سرزمین  آفتاب
سرزمین  آفتاب

سرزمین آفتاب

من به خودم قول می دهم

من به خودم قول میدهم که ...
چشمانت تنها برکه ای باشند که خود را در آن غوطه ور می سازم
هر بامداد با لبخند برخیزم و به تو تبسمی دهم
من به خودم قول می دهم با دروغ نسبتی  بلانسبت داشته باشم
تا راستی و صداقت دیرک خیمه دلم شود
من به خودم قول می دهم که اگر گل باغچه ات نشدم
خار بی رحم هم نباشم

من به خودم قول می دهم آنقدر دوستت داشته باشم که دردلم ،
جایی...فرصتی...امکانی  برای دشمنی با دیگری نداشته باشم
آنقدر دوستت داشته باشم که بازدمم بوی تورا بدهد
من به خودم قول می دهم اینبار دستانت را چنان نفشارم که بخواهی خلاصشان کنی
اما
چنان در دست بگیرمشان
که خطوط چهره ی دستت تمامی پست و بالای دستم را از بر کنند
به خودم قول می دهم هرگز شالی را که برایم جا گذاشته ای نشویم
حیف عطر تو نیست که از تن این شال بپرد؟ آن عطر جلوی آیینه ات را نگفتم...عطر خودت !
به خودم قول می دهم دستانم را چنان دور شانه هایت...دور بازوانت بگیرم که نه نفست بگیرد نه بتوانی بگریزی
که گریزت گاه از سر ناز است
گاه از سر قهر...
من به خودم قول می دهم که دیگر با من قهر نکنی !
که دیگر ، آن دسته گل نرگس
روی صندلی ماشین
جا نماند و خشک وخراب نشود
من به خودم قول می دهم آخرین باری که همدیگر را دیدیم بار آخر نباشد
من به خودم قول می دهم تا همیشه دوستم داشته باشی
.
.
.
من به خودم قول می دهم بدون تو نفس نکشم...تو هم قول بده نفسم را نگیری

اصلا...
اصلا بیا برویم شاهزاده حسین، شاه چراغ ، جمکران یا ... " آمدم ای شاه ،پناهم بده "

بیا برویم یک گوشه حیاط
روبروی حرم بنشینیم
دوست داشتن که گناه نیست...هست؟
پس دستت را به من بده و قول بده که صورتت سرخ نشود

***
روسری ات را باز هم در حرم ، لبنانی به سر کرده ای
چه می کنی با من...
ضریح را گم کردم...
نظرات 18 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:50 ق.ظ

نمیدونم چندمم ولی میخوام اولی بشم..
خیلی خیلی قشنگ نوشته بودی..محشر در حد تیم ملی الانو نمیگما ۹۸ رو میگم.یه جورایی نوشته بودی که آدم حس میکرد خودشه.وقتی که نوشته بودی که خطوط چهره ی دستت تمامی پست و بالای دستم را از بر کند.اصلا یه جورایی بود که حس کردم دست یار خودم تو دستمه.وقتی که نگاه کردم دیدم نه بابا این که دست چپ خودمه.مارو چی با این کارا.یکی هنوز یاری نداره.بعد میخواد دستشو تو دست بگیره.
منو کشتی با اون جمله روسری ات را باز در حرم لبنانی به سر کرده ای...من عاشق مدل لبنانی ام..اصلا یه عالمی دیگه است....
بعد از یه سری کش و قوس ها..و بعد از چندین دور مذاکره فشرده بین گروه من + تو ..توافق شد که تحریم ها برداشته بشه و روابط به حالت عدی برگرده.

هادی جون موفق شدی
اولی

ممنون
لطف داری

مذاکرات بین گروه من + تو ؟؟؟؟؟؟ خیلی جالب بود.
***

اختیار داری
چشمات قشنگ می بینه و می خونه
سبز باشی

شبدر کوهی یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:49 ق.ظ

سلام دوست عزیز

متن قشنگی بود
با اجازتون کپیش می کنم
مشکلی ندارین؟

سلام

لطف دارید
کپی؟ کجا؟...چیز قابلی نیست
بفرمایید
مشکل؟ نه
فرمول شیمیایی نیست که حق انحصاریش با خودم باشه
حال و هوای دله
شاید بتونه حال و هوای دل شما رو هم خوب کنه
قابلی نداره

بابک خرمدین یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:50 ق.ظ

درود

سپاس

سهبا یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:53 ق.ظ

بااجازه شما , صدای اصفهانی عزیز رو قطع می کنم و این بار که میخوام دوباره بخونم نوشته قشنگتون رو با پس زمینه آهنگ وبلاگ خودم , هوای جنون قربانی میخونمش :
از واقعه ای تو را خبر خواهم کرد ..... با عشق تو سر زخاک برخواهم داشت .....
میخونم و میخونم ....
یه نفس عمیق , یه لبخند از ته دل , یه نگاه راضی به سمت آبی بینهایت ... خدا رو شکر ...
شاید تکراری باشه حرفم براتون , اما میگم شکر که خودتون شدین . شکر که این دو سه تا مطلب اخیر , علیرغم همه دلتنگی ها , علیرغم همه عصیان های ظاهر , علیرغم اینکه میخواد رد گم کنه که واقعی نیست , اما ... سر دل من رو کلاه نمیتونین بذارین برادر . اینا داستانک های انتزاعی نیستند ! اینا حرف دل خود خود خودتونند ! اینا آینه دل شمان . اینا نتیجه یه هدیه خوب خدان . همون هدیه ای که به خاطرش آدم آفریده شد . همون سه حرفی معروف رو میگم ... همونی که خدا به هر کسی هدیه ش نمیده ...
ببینم , قدرش رو می دونین دیگه ؟ قدر این لحظه های قشنگتون رو چطور ؟ قدر مهربونی مهربونترین رو چطور ؟ یه بار نوشتم خدا داره میخنده به اینهمه داد و فریادهای عصیانگرانه ما ! باور کنین اینا نتیجه همون لبخند خداست ...
خوش به حالتون ! خوش به حال دلتون ! هوای دلتون رو داشته باشین برادر . هوای این حال و هوای دلتون رو هم ! و هوای اونی که این حال و هوا رو هدیه داد به شما و هوای اونی که ....
همیشه عاشق , همیشه غزلخون , همیشه خود خود خودتون باشین لطفا .
خیلی حرف زدم , شرمنده !

اتفاقا منم وقتی نوشتمش صدای اصفهانی رو بستم و با ترنم باران امپراتور عزیز اینو نوشتم

راستش این داستانک های انتزاعی !!
بدون هیچ پیش زمینه ذهنی یا تلاش قبلی نوشته می شن
نمی دونم ارزش خوندن دارن یا نه
اما صرفا تلاشی بود برای برداشتن پام از روی ترمز قلم
حالا اینکه تونسته با مخاطب ارتباط برقرار کنه یا نه دیگه مونده به نوع نگاه یا سلیقه خواننده ش
حرف دل...
آیینه دل...
اینم نمی دونم
اما می دونم که به قول مسافر عزیز حس و دل هیچوقت اشتباه نمی کنن
خدا هم که...
همیشه هست
گاهی ما آدمها نمی بینیمش
اما بازم هست
عبراتی رو از حضرت علی خونده بودم با این شرح:
"روزگار را نشیب و فرازی ست
روزی به کام تو گردد
و روزی بر خلاف تو رود
اگر که کام یافتی طغیان مکن
و چون به سختی افتادی
صبر پیشه کن "

خدا کنه همیشه دلمون رو ببریم کنار دل خودش
خود خدا
اونجا جاش امنه

ریحانه یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:13 ب.ظ

روزها غزل که می خواهم بگویم

از حافظ تا مولوی را قدم می زنم

باز بر می گردم

و شب ها وقتی حرفی می خواهم بنویسم

بین سهراب و حسین پناهی

خودم را انتخاب می کنم !



چه جالب منم وقتی داشتم این پستو میخوندم ، آهنگ

وب سهبا خانوم داشت پخش می شد !

کلی خوب بود ، چسبید حسابی

به
دوستان توجه کنند
ریحانه خانوم متحول شده اساسی
از غزل کلاسیک
به شعر مدرن روآورده

...

ممنون
خیلی جالب بود
مخصوصا انتخاب بین سهراب و حسین پناهی و ...خودم !
عالی بود

ریحانه یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:16 ب.ظ

http://upload7.ir/images/34994587773544557098.jpg

انصافا نویسنده پای عکس گل گفته
زده به هدف

جوجه اردک زشت یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:40 ب.ظ

سلام خوشه گرم آفتاب

من به خودم قول میدم...
وااااای امان از واژه های مشترک ...همین چند وقت پیش بود برای مهربانی از جنس باران سوگند نامه نوشتم و روح من همن بود که من به خودم قول می دهم

آه تن و روحم لرزید :به خودم قول می دهم هرگز شالی را که برایم جا گذاشته ای نشویم
حیف عطر تو نیست که از تن این شال بپرد؟

من می خواهم بدوم در کوچه چراغانی و بیوی عمیق یار..
افسوس که عشق گناهیست که آدم را از رساله ها دور می کند اما پریدن پرنده واوج گرفتنش نشانه کوچک شدنش نیست گاهی تنها رسیدن به خدا همین گناه کبیره است که دستهایت را به من بده
خدا خودش زودتر دستهایش را دراز می کند آن سرخی تب عشق نیست جای بوسه های خداست
دست مریزاد هوایی شدم بروم با خودم و قولهایم را بازهم تکرار کنم

و سلام بر مردی از دیار مهربانی

اصلا حرف وقتی حرف می شود که بدانی
یکی دیگر
کمی آنطرف تر
در این خاکدان می خواند و می فهمدش
حس می کنی که حرفت
فقط حرف تو نیست
به قول شاملو : "درد مشترک "

بالهایت را باز کن قوی زیبا
تو قبلا قول هایت را داده ای
اکنون
هنگام پرواز است

جوجه اردک زشت یکشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 12:42 ب.ظ

روسری ات را باز هم در حرم ، لبنانی به سر کرده ای
چه می کنی با من...
ضریح را گم کردم...

سعی کردم این را نخوانم چون جنون خودم را می شناسم
منم بارها که چه عرض کنم صدهابار حرم را گم کرده ام

من...
بارها که نه...
همیشه و هنوز هم
حرم را گم می کنم وقتی آن روسری در حرم
لبنانی می شود...

"جنون مشترک" ! داریم برادر

شکارچی زمان دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:44 ب.ظ http://www.timehunter.blogfa.com

واقعا ادبیاتت قوی و پر ملات تشریف داره!عالی نوشتی... فضا سازی و انتقال احساساتت معرکه است...خواننده رو با تیر خلاصی که بهش زدی از پا در آوردی،روسری...

متشکرم شکارچی عزیز

راستش اینجور که از جوانب امر مشخصه جنابعالی تبحر بیشتری در تیر اندازی دارید قربان

حسرت سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:05 ب.ظ http://www.hasrat9.mihanblog.com

دوست عزیز دو پست متفاوت و زیبای اخیر نشون میده که شما دچار تحولاتی شدی و امسال علاوه بر حماسه سیاسی و اقتصادی! قرار هست حماسه عاشقانه ای هم رقم بزنی...
همیشه عاشق باشی

به قول یه دوستی

زدیم تو کار تحول

شایدم تو کار روراستی

نه عزیز
جدی نگیر
اینا پست های انتزاعی بود نه واقعی
ممنون که اومدی
دلم برات تنگ شده بود

ریحانه سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:28 ب.ظ

غزل پشت میکروفن

من در ردیف سوم تازه نشسته بودم

هن هن نفس کشیدم از بس که خسته بودم

این جمله را کسی گفت که پشت میکروفن بود

مردی که قبلا او را اصلا ندیده بودم

در تیرگی سالن او توی گردی نور

اما چه سود وقتی من چشم بسته بودم

از امتداد قدش یک واژه کم نمی شد

گر چه تمام عمرم قامت شکسته بودم

قامت شکسته، خسته، با چشم های بسته

این ها نبود تنها، من دل شکسته بودم.

ابیات شعر او را یک در میان شنیدم

حالا طنین صوتش ای کاش مرده بودم

یک سرفه زد و بعدش لیوان آب را خورد

لیوان، نفس کشیدم از بس که خسته بودم

کف می زنند حضار یعنی تمام شد شعر

من با خودم که ای کاش گل را خریده بودم.

یک نقطه تا... و او باز هر روز زنده تر شد

یک نقطه تا سه تا، خط، این را نخوانده بودم

هر چند خوب و کامل، اما نه بهتر این بود

آن شعر خوب را من جای تو گفته بودم.

یعنی الان خود استاد بهمنی اینو بخونه چه حالی بهش دست می ده ؟

جالبش اینه که حال و هوا هم با حال و هوای همون غزل اولی یه جورایی همخوانی داره

به حافظ خرده گرفته بودن که خیلی از این مضامینی که در غزلیات تو هست قبلا خواجو ازشون استفاده کرده
حافظ جواب داده بود : شعر و مضمون مال کسی است که آن را بهتر پرورانده باشد !

حالا طنین صوتش ... ای کاش مرده بودم

عالی
مثل همیشه

ریحانه چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:31 ب.ظ

مار از پونه، من از مار بدم می‌آید
یعنی از عامل آزار بدم می‌آید
هم ازین هرزه علف‌های چمن بیزارم
هم ز همسایگی خار بدم می‌آید
کاش می‌شد بنویسم بزنم بر در باغ
که من از این‌همه دیوار بدم می‌آید
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم می‌آید
ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو
که من از کار تو بسیار بدم می‌آید
عمق تنهایی احساس مرا دریابید
دارد از آینه انگار بدم می‌آید
آه، ای گرمی دستان زمستانی من
بی‌تو از کوچه و بازار بدم می‌آید
لحظه‌ها مثل ردیف غزلم تکراریست
آری از این‌همه تکرار بدم می‌آید

"محمد سلمانی"

من از فتنه ی غول ها خسته ام
من از طبق معمول ها خسته ام !

ممنون
واقعا غیر تکراری بود
و
عالی

شکارچی زمان چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:41 ب.ظ http://www.timehunter.blogfa.com

من تیر خلاص نمیزنم،مجنونش میکنم تا درد فراق بکشه، اینجوری حالش بیشتره

خشن

سمیرا پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:14 ب.ظ http://nahavand.persianblog.ir

کاش همه عاشقانه های دنیا تا ابد عاشقانه بمانند در دل عشاق..کاش هیچ عشقی هیچوقت در کوران روزمره گی رنگ نبازد و هیچ نگاه عاشقانه ای نفرت انگیز نشود و هیچ صدای لرزان از عشقی فریاد نشود....اگر دوستش داری دست دلت را بگیر و با عقلت هم جلسه ای بگذار تا هر دو با هم انتخابش کنید..کاری کن که ده سال بیست سال بعد هم وقتی به چشمانش نگاه کردی همین حس همین لحظه را داشته باشی...و او هم وقتی دستش را گرفتی صورتش سرخ شود حتی اگر گیسوانش سپید بود...می توانی؟

هر آنکه درین حلقه نیست زنده به عشق
براو نمرده به فتوای من نماز کنید !

کاش همه عاشقانه دنیا
عاشقانه و عاقلانه تا ابد عاشقانه باقی بمانند

سوال خوبی بود
کاش جواب کاملی برایش داشته باشیم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 11:01 ب.ظ

جواب نداد؟

نه هادی جان
هیچی

سهبا جمعه 30 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 07:19 ب.ظ

سلام . عصر آدینه تان بخیر و قالب زیبای بلاگتان مبارک .

سلام
ممنون
اتفاقی پیداش کردم

[ بدون نام ] یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:32 ب.ظ

خبری نشد؟..

نچ ! ..

باران یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:42 ب.ظ http://taranome-baran.blogsky.com

سلام دوست همیشه آفتابی
انشالا که خوب و سلامت و خوش باشین
به به این پستتونو دوباره ک اومدم خوندم حس عجیبی داره حس قشنگ و پاک دوست داشتن و عشق که لمس شده اما ی غمی هم داره . انشالا که همیشه دلتون پر از مهر و عشق و دوست داشتن و شادی و آرامش باشه دوست خوبم و داداش مهربان

ممنونم که به نوشته هام دقت دارین و اشکالامو میگیرین واقعن خوشحالم که دوست و استاد خوبی مث شما راهنمایی میکنه و به شاگردیتون افتخار میکنم چشم بیشتر دقت میکنم.
اما نتم قاطی داشت اون روز که اشتباه تایپی داشتم
موفق و پیروز و شاد و سلامت باشین دوست و برادر آفتابی

سلام دوست بارانی من

اختیار دارید
من وبلاگ شمارو مثل وبلاگ خودم می خونم و سعی می کنم نکاتی رو که احیانا فراموش کردید بهتون یادآوری کنم. وگرنه مسلما خودتون بهتر از من بلدین

خوشحالم که تفاوت رو به شکل صعودی توی نوشته هاتون می بینم

پایدار باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد