.com/

سپاس از حسن نظر و دقت جنابعالی...شعر از آقای عباس معروفی بود.

سلام
متشکرم از حضور و راهنماییتون

مریم شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:15 ب.ظ

سلام
با اجازه ریحانه جون
من با شما و مثل شما فرق داشتم
کلا همیشه و همه‏جا فرق داشتم
یک عمر اگر به رنگ جماعت نمی‏شدم
می‏خواستم، نشد، به خدا فرق داشتم
هی اخم می‏کنید کجا فرق داشتی؟
از شست پا که یکسره تا فرق، داشتم
من بر خلاف اکثر آدم‏بزرگها
با کودکان فقط دو سه تا فرق داشتم
اصلا از آن زمان که خودم را شناختم
ده تا، اِ... نه... اِ... تا به هوا فرق داشتم
وقتی که پا به مدرسه حتا گذاشتم
از حرف اول از خودِ آ فرق داشتم
این شهر را اگر غزلی ناب فرض کنیم
با وزن شعر و طرح و فضا فرق داشتم
حالا همیشه پیش خودم فکر می‏کنم
چون با همه هجا به هجا فرق داشتم...
قصد خدا شکنجه‏ی من بوده است و بس
تنها همین وگرنه چرا فرق داشتم؟

ممنونم
شعر بسیار زیبایی بود
دست شما درد نکنه

یگانه دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:50 ب.ظ

کاملا واضحه که مال ما از همش خوشگلتره!
نه؟

نخیر
اولا از شواهد و قرائن کاملا مشخصه که تو چون پات !! درد می کرد اصلا در تهیه و چیدمانش کمک نکردی
لذا در نتیجه نهایی سهیم نیستی
بعدشم مسابقه نبود که
مشارکت بود

برو کوچولو...شاید سال دیگه به بقیه کمک کردی...اون وقت در مورد هفت سین احتمالی سال بعد شاید نظرم عوض بشه

ریحانه سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:32 ب.ظ

بس است هرچه زمین از من و تو بار کشید
چگـونه مـی‌شود از زندگــی کنــــار کشید؟
چقدر می‌شود آیا به روی این دیوار
به جای پنجره نقاشی بهار کشید؟
بـــرای دور زدن در مـــدار بــــی‌پــــایـــان
چقدر باید از این پای خسته کار کشید؟
گلایه از تو ندارم، چرا کــه آن نقاش
مرا پیاده کشید و تو را سوار کشید
حکایت من و تو داستان تکّه‌‌یخی‌ست
کـــه در برابر خورشید انتظــــار کشید
چگونه می‌شود از مردم خمار نگفت
ولی هزار رقــــم دیده خمار کشید؟
اگر بهشت برای من و تو است، چـــرا
پس از هبوط خدا دور آن حصار کشید؟
چرا هرآنچه هوس را اسیر کرد، امّا
برای تک‌تک‌شان نقشة فرار کشید؟
خدا نخست ســری زد بـــه جبّــــه ی منصور
سپس به دست خودش جبّه را به دار کشید
خودش به فطرت ابلیس سرکشی آموخت
و بعد نقطه ضعفــــی گرفت و جـــار کشید
غزل، قصیده اگر شد، مقصر آن دستی‌ست
کـــه طـــرح قصــــه ی ما را ادامه‌ دار کشید

الان
مست از می این غزل

موندم که کدوم بیتشو بازنویسی کنم...
هر بیتش حکایتیه
خیلی قشنگ بود
و
از اون بهتر
این حسن انتخاب همیشگی

سپاس بیکران

جوجه اردک زشت پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:33 ق.ظ

مستان سلامت میکنن

آمدم...
نعره مزن...
جامه مدر...
هیچ مگو

درود دوست عزیز و ارزشمند
دلم برایت تنگ شده بود
سبز باشی
نه چون بهار
که رفتنی ست
چون فردا
که همیشه سبز است

مریم پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:57 ق.ظ

آخرین کامنت من بی جواب مونده؟!

شرمنده
ندیده بودمش

ها شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:04 ب.ظ

پس چرا شرح نوشتی...خب بیا توضیح بده..راستی تو بلاگ اسکای نظر خصوصی نمیشه گذاشت؟
نگفتی چرا قهری...

یه وقتایی شدیدا از دستت دلخور می شم

به نظر تو هر توضیحی رو هر جایی می شه نوشت؟
یا وبلاگ جای هر توضیحیه؟




*******



توی صفحه اصلی وبلاگ
بالا
سمت چپ
زیر عبارت Menu
دومین خط : تماس با من

مریم یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:48 ق.ظ http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

دشمنتون شرمنده
منتظر پست جدیدیم
البته میدونم بی ربط بود با پست
ولی باز همچنان مقاوم و ایستاده منتظریم

حسرت یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:22 ق.ظ http://hasrat9.mihanblog.com

سلام دوست عزیز. امیدوارم حالت خوب باشه و سال خوبی در پیش داشته باشی. ممنون از لطفت. به خاطر تعطیلات و سفر مدتی بود که فرصت کمتری برای اومدن به نت داشتم. شما هم انگارتوی این مدت چیزی ننوشتید.

سلام
چقدر خوشحال شدم دوباره کامنتی ازت دیدم
انشاله که تعطیلات خوش گذشته باشه

بله
منم توی این دو سه هفته مطلبی ننوشتم
یکی دو تا موضوع جدید دارم که به محض آماده شدن تقدیم می کنم

سهبا یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:35 ب.ظ

سلام علیکم . بیدارین عمو یادگار ؟ به روز نمیشین احیانا ؟ و بعدتر اینکه انشاله عکسهای شما کی به دستمان خواهد رسید ؟

مجتبی چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:42 ب.ظ http://www.ourskyland.blogfa.com/

سلام
سال خوبی رابرای شماآرزومندم

سلام مجتبی جان
ممنون از محبتت
و متاسفانه نتونستم از روی اسم کوچک شمارو بشناسم
اما هرجا هستی سربلند باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد